نقد و بررسی سریال Patrick Melrose – زندگی به مثابه فرار از اتفاق شوم

پیشنهاد میکنیم اگر این سریال را ندیدهاید، از خواندن این متن صرف نظر کنید، یا حداقل این مقدمه را نادیده بگیرید. سریال پنج قسمتی Patrick Melrose اثری اقتباسی و وفادارانه به مجموعه کتابی دربرگیرندهی گوشهای از زندگی فردی با همین نام است، حالا مدتی است که از شبکهی وزین شوتایم پخش شده و به اتمام رسیده است و نوبتی هم باشد نوبت بررسی این سریال است. پاتریک یک شخصیت عجیب و افسارگسیخته است که نقاط عطفی از زندگی او را در طول پنج قسمت این سریال میبینیم. سریالی که به غایت هنرمندانه و هوشمنده ساخته شده و اگرچه داستان خود را با تمام جزئیات و هنرمندیهای بیبدیلش مدیون متن اصلی کتابها است، در شکل دادن به این شخصیت ذرهای فروگذار نکرده و از این جهت، یک برتری مشهود نسبت به دیگر سریالهای عصر خود دارد. در ادامه با نقد و بررسی سریال Patrick Melrose با گیمنیوز همراه باشید.
پاتریک شخصیتی موجه دارد و اما مشغول کارهای غیرموجهی است. موجه به معنای شناخته شدهاش در عرف یک جامعه. اما به زودی بینندهی سریال در مییابد که مفهوم جامعه برای شخصی همچون پاتریک مفهومی کاملا مبتذل است و او اعتنایی به این موضوع ندارد. اینکه در سریال چه چیزهایی از زندگی پاتریک میبینیم و او را چگونه میشناسیم، نه فقط در توجیه رفتارهای او که در سبکی که برای زندگی برگزیده نیز راهگشا است. شخصیتِ به ظاهر سرکش پاتریک، در میانهی داستان بالاخره تصمیم میگیرد راز بزرگ خود را برای دوستی نه چندان قابل اعتماد فاش کند و از رنج خود بکاهد. نه فقط رنجِ تحمل خاطرات و آشفتگیهای ذهنی تاثیرگرفته از ترومای دوران کودکی و پدرش، که رنج حبس این راز در سینه و دم نزدن.
من پیشنهاد میکنم قبل و بعد از دیدن این سریال، گزارشهای موجود از آمار و موارد مستند تجاوز جنسی محارم در ایران را بخوانید و وضعیت مشابه پاتریک ملروز را متصور شوید. قربانی تجاوز جنسی در کودکی و یا هر سنی، هرگز نمیتواند به زندگی عادی خود ادامه دهد، حتا اگر شخصیتی به ظاهر موجه و وزین داشته باشد. حتا اگر ولخرجی کند و به نظر فردی خوشگذران برسد. حتا اگر شیوهی زندگیِ متناسبی با طبقهی اجتماعی خود اتخاذ کند و به نظر دیگران عادی باشد. میبینیم که پاتریک شخصیتی افسارگسیخته دارد، پر از اشتباهاتی است که به نظر میرسد از بیباکی او سرچشمه میگیرند، اما وقتی دو طرف معادله را کنار هم بگذارید میبینید که او در واقع در حال فرار از اتفاق شومی است که پدرش برای او رقم زده است. اتفاقی که به نظر میرسد برای تعداد زیادی از افراد موجه هر جامعهای افتاده و البته به کیفیتهای متفاوت و مختلف. [سردبیر]
سریال اقتباسی وفادارانه است از رمان 5 جلدی از «ادوارد سنت آبین» (Edward St. Aubyn) که درواقع هر جلد کتاب به یکی از اپیزودهای سریال تبدیلشده و نام اپیزودها با نام کتابها یکی است با این تفاوت که David Nicholls بهعنوان نویسندهی سریال جای کتاب اول و دوم را با یکدیگر عوض کرده. یعنی در کتاب ما در ابتدا با داستان کودکی پاتریک آشنا میشویم و بعد با ماجرای نیویورک و نیکولز، در این تبدیل هنرمندانهی کتاب به فیلمنامه این امر را برعکس کرده. این کار باعث شده مخاطب سریال در اولین نگاه خیلی بهتر با سریال ارتباط برقرار کند بهطوریکه وقتی برای اولین بار در سریال وضعیت پاتریک را میبینیم برای ما سؤال پیش میآید که چرا این فرد که به نظر میآید از طبقهی اجتماعی بالایی است و حتی رفتارش در چند دقیقهی اول سریال ما را به یاد شرلوک میاندازد باید انقدر افسارگسیخته دچار اعتیاد به هروئین باشد و اگرچه با ردپاهایی که سریال به ما میدهد حدسهایی میزنیم اما جواب این سؤال را تا اپیزود دوم متوجه نمیشویم. البته این تنها تغیر مثبتی نیست که در تبدیل کتاب به فیلمنامه رخداده و خود تبدیل یک مجموعهی 5 جلدی به یک سریال 5 اپیزودی بهطوریکه تمام مفاهیم به بهترین شکل منتقل شوند هم یک نبوغ خاص را میطلبد که نویسنده با این کار بهخوبی خود را ثابت کرده است.
