از زمان عرضه بهترین نسخه ویدیوگیمی محبوبترین ابرقهرمان مارول، قریب به 14 سال میگذرد و نسل جدیدی از گیمرها مخاطب بازیای خواهند بود که مانند نسخههای سینمایی اسپایدرمن، پیشینهی درخشانی در اوایل هزاره جدید داشته است. بنابراین اولین سوالی که در مورد بازی مطرح خواهد شد، این است که آیا بازی تجربه سرگرم کننده و معرفی خوبی به دنیای اسپایدرمن برای نسل جدید گیمرها خواهد بود و جواب سوال یک بله بسیار قاطع است. بازی تمام شخصیتهای کلیدی سری اسپایدرمن را در خود جا داده و به وضوح پایههای نسخههای بعدی بازی را در طول روایت چینش میکند. اما فارغ از سرگرم کنندگی و مخاطبان جدید، آیا بازی برای طرفداران قدیمی و خورههای اسپایدرمن همان بازیای است که سالها تشنه آن بودند؟ جواب این سوال کمی پیچیده است. در ادامه با نقد و بررسی بازی اسپایدرمن همراه گیمنیوز باشید.
تجربه اسپایدرمن بودن یا به طور کلی هر قهرمان از پیش شناخته شدهای که در دنیای گیم شانسِ در پوستشان رفتن را به دست میآوریم، به دو المان برمیگردد. تجربه گیمپلی و تجربه روایی. گیم پلی بازی در اسپایدرمن بودنش بینظیر است. تجربه دویدن و پرواز کردن میان ساختمانهای نیویورک به بهترین شکل ممکن اتفاق افتاده است. سازندگان بازی برای جلوگیری از باگهای متعدد و اعصابخردیهایی که در نسخههای پیشین اسپایدرمن برای بازیکننده پیش میآمد، اسپایدی را بدل به یک کاراکتر با رفلکس بالا و همیشه در حرکت کردهاند که حتی در صورت برخورد با موانع و دیواره ساختمانها با سرعت از آنها به عنوان سطح دویدن استفاده میکند. تقریبا تمام بلندیهای شهر، از ساختمانها گرفته تا تیرهای برق و حتی درختهای سنترال پارک، قابلیت استفاده شدن به عنوان نقطه اتکای تارهای اسپایدی برای عبور در شهر را دارند. در مبارزات هم تارهای اسپایدرمن پرکاربردترین سلاح او در کنار «اسپایدی-سنس» هستند. طراحی حرکات، پارکورها و مبارزات کاملاً حول محور شخصیت اصلی و ویژگیهای او شکل گرفته است.
به عنوان مجموعهای از عناصر، اسپایدرمن بازی دلپذیر و تجربه جذابی برای کسانی است که دلتنگ بازیهای ابرقهرمانی هستند.
اما نیمه دومِ این در پوست این شخصیت رفتن را روایت کار به عهده میگیرد و اینجا جایی است که به وضوح بازی ضعیفترین وجههاش را به معرض نمایش میگذارد. نویسندگان بازی به هر دلیلی تصمیم گرفتهاند که روایت بازی را در 23 سالگی اسپایدرمن شروع کنند. جایی که او سالهاست به کمک شهرش آمده، تمام دشمنان اصلیاش (سینیستر سیکس)، به استثنای 2 نفر را شناخته، شکست داده و به زندان انداخته، از دوست دختر دوران دبیرستانش، مری جین، جدا شده و عمو بن را نیز از دست داده است. حالا او دستیار دکتر آتو اوکتاویوس است و درآمد ناچیزی دارد و باید با مشکلات بزرگسالی دست و پنجه نرم کند.
در همین روایت کوتاه از وضعیت پیتر در شروع بازی، به وضوح میتوان مهمترین ایرادات روایی بازی را پیدا کرد. با تبدیل کردن نوجوان آسیبپذیر و بیتجربه اصلی به نسخهی به بلوغ رسیده و بزرگسال فعلی، نویسندگان کاربرد لباس اسپایدرمن را از او گرفتهاند. کسی در طول زندگی روزمره احساس شکست و سرخوردگی به پیتر نخواهد داد که با رفتن درون لباس اسپایدرمن آن را سرکوب کند و با خوش مشربیها و دیالوگهای طنازانهاش حین کمک کردن به مردم از احساس بیمصرفی و شکست خورده بودن فاصله بگیرد. یک قهرمان آسیبپذیر، قهرمانی است که همذاتپنداری را در مخاطب برمیانگیزد و اسپایدرمن کنونی، به شخصیتی سوپرمنوار بدل شده؛ بیایراد، چه در لباس اسپایدرمن و چه در لباس پیتر پارکر.
