قسمت چهارم سریال شهرزاد، بعد از سه قسمت ملالآور و بیحاشیه، نوید آغاز اتفاقات جالب توجهی را میدهد. اتفاقات پیرامون خانواده دیوانسالار بخش اعظمی را به خود اختصاص دادهاند که برخلاف گذشته تنها به قدرتنمایی «بلقیس»، تلاشهای «قباد» برای در دست گرفتن کنترل امور و دسیسههای «نصرت» خلاصه نمیشود، بلکه به معرفی بیشتر شخصیتهای تازه وارد میپردازد. در قسمتهای گذشته مشاهده کردیم که کارگردان اصرار بر نمایش رابطه عاشقانه و آسمانی «شهرزاد» و «فرهاد» داشته و از پرداختن به موضوعات دیگر و حل معضلات طفره میرود تا حدی که این رابطه به شدت نخنما و ملالآور میگردد.
سریال با صحنهی ملاقات «سرهنگ تیموری» و شاپور آغاز شده و در همین ملاقات اطلاعات بیشتری از شخصیت مرموز شاپور ارائه میشود. بهبودی به نظر شخصی اهل مطالعه و ادبیات میآید که در آغاز با خواندن جملاتی از شکسپیر کنایههای سنگینی به تیموری وارد میکند و ظاهراً در این کار مهارت دارد. نمایشنامهخوانی و دیالوگهایی که در ادامه بین شاپور و سرهنگ تیموری رد و بدل میشود، طعنههایی هستند به مسائل روز که در واقع اعتراض نویسنده و کارگردان به شرایط هنر در دوران فعلی است. استفاده از کلمات نامتعارف برای اشاره به یکی از بزرگان تاریخ ادبیات و نسبت دادن حرکتهای خلاف عرف جامعه امروزی به آثار او، مواردی هستند که بارها نمونههای آن را تجربه کردهایم.
تیموری مانند فصل اول، همچنان شخصیتی فرصت طلب دارد که برای منافع و حفظ جان خود دست به هرکاری میزند. اما شخصیت شاپور بهبودی ظاهراً بسیار پیچیدهتر از آنچه به نمایش گذاشته شده خواهد بود. یک لایه از شخصیت او، که در صحنه اول میبینیم، فردی علاقهمند به ادبیات و مطالعه است که حتی به صراحت اعلام میکند دل خوش چندانی از سرکوب هنر با باتوم ندارد!
در صحنه دیگر اورا مردی لطیف و دربند خانواده میبینیم که برای به دست آوردن دل همسرش «ثریا» و تبریک سالگرد ازدواجشان، برای او تدارک موسیقی میبیند. در این سکانس سه نوازنده ویولن اثر مشهور دمیتری شوستاکوویچ را مینوازند که با مضمون قصه نیز بیارتباط نیست. صحنهای دیگر سومین حالت شاپور متضادترین و در عین حال جالبترین لایه شخصیتی وی است. این شخصیت بیشباهت به مافیایی خطرناک نیست که برای خود سبکی ویژه دارد. شاپور بهبودی دست خود را به خون کسی آلوده نمیکند، اما این قدرت را دارد که مهرههای سوخته را وادار به حذف خود کند. این شخصیت از بعضی جهات بیشباهت به «بزرگآقا» نیست زیرا بعد از حذف زیردست خاطی، دستور میدهد که از خانواده او محافظت شود.
به نظر میرسد جنبه مافیاگونه سریال که قبلاً حول محور بزرگآقا میگذشت، اکنون در دم و دستگاه بهبودی دیده خواهد شد که با بازی درخشان «رضا کیانیان» بسیار دلچسبتر شده است.
بحران دیگر، در عمارت «دیوان سالار» رخ میدهد. «عمه بلقیس» در تلاش است تا هرچه زودتر «شیرین بانو» را به خانه بازگرداند اما نه تنها قباد که همچنان سودای بازگرداندن شهرزاد را در سر دارد، بلکه در این میان «اکرم» مستخدم عمارت نیز با انگیزهای مبهم، سعی دارد از این بازگشت جلوگیری کند. جنجال از همین نقطه آغاز میشود و اکرم برای پیشبرد اهداف نامعلوم خود، رازی که از فصل گذشته مخفی نگه داشته شده است را برای قباد فاش میکند. معرکهی پیدا شدن جسد «ململ» در باغ عمارت، زمینه را برای اولین حضور شهرزاد در این قسمت فراهم میکند که برای بردن فرزند خود به عمارت میرود. صدور اجازه خروج «امید» از عمارت توسط عمه بلقیس نشان میدهد که قباد همچنان در کسب قدرت و به نمایش گذاشتن آن موفق نبوده و در واقع اجازه قدرتنمایی به او داده نمیشود.
به نظر میرسد این قائله دردسرهای زیادی برای خاندان دیوان سالار در پی خواهد داشت زیرا با آغاز آن، شخصیت دیگری نیز شروع به خودنمایی نمود. «استوار آپرویز» که در قسمت گذشته با هویتی نامعلوم وارد قصه شد، در این قسمت خود را به عنوان بازرسی باهوش معرفی کرد و با ورود خود به این پرونده هشدار پیگیری قتلهای مقامات که مضمون اصلی آن بزرگ آقا بوده است را به قباد میدهد. نقطه ضعف بزرگی که در حضور این شخصیت مشاهده میشود، گریم بسیار ضعیف اوست که بسیار مصنوعی به نظر میرسد و انتظار کاری قویتر از چهرهپرداز میرفت.

در حاشیه هیاهوهای ایجاد شده که قصه را از روند ملالآور و رو به سقوط خود نجات میدهد، اتفاقات کوچک دیگری نیز درحال رخ دادن است. رابطه مبهم میان «نصرت» و «شربت» آشکار میشود و ظاهراً این دو پنهانی با یکدیگر ازدواج کردهاند. به گوشهای از ادامه فعالیتهای سیاسی «فرهاد» نیز اشاره میشود.
در پایان، ظاهراً سازندگان این سریال خود متوجه انحراف قصه و کاهش چشمگیر جذابیت آن برای مخاطب شده و تلاش کردهاند تا قصه را به همان روند جنجالی خود بازگردانند. در این قسمت بخش اعظمی از انتظارات برآورده میشود و صبوری مخاطبین تا حدی به نتیجه میرسد. سریال شهرزاد نهایتا توانست مسیر درست را پیش گرفته و خود را کمی از سراشیبی سقوط دور کند. این تغییر مسیر زمانی معنا پیدا میکند که تنها به یک قسمت ختم نشده و در ادامه با جدیت بیشتری دنبال شود.