در طول تاریخ صنعت بازیسازی، بازیهای اندکی وجود دارند که میتوانند ادعا کنند توانستهاند تحولی در این صنعت ایجاد کنند. حال به نظر میرسد که با گذشت زمان تعداد این بازیها رو به کاهش است. با این حال شاهکار سال 2013 استودیوی با استعداد ناتی داگ یکی از عناوین تاثیرگذار است؛ عنوانی که برای همیشه دید بسیاری از منتقدان صنعت بازیسازی را تغییر داده است. از زمان انتشار The Last of Us بازیهای بیشماری تلاش کردهاند تا فرمول موفق آن را تکرار کنند. حال سوالی که پیش میآید این است که کدام یک از ویژگیهای The Last of Us آن را به یک بازی فوقالعاده تبدیل کرده است؟ برای یافتن پاسخ این سوال در ادامه این مقاله با گیمنیوز همراه باشید.
وبسایت گیمینگبولت مقالهای را منتشر کرده است که در ادامه سعی داریم تا با اندکی دخل و تصرف از آن برای توصیف ویژگیهای بازی The Last of Us استفاده کنیم.
اولین بازی سینماتیک داستان محور این صنعت نیست. پیش از عرضه این بازی پروژههای سینماتیک با بودجههای عظیم بسیاری منتشر شدهاند. همچنین بازیهایی نظیر Metal Gear Solid و Mass Effect هستند که از نظر داستانی چیزی از The Last of Us کم ندارند. روشن است که شاهکار ناتی داگ در این زمینهها استاندارد جدیدی ایجاد نکرده است اما چه ویژگیهایی سبب شدهاند که علی رغم گذشت شش سال از The Last of Us، هنوز هم بسیاری از آن با خاطرهای خوش یاد میکنند و آن را یکی از درگیر کنندهترین بازیهای یک دهه اخیر میدانند. در ادامه سعی داریم تا نگاهی به برخی از ویژگیهای کلیدی The Last of Us داشته باشیم.
در طول چند سال اخیر، میزان تعامل بازیباز با جهان بازی به یکی از مهمترین فلسفههای توسعه یک بازی تبدیل شده است. برای مثال بازیهای آنلاین چندنفره با محتوای فصلی و همچنین بازیهای جهانباز با جهانی عظیم که مملو از ماموریتهای مختلف هستند را در نظر بگیرید. با این حال در این روزهای پر تب و تاب صنعت بازیسازی که توجه بسیاری از سازندگان به لوت باکسها و پرداختهای درون برنامهای که تنها برای خرید چند اسکین کمارزش معطوف شده است، به سختی میتوان یک بازی پیدا کرد که تا این حد در جلب نظر و توجه بازیبازان موفق بوده باشد. به عبارت دیگر میتوان گفت که ناتی داگ کیفیت را به کمیت ترجیح داد و به جای ساخت دنیایی بی سر و ته که پر است از ماموریتهای فرعی با داستانهای پیش پا افتاده، یک جهان آخر الزمانی بینظیر را ساخت.
The Last of Us یک بازی کوتاه نیست، شاید بتوان گفت دلیلی که سبب شده است حتی پس از گذشت شش سال از عرضه این بازی هنوز هم از آن یاد شود، این است که تک تک لحظات 15 ساعت The Last of Us فوقالعادهاند و در ذهن هر بازیباز ثبت شده است. The Last of Us بازی بود که دقیقا هدف خود را شناخته بود، میدانست که دقیقا چه داستانی را میخواهد روایت کند و برای روایت تمام لحظات آن برنامه ریخته بود. در واقع سازندگان در هیچ لحظه از 15 ساعت گیمپلی وقت خود را برای موضوعات انحرافی بیارزش هدر نداده بودند. The Last of Us بازی بود که از آغاز و پایانی منسجم برخوردار است.
گرچه The Last of Us دارای بخش چندنفره است اما درواقع ناتی داگ تصمیم گرفته بود که به جای ساخت یک بخش چندنفره بزرگ، روی سفر جوئل و الی تمرکز کند و داستانی به یاد ماندنی را به این صنعت هدیه دهد.
میدانیم که داستانهای آخرالزمانی چیز جدیدی نیستند و در واقع تمام حوزههای سرگرمی درگیر این جهان شدهاند. اما چه چیزی سبب شد تا The Last of Us به یک داستان آخرالزمانی کلیشهای که هیچ هویتی ندارد، تبدیل نشود؟
فیلمها، کتابها و بازیهای بیشماری وجود دارند که با الهام از جهان آخرالزمانی ساخته شدهاند که تنها تلاش کزدهاند تا داستانی کلیشهای و در بعضی مواقع خستهکننده از بقا در این دنیای خشن را روایت کنند. البته The Last of Us هم همین مسیر را در پیش گرفت، مسیری که در آن دو شخصیت که عزیران خود را از دست دادهاند، سعی میکنند تا برای زنده ماندن بجنگند. با این حال چیزی که باعث تمایز The Last of Us از دیگر پروژههای سبک بقا میشود این است که ناتی داگ تمام تمرکز خود را روی جوئل و الی قرار دهد. درواقع جوئل و الی ستارههای این نمایش هستند و تمام اجزای این جهان موضوعاتی فرعی بودند که برای روایت داستان این دو خلق شدهاند. درواقع تمام شخصیتها، نیرویهای دشمن، محیط خشن دنیای آخرالزمانی و حتی کلیکرها هم موضوعات فرعی هستند که تنها برای روایت داستان جوئل و الی ساخته شدهاند.