بزرگترین پیچش داستانی بازی، برای هرکسی که کامیکهای اسپایدرمن را خوانده و یا حداقل فیلمها و انیمیشنهایش را دیده از اولین مواجهه با اوکتاویوس واضح است. نبود هری آزبورن و تغییر دادن شخصیت مری جین به دختری مستقل و همه فن حریف باعث شده تا چیزی از شخصیتپردازی هری کاسته شود. حتی عمه می هم در این روایت شخصیت قدرتمندی است و این زندگی شخصی هری را بسیار ساده و بدون ترس میکند. هیچ یک از دشمنان او خانوادهاش را مورد هدف قرار نمیدهند و هیچ یک از آنها سعی در برملا کردن هویت او، علیرغم دانستن آن نمیکند. عمه می و مری جین نیز از هویت او آگاهاند و مجموعهی اینها، ماسک اسپایدرمن را به بیمصرفترین عنصر بازی بدل میکند. و زمانی که شما مهم ترین ابزار شناخت یک شخصیت را به عنصری بیمصرف و تزیینی تبدیل کنید، هویت شخصیت را از او گرفتهاید.
علیرغم تمام موارد قبل و ضعف بازی در پرداخت انگیزش دشمنان اسپایدرمن برای نابود کردن شهر و حمله به مردم به جای حمله نورمن آزبورن، بازی در روایت اوریجین استوری مایلز مورالس فوقالعاده عمل میکند. در طول بازی ما با پدر مایلز مواجه میشویم، مایلز را به عنوان نوجوان آسیبپذیر و شکستخورده میبینیم، متوجه پیچیدگیهای رابطهاش با مادرش میشویم، ایرادات، ضعفها و میل او برای خوبی در شرایط سخت را میبینیم و به طور کلی با یک انسان مواجه میشویم. با همهی نقاط ضعف و قدرتش. شخصیتپردازی قوی مایلز در طول بازی اشتباهات سازندگان بازی در انتخاب دوره بزرگسالی پیتر پارکر برای روایت را برجستهتر از قبل میکند، چرا که به وضوح در خود بازی یک قهرمان ملموس و قابل همذاتپنداری را مشاهده میکنیم.
سوال بعدی که میتوان مطرح کرد، چگونگی کیفیت بازی جدای از پیشزمینههای روایی و اسپایدرمن بودن شخصیت اصلی آن است و جواب این سوال مشابه اکثر بازیهای انحصاری سونی است. سازندگان بازی با استفاده از قدرت انجین ساخت خودشان، شهری گسترده و چشمنواز را برای بازی ساختهاند. مخاطب به ندرت با باگ یا کاستی گرافیکی مواجه میشود که نتیجه تمرکز بازی بر این جنبه است. حتی ضعف سایه ها یا اینترکتیو نبودن محیط در مقابل کیفیت درخشان فنی بازی قابل نادیده گرفتن است.

اسپایدرمن به عنوان بازیای که عنوان «دنیای باز» بودن را به دنبال خود میکشد، بازی به روزی نیست. بازی بیشتر شبیه به یک دنیای باز نسل هفتمی تا یک دنیای باز نسل هشتمی است. لودینگهای طولانی، ساختمانهای تماماً دکوری، مأموریتهای جانبی ژانریک و تمام بسیار تکراری، عدم وجود آزادی عمل در شهر، انجام به روزرسانیهای قابلیتها، ابزارها و لباسها تماما در منوی بازی، و عدم تعامل با اجزای شهر و مردم در طول بازی، همه و همه نکاتی است که در سالهای اخیر و با دنیای بازهای نسل هشتمی به سمت فراموشی رفته بود. نوع ماموریتهای جانبی بازی ترکیبی از دنیای بازهای یوبیسافت و سری آرکام است. حتی مینیگیمهای بازی شباهت غیرقابل چشم پوشیای به سری آرکام دارد و البته به شدت خستهکنندهتر از آنهاست. سیستم مبارزات بازی علیرغم پرداخت بسیار خوب، به دلیل زمان نسبتا طولانی بازی آرام آرام تکراری و به مرور عصبی کننده میشود. دشمنان فارغ از اینکه زندانی، دمون، تسخیر شده و یا حتی روح هستند، با چینش مشابهی، شامل مرد غول پیکر، مرد تفنگ یا آرپیجیدار، مرد شمشیردار و سرباز ساده، مقابل شما قرار میگیرند و بعد از چند مواجههی ابتدایی، مبارزات بدل به مانعی حوصلهسربر برای پیشرفت بازی میشود.
