Game News | گیم نیوز
All Things About Games!

چرا سریال Six Feet Under همچنان بهترین درام خانوادگی HBO است؟

@HBO تصاویر میان مطلب از فصل پنجم سریال انتخاب شده اند
0

بیست و دو سال قبل، در زمانه‌ای که می‌توان بدون اغراق آن را عصر طلایی «اچ‌بی‌اُ» نامید، سریالی متولد شد که تا این لحظه همچنان یکی از بهترین سریال‌های درام خانوادگی و شاید بهترین ساخته‌ی این شبکه در این ژانر باشد. سریال «شش فوت زیر زمین» (Six Feet Under) و ماجراهای بی‌نظیر خانواده‌ی «فیشر» نه تنها یکی از سنت‌شکن‌ترین قصه‌ها را دارد که یکی از واقع‌گرایانه‌ترین برداشت‌ها از زندگی در آمریکا در دهه‌ی 2000 میلادی است.

سریال ساخته‌ی ‌«الن بال» (Alan Ball) است که بیشتر به خاطر شاهکار سینمایی‌اش «زیبای آمریکایی» (American Beauty) -با بازی «کوین اسپیسی»- شناخته می‌شود. الن بال زندگی یک خانواده‌ی بحران‌زده را روایت کرده که در برخورد اول، کسب و کارشان جلب توجه می‌کند. آن‌ها در حرفه‌ی خانوادگی «کفن و دفن» هستند و در یک «خانه‌ی کفن و دفن» زندگی می‌کنند. همین باعث شده که تک تک اعضای این خانواده از ابتدا تا انتهای زندگی خود با یک مفهوم مهم بیشتر از هر چیز آشنا باشند: مرگ.

سریالی که با مفهوم مرگ پیوند عمیقی دارد، در میان منتقدان و مخاطبین، به داشتن بهترین پایان در میان سریال‌های تاریخ هم مشهور است. حال که در همه‌ی قسمت‌ها، بدون تلاش اضافه نشان می‌دهد زندگی نیازی به داشتن بهترین پایان ممکن ندارد. در عوض، این خودِ «آن» است که اهمیت دارد.

در لحظه زیستن، پیامی دور از ذهن برای سریالی درباره‌ی مرگ نیست. شخصیت‌ها و موقعیت‌هایی که در آن قرار می‌گیرند، در نقطه عطف درام خود همواره به دو نقطه می‌رسند: یا مرگ را به یاد می‌آورند و سعی می‌کنند زیستن را کم‌تر جدی بگیرند و یا یادآور مرگ‌اند. مهم‌ترین شخصیت سریال، «نِیت» (Nate) با بازی «پیتر کراوس» (Peter Krause) بیش از همه با مرگ رابطه دارد. از طرف دیگر مادرِ خانواده یعنی «روث» (Ruth) با بازی «فرانسس کانروی» (Frances Conroy) به نوعی نقطه‌ی اتصال مرگ‌ها در خانواده‌ی فیشر و بیشتر از همه در معرض تبعات مرگ افراد آشنا یا غریبه است.

بیشتر در گیم‌نیوز بخوانید: نقد و بررسی سریال The Wire – از فراز تپه‌های پادآرمان‌شهر

اگر مهم‌ترین بخشِ سریال یعنی ماجراهای خانواده‌ی فیشر را هم کنار بگذاریم، جنبه‌های دیگر آن هم بدون اغراق فوق‌العاده‌اند. شخصیت‌پردازی و ایجاد گروهی از کارکترها با ویژگی‌های منحصر به فردِ مبتنی بر واقعیت جامعه از جمله برتری‌های سریال نسبت به دیگر ساخته‌های هم‌سبکش محسوب می‌شود. به طور مثال شخصیت «برندا» (Brenda) با بازی «ریچل گریفیث» (Rachel Griffiths) که نمود واقعی برخی از پیچیده‌ترین اختلالات روانی را در او می‌بینیم. یا شخصیت «دیوید» با بازی «مایکل سی. هال» (Michael C. Hall) که هم‌جنس‌گرا، متعهد به کار، اخلاق‌مدار و مذهبی است. با همه‌ی این‌ها ضعف‌های بسیاری دارد و لغزش‌های بی‌شمارش از ایده‌آل‌هایی که خودش ساخته، او را جذاب می‌کنند. به علاوه این‌که مایکل سی. هال این نقش را به بهترین شکل ممکن اجرا کرده و با بازی بی‌نظیرش، به این شخصیت، و حتا دیگران نیز جان داده است.