داستان در سادهترین فرم روایت خود برشی 30 ساله از زندگی یک نویسنده و مشکلاتش بازندگیاش است که بخش زیادی از این مشکلات ریشه در کودکی او دارد. سریال اینطور پیش میرود که ما در اپیزود اول پاتریک را میبینیم که شدیداً به هروئین اعتیاد دارد و برای انجامهای کارهای کفنودفن پدرش باید به نیویورک سفر کند و از طرفی تصمیم به ترک هم دارد و در کنار مواجهشدنش با این ترک کردن که میتوان آن را یک کمدی سیاه دانست ما شاهد نفرت عجیب او از پدرش هستیم که در اپیزود 2 که راجع به کودکی پاتریک است متوجه دلایل این نفرت میشویم و در اپیزود سوم با پاتریک بعد از ترک در یک عروسی روبرو میشویم و اپیزودهای 4 و 5 هم پاتریک را در مقام یک همسر و یک پدر و البته یک فرزند برای مادرش تصویر میکند.
نکتهی مهم پاتریک ملروز که درونمایهی اصلی سریال را شکل میدهد ریشهیابی مشکلات پاتریک در کودکی اوست. مشکلاتی که در اپیزود اول اعتیاد افسارگسیخته به هروئین است و در 2 اپیزود آخر جای خود را به الکل میدهد والبته مشکل با همسرش. ولی مگر در کودکی چه اتفاقی افتاده که سالها بعد اینگونه زندگی یک انسان را به جهنم تبدیل کرده؟ پدر پاتریک مگر چه کرده که پاتریک اینگونه از او نفرت دارد و حتی از خبر مرگش دیوانهوار میخندد و شادی میکند؟ جواب این سؤالات در اپیزود 2 با نشان دادن برشی یکساعته از کودکی پاتریک بهخوبی روشن میشود. درواقع ما در این اپیزود با پدر پاتریک که هوگو ویوینگ به بهترین شکل ممکن نقش او را بازی میکند آشنا میشویم.
قبل و بعد از دیدن این سریال، گزارشهای موجود از آمار و موارد مستند تجاوز جنسی محارم در ایران را بخوانید و وضعیت مشابه پاتریک ملروز را متصور شوید. قربانی تجاوز جنسی در کودکی و یا هر سنی، هرگز نمیتواند به زندگی عادی خود ادامه دهد، حتا اگر شخصیتی به ظاهر موجه و وزین داشته باشد. حتا اگر ولخرجی کند و به نظر فردی خوشگذران برسد. حتا اگر شیوهی زندگیِ متناسبی با طبقهی اجتماعی خود اتخاذ کند و به نظر دیگران عادی باشد.
پزشکی ترسناک و نفرت برانگیز و همیشه عصبانی که حتی همسرش هم از او میترسد و بااینحال ترس زیادی از تنهایی دارد و همین باعث شده با ترسی که در افراد ایجاد میکند همه را دور خودش جمع کند و هر چه میخواهد بگوید و انجام دهد و کسی هم به خودش جرئت مخالفت با او را ندهد و در این اپیزود در حالی مادر پاتریک با بازی عالی جنیفر جیسن لی پاتریک را با پدرش تنها گذاشته میبینیم که چطور پدر پاتریک او را مورد آزار روحی و جسمی قرار میدهد و درنهایت حتی به او تجاوز میکند. تجاوزی که در مسیر روایت داستان متوجه میشویم فقط همین یکبار نبوده و ادامه داشته پاتریک تهدید شده اگر به کسی بگوید از وسط نصف میشود و این تهدید انقدر در عمق روانش نفوذ کرده که حتی تا مدتها بعد از مرگ پدرش جرئت گفتن به کسی را ندارد و درواقع تمام مشکلات بزرگسالی پاتریک به خاطر همین اتفاقات کودکی و بهطور خاص آزارهای پدرش و در مقام دوم انفعال و ترس مادرش است.
نکتهی بسیار مهم سریال که آن را از تمام موارد مشابه جدا کرده و باعث منحصربهفرد شدن سریال میشود این است که سریال دارد به موضوعات هولناک و سیاهی چون آزار کودکان و اعتیاد میپردازد و گاهی اوقات حد سیاهی این موضوعات انقدر زیاد میشود که حتی استانداردهای شبکهای چون شوتایم اجازهی نشان دادن همهچیز را نمیدهد ولی بااینحال همهچیز در این سریال بهشدت روشن است و برعکس موارد مشابه که قصد بررسی چنین موضوعاتی را دارند فضا را بسیار تیرهوتار و زشت نشان میدهند پاتریک ملروز در مکانهایی زیبا و بسیار پرنور اتفاق میافتد و این مسئله میتواند برای بیننده این پیغام را داشته باشد که تمام این اتفاقات وحشتناک میتواند در محیطهای آرام و زیبا و برای خانوادههای بهظاهر و خوشبخت هم رخ بدهد و بهنوعی سریال این کلیشه را که چنین اتفاقاتی در سیاهی رخ میدهند را میشکند.
