همهچیز در مورد «فرقه اساسین»-قسمت اول: میراث پدران
بعد از اطلاعاتی کوتاه و توضیحی اجمالی پیرامون ایده و دنیای «فرقه اساسین» سراغ بررسی قسمت اول این بازی میرویم.
در سال 2007 اولین نسخه از «فرقه اساسین» زاده شد و ابتدا برای ایکسباکس 360 و سپس پلیاستیشن3 به بازار آمد. این بازی شروع دورانی جدید در بازیهای سبک اختفا و اکشن-ماجراجویی را نوید میداد. پیش از این بازیهای اختفای دنیای باز خوبی عرضه شده بودند. اما آنچه فرقه اساسین را منحصر بهفرد میکرد ارائه تجربهای لذتبخش مجازی که پیوندهایی با واقعیت داشت بود.
دوران سومین جنگ صلیبی، شهرهای چشمنواز شرقی، رازهای باستانی، معرفی ورزش پارکور در بازی، و کشتن افراد مانند یک قاتل حرفهای همه ویژگیهایی بودند که پیش از این در هیچ بازی دیده نشده بودند.
شخصیت اول بازی که تا نسخههای بعدی هم ثابت بود «دزموند مایلز» نام دارد که آرایشگری ساده است اما زندگی او در شرف تغییر است. موسسهای به نام «ابسترگو» (که میتوان آن را تشکیلات تمپلارها در دنیای مدرن دانست) دزموند را میرباید تا ازطریق او بتوانند جسمی کهن که مدت زیادی دنبال آن هستند را بیابند. خاطرات اجداد هر فرد در ژنهای او ذخیره میشود و دزموند از نوادگان یکی از اساسینهای بزرگ، الطائر بن لا احد، است. اما کلید این ماجرا ماشینی به نام انیموس است که با قرار دادن دزموند در آن، آنها میتوانند این اطلاعات ژنی را ترجمه کنند و دزموند را در نقش جدش قرار دهند تا به اهداف خود برسند.
الطائر باید 9 نفر از سران تمپلارها را میکشت تا شرافت خود را پس بگیرد. در آن زمان او تحت تعلیم فردی به نام المعلم است که پیشتر گفتیم این شخصیت براساس فردی حقیقی به نام رشید الدین سینان ساخته شده که میتوان او را یکی از بزرگان حشاشین در سوریه دانست.
داستان بازی در انتها پیچ عجیبی میخورد وقتی که مشخص میشود المعلم نیز تمپلار است و به دنبال «قطعه عدن»؛ وسیلهای که میتواند ذهن مردم را کنترل کند.
نکته جالبی که در «فرقه اساسین» وجود دارد این است که نمیتوان به راحتی گفت اساسینها خوب هستند و تمپلارها بد. هر دوی آنها هدف تقریبا یکسانی دارند و ابزارهایی که به کار میگیرند مانند قتل، نفوذ، و خریدن آدمها، تقریبا مشابه است. اما ما تمایل داریم چون در قالب اساسینها بازی میکنیم تمپلارها را آدم بدهای داستان ببینیم. خالی از لطف نیست که قدری هم به تمپلارها فکر کرد و جایگاه آنها را بدون اغماض بررسی کرد.
وقتی که دزموند از انیموس خارج میشود در مییابد یکی از اساسینها در بین کارکنان ابسترگو نفوذ کرده و فرار میکند.