اما شاید مهم‌ترین شخصیت سریال، «کلیر فیشر» (Clair Fisher) با بازی «لارن امبروز» (Lauren Ambrose) باشد. کوچک‌ترین عضو خانواده‌ی فیشر. کسی که بیشترین تاثیر را از مرگ پدر می‌گیرد. در ادامه نیز طی پنج سالی که با ماجراهای این خانواده همراه هستیم، بیشترین تغییر شخصیت را از سر می‌گذراند.

کلیر در ابتدا یک نوجوان سرخوش و یاغی است که هنوز خودش را پیدا نکرده است. ابتدا با او در دراماهای دبیرستانی همراه می‌شویم. رابطه‌اش با پسران بدجنس که به سرانجام خوشی نمی‌رسد را می‌بینیم. سپس با او در دفتر مشاور مدرسه همراه می‌شویم و می‌بینیم که چطور با هوش بالای خود تلاش می‌کند روایتش از زیستن را برای دیگران قابل درک کند. کلیر نماینده‌ی نسل خود است. متولد دهه‌ی هشتاد و آینده‌ساز آمریکا. کسی که سازندگان سریال نیز پایانِ بی‌نظیر آن را به او گره می‌زنند.

در ادامه، بعد هنری شخصیت او متبلور می‌شود. کلیر با هوش و استعداد فراوان اما، در نتیجه‌ی همه‌ی ناملایمت‌های زندگی مجبور به تغییر مسیر می‌شود. رابطه‌ی سمی‌اش با «بیلی» نقطه‌ی عطفی برای شکل‌گیری شخصیت اوست. در جایی از داستان که تکلیف همه‌ی شخصیت‌ها معلوم شده، کلیر هنوز راه خود را پیدا نکرده است. تا جایی که بعد از فشارهای روث به زندگی کارمندی هم تن می‌دهد. در سکانس پایانی سریال، وقتی که همه‌ی شخصیت‌ها در جایی از زندگی که می‌خواهند مستقر شده و به نوعی به مقصد رسیده‌اند، کلیر تازه مسیری را آغاز می‌کند. حرکت او در جاده، نشان می‌دهد کلیر هنوز در مسیر است و تا رسیدن به مقصد فاصله دارد.

با این‌که کلیر تنها شخصیتِ مدام در حال تغییر و تحول سریال Six Feet Under است، داستان‌های این سریال هرگز تکراری نمی‌شوند.

او همچنان که به دنبال خودِ جدیدش می‌گردد، ناگزیر از دور شدنِ هرچه بیشتر از خانه‌ی کفن و دفن فیشر و دیاز با سرعت می‌راند. دور و دورتر می‌شود. در جستجوی آینده‌ای که با تلاش بسیار به دست خواهد آمد اما هنوز مشخص نیست. مشخص نیست که چه قدر چالش و سختی دارد. و مشخص نیست که احتمال به دست آمدنش چقدر است.

اما یک چیز روشن است: لازم است از لس‌آنجلس، از خانواده‌اش و از فضایی که در آن رشد کرده دور شود. همه چیز را، از جمله تروماهای کودکی و نوجوانی، مواجهه‌ی هرروزه با اجساد و بازماندگان را کنار بگذارد و شاید گذشته‌اش را هم به فراموشی بسپارد. نیت، روث، دیوید، ناتانائیل (پدرش)، بیلی، راسل، برندا و دیگران را در نقطه‌های امن زندگیشان تنها بگذارد.

با این‌که کلیر تنها شخصیتِ مدام در حال تغییر و تحول سریال Six Feet Under است، داستان‌های این سریال هرگز تکراری نمی‌شوند. اگرچه الگوهای رفتاری شخصیت‌های مختلف، از جمله خود او گاهی تا مرز قابل پیش‌بینی شدن تکرار می‌شوند. داستان مدام پیچ‌های شدید و وحشتناک بر سر راه شخصیت‌ها قرار می‌دهد. تا جایی که گاهی غیرمنتظره‌ترین رفتارها از افراد سر می‌زند و در عین ناباوری به راحتی توسط مخاطب باور می‌شوند. شاهکار اچ‌بی‌اُ در کنار همه‌ی ویژگی‌هایش، یک کار را خیلی خوب انجام می‌دهد: باورپذیر کردن رفتارهای ناباورانه. مثلا چه کسی فکر می‌کند که «فدریکو» با بازی «فردی رودریگز» (Freddy Rodriguez) به همسر و مادر دو فرزندش خیانت کند؟