در کنار فضاسازی خاصی که سریال در برخورد با این موضوعات دارد لحن سریال هم بهشدت کمدی است و سریال درصحنههایی واقعاً شما را میخنداند و درواقع ما با یک کمدی سیاه روبرو هستیم که انگار خواسته حتی در لحن هم از موارد مشابه خودش که به این موضوعات میپردازند هم فاصله بگیرد.
از بحث محتوا که بگذریم سریال ازنظر فنی هم در بهترین حالت ممکن قرار دارد و همهی اجزا دستبهدست هم دادهاند تا محتوای تکاندهندهی سریال جوری به بیننده منتقل شود که مثل یک سیلی محکم تا مدتها از ذهنش خارج نشود.
سریال باوجوداینکه محصول آمریکا و شبکهی شوتایم است بااینحال یک اصالت بریتانیایی دارد که اگر اسم شبکه را از روی سریال برداریم همه گمان خواهند کرد که سریال ساخت یک شبکهی انگلیسی است.
بازی بندیکت کامبربچ نهتنها در مقایسه با بازیهای قبلی خودش بلکه در مقایسه با استانداردهای تلویزیونی و مینیسریالها که معمولا از بازیگرهای بزرگ استفاده میکنند هم در سطح بالایی قرار دارد. در واقع کامبربچ که باید در قسمتی نقش یک معتاد به هروئین را بازی میکرد و درصحنهای دیگر یک فرد سالم و درنهایت یک فرد الکلی به گفتهی خودش سختترین بازی زندگیاش را در سریال Patrick Melrose ارائه داده و اغراق نیست که بگوییم بهترین بازیش را لااقل در تلویزیون در این فیلم داشته است. البته کامبربچ اگرچه بهترین ستارهی فیلم است اما تنها ستارهی فیلم نیست و ما در این فیلم هوگو ویوینگ راداریم که نقش پدر پاتریک را بازی میکند. البته اگرچه نقشش تا حدی کم است (بهطور کامل در اپیزود 2 و بهصورت یادآوریهای پاتریک در بقیهی اپیزودها) اما بااینحال بازهم در همین حضور اندک سنگ تمام میگذارد و همانطور که بقیهی اهالی منزل از او میترسند ترسی آغشته به نفرت هم وجود بیننده را فرا میگرید.
نقش مادر پاتریک هم بر عهدهی جنیفر جیسن لی است که او هم با توجه به نقش سختی که داشته و باید در دو دورهی زمانی نقش خود را ایفا میکرده بهخوبی از ایفای این نقش برآمده و برآیند بازی این 3 نفر به همراه بازی دیگر بازیگرها ما را به این نقطه میرساند که باکمی تردید بگوییم پاتریک ملروز بهترین گروه بازیگران ممکن را در میان مینی سریالهای چند سال اخیر داشته و شاید بتوان شبیهترین گروه بازیگری نزدیک به این سریال را فرشتگان در آمریکا دانست.
دیگر عوامل سریال هم بسیار خوب عمل کردهاند. همانطور که گفته شد David Nicholls به بهترین شکل ممکن موفق شده رمان را به یک فیلمنامهی منسجم و قوی تبدیل کند و Edward Berger که کارگردانی هر 5 اپیزود را بر عهده داشته به بهترین شکل ممکن کلمات را به تصویر تبدیل کرده جوری که بهسختی بتوان از آن ایراد گرفت و شاهد خلق یک اثر کامل از همه نظر هستیم و همین کامل بودن است که برای سریال تا به امروز 5 نامزدی در امی و میانگین نمرات 80 را از مجموع 32 نقد به ارمغان آورده است.
پاتریک ملروز یک سریال خوشساخت و تأثیرگذار است که بهواسطهی اقتباسی قوی و بازیگرانی بسیار توانا توانسته نام خود را بهعنوان یکی از بهترینهای تلویزیون در 2018 مطرح کند.
یه جورایی یاد خودم افتادم در تمام طول سریال داشتم فکر میکردم برای رهایی از درد باید فرار کنم باید رابطه نامشروع رو شروع کنم باید معتاد شم باید خلافکار شم
این سریال لعنتی منو بیان کرد کودکی مو والان هم خوام که یکی رو داشته باشته باشم
اما همه اینا چرته باید کاری رو که واقعا دوست داریم انجام بدیم…
پاتریک با خودش چنین کاری کرد