طراحی مراحل بازی هرقدر به پایان نزدیک میشویم بهبود پیدا میکند و اولین باس فایت واقعی بازی در مواجهه با «والچر» و «الکترو» جذابیت زیادی دارد. اما در کمال تعجب باس فایتهای بعدی بازی تبدیل به کلونهای خستهکنندهای از باس فایت اول میشوند و بدون هیچ تنوع و با جا خالی دادن و زدن دو دکمه به پایان میرسند. در بسیاری از مبارزات حساس بازی، مبارزات تبدیل به یک دکمه زنی سینماتیک میشود که حتی سرعت عمل بالایی از مخاطب طلب نمیکند و بیشتر عامل افت مبارزات میشود که اگر سرعت بیشتر یا دکمهزنیهای پیاپی و ترکیبیای در این صحنهها جای گذاری میشد، تنش مبارزات بازی تا حد زیادی افزایش پیدا میکرد.
شاید اگر اولین صحنه رویارویی اسپایدرمن با سینیستر سیکس به جای سینماتیک، جزئی از گیمپلی بازی میبود و شکست خوردن با اسپایدرمن در مقابل این گروه قدرتمند را به جای دیدن، تجربه میکردیم، باسهای بعدی بازی علیرغم مکانیک تکراری، از جذابیت بیشتری بهرهمند میشدند. در همین راستا باس فایت پایانی بازی به شدت ناامیدکننده است. مجموعهای از جاخالیدادن و تار تنیدن که لذت پیروز شدن بر دشمن اصلی را تا حد زیادی میکاهد و باس فایت قبلی بازی در مقابل «لی» را بدل به تجربه بسیار ارزشمندتری برای مخاطب میکند.
طراحی مراحل مسموم شدن اسپایدرمن، علیرغم شباهت زیاد به مسموم شدن بتمن در سری آرکام، تنوع و زیبایی خاصی به بازی میدهد و تغییر دلپذیری در روند کم و بیش یکنواخت بازی ایجاد میکند که کمبودش در طول بازی به وضوح حس میشد. اما همین مراحل هم به سادگی طی میشوند. نه سکوبازی خاصی برای آنها طراحی میشود، نه مبارزاتی و نه حتی استرس و نگرانی خاصی به مخاطب دست میدهد. طراحی مرحلهای یکسان برای سه مرحله پی در پی از جذابیت تجربه میکاهد، هر چند در بین این سه مرحله طراحی مرحلهای جذاب و استنثنائی در پرواز در شهر از بین دمهای آعشته به سم اسکورپیون داریم.
باس فایت پایانی بازی به شدت ناامیدکننده است.
به عنوان مجموعهای از عناصر، اسپایدرمن بازی دلپذیر و تجربه جذابی برای کسانی است که دلتنگ بازیهای ابرقهرمانی هستند. اما در جزئیات بزرگترین ایراد بازی، آن را از تبدیل شدن به یک شاهکار عقب نگه میدارد و این ایراد چیزی جز کمبود خلاقیت نیست. بازی خوش ساخت، چشم نواز و سرگرم کننده است اما همه این را در طول خود به تکرار میبازد. به استفاده از کاراکتر یوری به عنوان جایگزین اوراکل در بتمن، استفادهی بیش از حد نزدیک و نمونه برداری شده از طراحی مراحل و طراحی جهان دنیای بازهای محبوب نسل قبل، استفاده مجدد و مجدد و مجدد از مبارزات و مکانیکهای یکسان و اضافه نکردن هیچ جزء جدیدی به گیمپلی ژانر.
برای همه مخاطبان جدید اسپایدرمن در دنیای گیم و تمام کسانی که تجربه اسپایدرمن 2 پلیاستیشن 2 را ندارند، اسپایدرمن جدید دقیقا همان چیزی است که باید باشد. اما برای مخاطبان قدیمیتر اسپایدرمن و کسانی که نسخه فوقالعاده اوایل نسل ششمی بازی را تجربه کردهاند، بازی تنها یک امیدواری بزرگ است. امیدواری برای یک ادامه بهتر، با داشتن تمام نکات مثبت نسخه جدید، با بهبودهای چشمگیر و با محوریت مایلز مورالس.