در عین حال سریال با زیرکی و خلق موقعیت‌های پیچیده، روابط شخصیت‌ها با هم را کنکاش می‌کند. هرچند رخدادهای کلیدی در زندگی هر یک از شخصیت‌ها کم نیستند، اما مهم‌ترین آن‌ها در رابطه با دیگر افراد شکل می‌گیرد. با این‌که نیت و دیوید هر دو رخدادهای کلیدی منحصر به فرد خود را دارند که به تنهایی آن‌ها را تجربه می‌کنند، اما در رابطه با خانواده، این‌ها تنها رخدادهای کلیدی زندگی این دو محسوب نمی‌شوند. اگرچه نیت تجربه‌ی نزدیک به مرگ را از سر می‌گذراند، اما نگاهش به زندگی زمانی به واقع تغییر می‌کند که «لیسا» را از دست می‌دهد و باید «مایا» را به تنهایی بزرگ کند. و اگرچه دیوید تجربه‌ی تلخ گروگان گرفته شدن را در فصل چهارم از سر می‌گذراند، هم قبل و هم بعد از این اتفاق، تجربه‌ی زیست به عنوان یک مرد هم‌جنس‌گرا و خانواده دوست است که شخصیت او را رهبری می‌کند.

شخصیت‌ها و رخدادها، تنها ویژگی‌های متمایزکننده‌ی سریال Six Feet Under نیستند.

شخصیت‌ها و رخدادها، تنها ویژگی‌های متمایزکننده‌ی سریال Six Feet Under نیستند. این سریال در فرم نیز حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. به طور ویژه، یک ترفند در کارگردانی با دو هدف متفاوت، به زبان تصویری خاص سریال تبدیل می‌شود. صحنه‌هایی که در آن شخصیت‌ها در خیال خود کاری می‌کنند که در واقعیت نمی‌توانند.

از این دست صحنه‌ها در سریال زیاد هستند. البته آن‌ها را نباید با سکانس‌های رویاهای شبانه یا تجربه‌ی روان‌گردان‌ها یکی دانست. این‌ها صحنه‌های کوتاهی هستند که کارگردان با ورود به ذهنِ شخصیتِ در صحنه خلق می‌کند. در موقعیت‌های مختلف، هر کدام از شخصیت‌ها میلی درونی به انجام کاری دارند که برای چند ثانیه به تصویر کشیده می‌شود. معمولا این یک واکنش شدید یا خشونت آمیز، غیرمنتظره و گاهی غیراخلاقی، به واقعیتِ حاضر است. کاری که شخص واقعا میل به انجام آن را دارد، اما بنا به ملاحظاتی از آن پرهیز می‌کند.

مثلا خرد کردن دندان‌های رقیب عشقی با توجه به مناسبات اجتماعی کار پسندیده‌ای نیست،‌ اما چه کسی میل به انجام این کار را ندارد؟ سریال دیوید را در این چنین موقعیتی قرار می‌دهد و فقط برای چند ثانیه او را نشان می‌دهد که با خشونت زیاد در حال کتک‌کاری است. اما در واقع، او روی صندلی نشسته و دارد این صحنه را خیال‌پردازی می‌کند. استفاده از این تکنیک هوشمندانه و مناسب است و نشان می‌دهد سازندگان به ذهن آدمیزاد توجه ویژه‌ای داشته‌اند.

در موقعیت‌های دیگر، از همین تکنیک با هدفِ خلق سکانس‌های گفتگومحور با مردگان استفاده می‌شود. «ناتانائیل فیشر» (Nathaniel Fisher) با بازی «ریچارد جنکینز» (Richard Jenkins) اولین شخصی است که در سریال می‌میرد و سپس به شکلِ شبحی در ذهن افراد مختلف خانواده برمی‌گردد. ناتانائیل بیشترین حضور به این شکل را دارد و پس از او، لیسا نیز چند بار به همین سبک در ذهن افراد مختلف به ویژه نیت حاضر می‌شود. اما افراد دیگر، از جمله مرده‌هایی که بازماندگانشان به عنوان مشتری آن‌ها را به خانه‌ی فیشر آورده‌اند هم با این تکنیک در صحنه‌ها حاضر می‌شوند.

