نقد و بررسی فیلم Vice – وحشتهای قرن ما، تاریخ و هنرِ پاپ آمریکایی

هفتهها پیش مشغول خواندن مقالهای از دوستی نزدیک بودم که با جملهی «ما در روزگار حقیقتا فوقالعادهای زندگی میکنیم» شروع میشد. همین جمله، مناسبتی شد برای بحثی چند ساعته و مفصل در این باب که آیا بشر واقعا در روزگار خوبی زیست میکند یا این یک تصویر اشتباه و توهمی است؟ و همین موضوع در خاطر من ماند تا به فیلم سینمایی Vice و داستانِ قدرت «دیک چِینی» معاون جرج بوش در زمان ریاست جمهوریاش رسیدم و این جمله مدام در ذهنم تکرار میشد، گویی با فیلم تلفیق شده و با اجزای آن تدوین گشته است: ما در روزگار حقیقتا فوقالعادهای زندگی میکنیم. در ادامه با نقد و بررسی فیلم Vice با گیمنیوز همراه باشید.
بارها پیش آمده که نگاهی به تاریخ بشر بیاندازیم و ببینیم که مردان سیاست با چه تصمیماتی گاه زندگی هزاران و میلیونها نفر را به نابودی کشاندهاند، اما هر چقدر هم که تاریخ را خوانده باشیم، غیرممکن است که این تصمیمات و تاثیرات آنها به صورت پایدار در ذهن ما بمانند. مردم عادی ممکن نیست روزی از زندگی عادی و روتین خود دست بکشند و فقط و فقط به این فکر کنند که سیاستمداران الان چگونه با جان و مال آنها آزمون و خطا میکنند و به این بیاندیشند که آنهایی که تحت حمایت قدرت هستند چگونه میتوانند برای منافع خود همه چیز یک ملت را مصادره کنند!
دیک چِینی، کسی که کریستین بیل او را مترادف شیطان میداند، یک نمونهی واقعی، نزدیک و قابل لمس از همین دست انسانها است. از آنهایی که برای به قدرت رسیدن از هیچ چیز دریغ نمیکنند و پس از اینکه بر مسند قدرت مینشینند با تحریف و تفسیر قانون، برای سیر کردن عطش خود دست به هر جنایتی میزنند. ردِ خون و کشتار در صفحات تاریخ گم میشود و سالها بعد از توحش عجیب امریکایی به رهبری دیک چینی، هنوز هم عدهای در همان کشور از این مرد ابلیسصفت به نیکی یاد میکنند!
فیلم Vice پرترهای از دیک چینی به سبکِ هنر پاپ است. اگر تصور کنید که با یک فیلم بیوگرافی سیاسی ساده مواجه هستید خیلی زود از فیلم ناامید خواهید شد. فیلم، روایت و راوی منحصر به فرد و عجیبی دارد و اصلا به سیاق فیلمهای راویمحور دیگر پیش نمیرود. فیلم حتا ذرهای به فیلمهای مشابهش مخصوصا فیلم خوب «منطقهی سبز» (Green Zone) نزدیک نمیشود گرچه به آن اشارهای میکند (قدرت ژورنالیسم). این موضوع در قطعهای سریع و نابهنگام تصاویر زندگیِ چینی و خانوادهاش به خوبی نشان داده میشود. فیلم قرار نیست چینی را شخصیتپردازی کند و از او یک آدم خاکستری بسازد و دست آخر نیمی از جنایاتش را به پای عقدههای کودکی و مشکلات روحی بنویسد و موضوع را فیصله دهد. «آدام مککی» (Adam McKay) خیلی سریع سراغ اصل مطلب میرود و با روایتِ لحظههای مهم زندگی سیاسی چینی تکههای مهم پازل را کنار هم میگذارد و اجازه میدهد تخیل و ذهن مخاطب تکههای جزئیتر را به تصویر اضافه کند.