هنگامی که دزموند در سلول خود زندانی شده اوی روی دیوار نوشتههایی از افرادی که پیش از او به انیموس رفتهاند میبیند که از نوعی قیامت خبر میدهند. آیا در صورت موفقیت تمپلارها دنیا به آخر خواهد رسید؟ نقش دزموند در این بازی چیست؟
این همان چیزی است که هواداران «فرقه اساسین» را مشتاق نگه داشته. این اشاره که اساسینها و تمپلارها در دنیای امروز نیز حضور دارند و نبرد خاموش خود را ادامه میدهند. چنین داستان جذابی برای ما که دوست داریم قدری هیجان واقعی در زندگی ملالآور و محدود خود تجربه کنیم بسیار کارآمد بود. اما شاید سازندگان واقعا قصد دارند پیامی به ما بدهند؟ گفتیم که «قطعه عدن» میتواند اذهان مردم را کنترل کند. تمی آشنا است؛ اینگونه نیست؟ تمی که در فیلمهایی مانند ماتریکس دیدهایم. دیدیم که چگونه ماشینها با کنترل ذهن مردم آنها را بردهٔ خود کردهاند. آیا این اشارهای به غولهای رسانهای نیست؟

هیچکس نمیتواند انکار کند که ذهنیت و خط فکری ما تحت تاثیر رسانهها است. ما چیزی فکر میکنیم که آنها میخواهند فکر کنیم. دید ما به دنیا کاملا تحت تاثیر چیزهایی است که به ما نشان داده میشود. آیا میتوان گفت تمپلارها بلاخره موفق شدند و کنترل اذهان مردم را به دست گرفتهاند؟ جالب است که یوبیسافت خود یکی از این شرکتهای بزرگ است که میتواند شخصیت منفی داستان خودش باشد. شاید واقعا نبرد بین این دو گروه واقعی است. شاید در طول تاریخ ما بدون اینکه متوجه باشیم سربازهای جنگی بودهایم که قرنها ادامه داشته.
یا شاید همه اینها ساخته ذهن خلاق سازنده بازی، دسیل، است و رویایی شیرین بیش نیست؟
انتخاب با شماست.
بعد از عرضه بازی «شاهزاده پارسی: شنهای زمان»، پاتریس دسیل، سازنده بازی، میخواست قسمت بعدی بازی را با عنوان «شاهزاده پارسی: قاتل» بسازد که محوریت آن بر زندگی حسن صباح بود. دسیل احساس میکرد که یک شاهزاده نمیتواند گزینه مناسبی برای روایت این داستان باشد بنابراین او تصمیم گرفت یک اساسین خلق کند که شاهزاده را که در مخمصه افتاده بود نجات دهد. بهعبارت دیگر شخصیت اصلی داستان تغییر کند. اما مسئولان یوبیسافت نمیخواستند «شاهزاده پارسی» را بدون شاهزاده آن بسازند. بنابراین تصمیم بر این شد که دسیل داستان خود را با یک بازی جدید روایت کند.
بعد از عرضه، «فرقه اساسین» نظرات متغیری به خود جلب کرد. در حالی که گیماسپات داستان جذاب و شیوه روایت آن را تحسین کرده بود، یوروگیمر به گیمپلی تکراری و خالی از هیجان بازی خرده گرفته بود. طبق گفته منتقد آنها «گیمپلی در طول بازی رشد نمیکند و اوج نمیگیرد و هیجان ابتدای بازی با هیجان آخر آن تفاوتی ندارد». اکثر ماموریتهای بازی شامل استراق سمع، بازجویی، و تعقیب میشدند که نهایتا به قتل یکی از مهرههای دشمن میرسید. اما در کل «فرقه اساسین» توانست نظر مثبت کلی را جلب کند و موفقیت آن به حدی بود که تصمیم بر این شد که دنباله بازی سال دیگر عرضه شود.
قسمت اول «فرقه اساسین» با تمام خوبیها و بدیهای خود سنگ بنای محکمی گذاشت که یوبیسافت توانست هر ساله روی آن چیز جدیدی بسازد و نهایتا یکی از ماندگارترین شخصیتهای دنیای بازیهای رایانهای به نام اتزیو آدیتوره را خلق کند.
حرفهای زیادی پیرامون اتزیو برای گفتن هست. پس تا قسمت بعدی و هفته آینده صبور باشید.