بعد از گذشت بیست و دو سال از پخش اولین قسمت از این سریال، و قریب به هجده سال از آخرین قسمت آن، هنوز هم Six Feet Under حرف برای گفتن دارد.

گفتگوی ذهنی با مرده‌ها در سریال یک اتفاق معمول است. تا حدی که اگرچه مخاطب می‌داند که این گفتگوها خیال‌پردازانه و تنها در ذهن شخصیت‌ها هستند، به واقعی بودن آن‌ها نیز ایمان دارد. در واقع، اگر قرار باشد متوفی به حرف بیاید و بر سر موضوعی با دیوید، نیت یا روث به گفتگو بپردازد، مطمئنا همین حرف‌هایی را خواهد زد که این‌ها دارند خیال می‌کنند. حداقل در مورد ناتانائیل و لیسا که همین‌طور است.

سریال استادانه و با زیرکی چند مضمون دیگر را هم مورد بررسی قرار می‌دهد. «خیانت» یکی از پرتکرارترین مضامین این سریال است. در همان فصل اول، موضوع خیانت روث به میان می‌آید. برندا و نیت هر دو به یکدیگر خیانت می‌کنند و تقریبا همه‌ی شخصیت‌ها حداقل یک بار چنین تجربه‌ای را از سر می‌گذرانند. مهم آن است که آن‌ها در این‌باره با هم گفتگو می‌کنند. از تجربه کردن نمی‌هراسند، اما در نهایت اشتباهشان را هم می‌پذیرند و در صدد جبران نیز برمی‌آیند. اگرچه خیانت یک امر ناپسند تلقی می‌شود، شخصیت‌های این سریال یاد می‌گیرند -و احتمالا یاد می‌دهند- که چگونه با آن کنار بیایند. اگر مادرشان را دوست دارند چگونه با دوست‌پسر او کنار بیایند. اگر پدر فرزندانشان را دوست دارند چگونه با یک بار لغزش او کنار بیایند. به طور کلی، مضمون «کنار آمدن» و درک کردن هم در سریال تکرار می‌شود.

اکنون بعد از گذشت بیست و دو سال از پخش اولین قسمت از این سریال، و قریب به هجده سال از آخرین قسمت آن، هنوز هم Six Feet Under حرف برای گفتن دارد. سریال هنوز هم شخصیت‌های زنده‌ای دارد. کسانی که گوشه‌ای از تجربیاتشان -در رابطه با زندگی و مرگ- می‌تواند بازتابی از زندگی هر مخاطب باشد. داستان‌های سریال همچنان کمک می‌کنند که عمق روابط،‌ بسیاری از تابوها و برخی از پیچیده‌ترین احساسات انسانی به راحتی درک شوند. موقعیت‌های ملتهب سریال هنوز هم نفس بیننده را به شماره می‌اندازند.

Six Feet Under یکی از بهترین سریال‌های درام خانوادگی تاریخ تلویزیون آمریکا است.

سریال هنوز هم یکی از بهترین روابط هم‌جنس‌گرایانه را به تصویر می‌کشد. جسورانه‌ترین رویکرد ممکن به زندگی یک مرد هم‌جنس‌خواه را دارد و با این‌که در این دو دهه که از عمرش می‌گذرد استانداردهای فیلم و سریال سازی در رابطه با افراد کوئیر تغییرات شگرفی کرده، همچنان یکی از واقعی‌ترین تصاویر و ساختارشکن‌ترین آن‌ها برای تلویزیون را در بر دارد.

و دقیقا به این دلایل است که Six Feet Under یکی از بهترین سریال‌های درام خانوادگی تاریخ تلویزیون آمریکا است. تاریخی که زرین‌ترین اوراقش به نام اچ‌بی‌اُ مزین شده است. این سریال همچنین یکی از اضلاع مربع طلایی سریال‌سازی این شبکه هم هست. مربعی متشکل از چهار سریال شنود، خانواده‌ی سوپرانو، آز و شش فوت زیر زمین.

شما سریال Six Feet Under را تماشا کرده‌اید؟ نظر شما درباره‌ی این ساخته‌ی تلویزیونی چیست؟

نوشتن دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه شما پس از بررسی توسط تحریریه منتشر خواهد شد. در صورتی که در بخش نظرات سوالی پرسیده‌اید اگر ما دانش کافی از پاسخ آن داشتیم حتماً پاسخگوی شما خواهیم بود در غیر این صورت تنها به امید دریافت پاسخ مناسب از دیگران آن را منتشر خواهیم کرد.