تصویری که از دیک چینی در فیلم ارائه میشود، به سرعت تغییر میکند و روندِ تبدیل شدن او از یک «بازنده»ی تمام عیار به یک «سیاستمدار مستعد جوان» و در نهایت به «شیطانِ مقیم کاخ سفید» با جزئیات و پرداخت کلاسیک روایت نمیشود. در عوض، همچون کتاب تاریخ، وقایع مهم زمانهی چینی روایت میشوند و فیلم ما را با زوایای مختلف این وقایع و تاثیرات احتمالی چینی به هر کدام از آنها آشنا میکند. این نوع از روایت، جدید و منحصر به فرد است و بعد از یک بار اجرای موفقیت آمیز توسط مککی در فیلم «کمبود بزرگ» (The Big Short) این بار در Vice بهتر و کاملتر روایت میشود. بازیِ فوقالعاده دقیقِ کریستین بیل، میمیک تکرار شوندهی او، لحن مینیمالیستی و اساسا آن بازهای از احساسات که این بازیگر تصمیم میگیرد (و از پس آن گریم سنگین، میتواند) در نقش معاون رییس جمهور آنها را به نمایش بگذارد به این روایت بینظیر کمک میکند. بازی «سم راکوِل» و «ایمی آدامز» هم پسندیدنی است اما بار اصلی بر روی بیل و ایفای نقش درست و به جای او است. «استیو کارل» هم یکی از بازیهای خوبِ آفیسیاش را به جای گذاشته و اساسا ایراد چندانی به او وارد نیست.
فیلم در میانه بیش از آنچه که از ابتدا تصور میشده تبدیل به اثری شخصیشده میشود و آدام مککی نویسنده و کارگردان پیش از اینکه مخاطب به شیوهی روایت عادت کند با یک تیتراژ ساختگی به او نهیب میزند که قرار نیست فیلمی از جنس فیلمهای همیشگی سینمای هالیوود ببیند. بلافاصله فیلم به فاز بعدی وارد میشود و با نمادگرایی شخصی مککی و تلاشِ بیل برای به تصویر کشیدن این نمادگرایی در راستای وحشت آفرینی و هیولاسازی از معاون رییس جمهور تلاش میکند. کاری که در آن موفق است و خیلی زود شما باور میکنید که چینی یک شخصیت شیطانی است که میتواند جان میلیونها انسان را قربانی کند، دوست خود را دور بزند و حتا به دختر خودش هم رحم نکند و با یک تصمیم سیاسی زندگی او را بر باد دهد.
اوج فیلم آنجاست که کارگردان همهی موانع بین تماشاگر و سینما را برمیدارد و به روایت عریان فاجعه میپردازد. آن صحنهی به غایت وحشتآور و رنجپرداز که رد خون -نه باریک، نه خطِ نازکِ قرمزِ شاعرانه و سانتیمانتال، که ضخیم و همگانی در ازای باران گلوله و بمب- در مقابل دیدگان خیرهی تماشاگر قرار میگیرد، لحظهی باور وحشتهای قرن ما است. روزگاری که هیچکس نباید فکر کند از بهترین روزها است. ما با بیبهانهترین و دردآورترین جنگافروزی قرن بیش از ده سال فاصله نداریم.
فلسفهی زندگی و منش سیاسی چینی وارد فیلم نمیشود و ما قرار نیست به هیچ وجه با او همذاتپنداری کنیم. آنچه خالق فیلم در پی آن است بنا کردن کاخِ قدرت بر روی شانههای مردم آمریکا و جهان و نشاندن چینی بر فراز آن است و موفق هم میشود. جوی خون خیلی زود در اطراف این کاخ بلند و سفید جاری میشود و یک فیلم آمریکایی در به تصویر کشیدن چنین اعتقادی اصلا کم نمیگذارد. Vice به مثابهی یک دوربینِ قدرتمند عمل میکنند که از فاصلهای نزدیک یک فاجعه را به تصویر میکشد و رفته رفته از آن دور میشود تا تصویر کاملتر و بزرگتر را به نمایش بگذارد. یک فیلم که هر چه جلوتر میرود بهتر و بهتر میشود و این روند حتا پس از تیتراژ پایانی هم ادامه مییابد.
فیلم از هر نظر فوقالعاده است. موسیقی فیلم تحسین برانگیز است و تدوین فیلم در برخی سکانسها بیننده را به وجد میآورد. خلق و کارگردانی سکانس رستوران فیلم تنها از یک نابغه برمیآید و این چیرهدستی از مککی نشان میدهد که نه تنها لایق ستایش و توجه است که باید مراقب او بود چون هر لحظه امکان خلق یک شاهکارِ خانمانبرانداز را دارد. سکانس عمل پیوند قلب چینی و تدوین دیوانهوار آن، حرکتها، موسیقی و تنشی که در این صحنه دیده میشود، همراه با همان نمادگرایی شخصی مککی حجت را بر هر سینما دوست و سینما فهمی تمام میکند. تیتراژ پایانی فیلم مثلِ توت فرنگی روی کیک خامهای همه چیز را در نهایت صلابت و زیبایی تکمیل میکند.