گرچه ممکن است که پیشتر روابطی نظیر آنچه که در The Last of Us است را در بازی نظیر The Walking Dead دیده باشید ولی تمام اجزای این جهان برای روایت داستان و رابطهی بین جوئل و الی خلق شده بودند. درواقع به هنگام تجربه بازی، نخستین چیزی که توجه بازیباز را به خود جلب میکند رابطه بین جوئل و الی خواهد بود و پس از آن ممکن است جهان بازی توجه شما را جلب کند. اگر از یک بازیباز بخواهید تا The Last of Us را برای شما توصیف کند، احتمالا اولین چیزی که به شما میگوید رابطه بین الی و جوئل است و احتمالا در مرحله بعد به توصیف جهان بازی و کلیکرها بپردازد.
ناتی داگ با عشق و علاقه روی پروژه The Last of Us کار کرد و در نهایت پاداش زحمات خود را دید. منتقدین و بازیبازان The Last of Us را به خاطر داستان احساسی آن میشناسند و کمتر کسی پیدا میشود که جهان و شخصیتهای فرعی را به جوئل و الی ترجیح دهد.
ناتی داگ دقیقا میدانست که باید با توسعه کدام یک از ویژگیهای The Last of Us، بازیباز را بترساند، او را به فکر وادارد و یا حتی در چه مواقعی لبخندی بر لب او بنشاند. شخصیتها احساسات خود را بر زبان میآورند و منظور خود را کاملا واضح بیان میکنند. زمانی که داستان The Last of Us مورد خاصی را نقد میکند، به صورت روشن این نقد از زبان شخصیتها بیان میشود.
زمانی که جوئل و الی زرافهها را میبینند، به جای اینکه در دیالوگی کلیشهای به توصیف زیباییهای جهان حتی در این جهنم اخرالزمانی بپردازند، سکوت میکنند و همین سکوت سبب میشود تا صحنهای آرامشبخش برای بازیباز و شخصیتها شکل یگیرد. این موضوع تقریبا در مورد تمام 15 ساعت گیمپلی The Last of Us صدق میکند و سازندگان سعی کردهاند در مناسبترین زمان ممکن، بازیبازان را شیفتهی جوئل و الی کنند.
در ابتدای آشنایی جوئل و الی، این دو شخصیت رابطهی دوستانهای با یکدیگر ندارند اما با گذشت زمان، ناتی داگ با مهارت خاص خود سیر تحول جوئل را نشان میدهد. درواقع کار به جایی میرسد که جوئل به این آمادگی رسیده است تا الی را به عنوان جانشین دختر واقعیاش ببیند. The Last of Us به واسطه ظرافت بینظیر در نحوه روایت داستان شناخته میشود.
علاوه بر موارد، در ادامه به یکی دیگر از ویژگیهای The Last of Us اشاره خواهیم کرد. تا اینجای کار در مورد داستان و شخصیتپردازی فوقالعاده شاهکار ناتی داگ صحبت کردیم اما نکتهای که نباید آن را فراموش کرد این است که The Last of Us یک بازی رایانهای است. بنابراین نباید گیمپلی آن را نادیده گرفت. زمانی که صحبت از The Last of Us میشود، بیشتر گفت و گوهای رد و بدل شده به داستان و شخصیتهای جوئل و الی برمیگردد و توجه چندانی به گیمپلی نمیشود.
شاید بتوان گیمپلی The Last of Us را استثنایی خواند؛ گرچه ممکن است در برخی از موارد نظیر هوش مصنوعی شاهد ضعفهایی باشیم اما گیمپلی بازی سعی کرده بود تا در عین حفظ سادگی، وسیلهای برای روایت داستان باشد. صرف نظر از نوع دشمنان، ناتی داگ دقیقا میدانست که در کدام بخش ضربان قلب بازیباز را افزایش دهد و حتی ذهن او را برای انجام بخشهای مخفیکاری درگیر کند. درواقع گیمپلی The Last of Us ترکیبی استثنایی از اکشن و مخفیکاری بود.
خوشبختانه ناتی داگ در حال تکمیل The Last of Us Part 2 است و احتمالا تا کمتر از یکسال دیگر همهی ما در حال لذت بردن از این بازی خواهیم بود. حال با توجه به عملکرد فوقالعاده نسخه اول، سوال اصلی این است که The Last of Us Part 2 میتواند همان تجربهی لذتبخش، احساسی و پر تنش قسمت اول را تکرار کند یا خیر؟
در هر صورت باید به ناتی داگ اعتماد کامل داشت و منتظر تجربهای بینظیر بود. The Last of Us Part 2 در تاریخ نامشخصی به صورت انحصاری برای کنسول پلیاستیشن 4 منتشر میشود.