«داستان اسباببازی» تنها یکی از نمونههای موفق انیمیشنهای احساسی و درگیرکنندهای است که بیشتر از هر نوع دیگری از داستانگویی میتوانند مخاطب را به تسخیر خود در آورند. جدیدترین قسمت ساخته شده از این مجموعه فیلم بیشتر از همیشه بر مفاهیم احساسی و ارزشهای انسانی مانور میدهد و تلاش میکند تا با به تصویر کشیدن روابط انسانی در میان عروسکها و ساختن موقعیتهای دراماتیک، احساسات مخاطب خود را برانگیخته و آنها را به واکنش وادار کند. در ادامه با نقد و بررسی فیلم Toy Story 4 همراه گیمنیوز باشید.
فیلم Toy Story 4 یک تلاش واقعگرایانه برای نشان دادن عمق روابط بعد از گذشت سالها محسوب میشود. شخصیت محوری این فیلم «وودی» کابوی دوستداشتنی و کلانتر از مد افتادهای است که سالها در خدمتِ «کودک» خود بوده و اکنون نیز با تمام وجود برای خوشحالی او و «ساختن خاطرات خوب» تلاش میکند. وودی که در گذشته عزیزدردانهی کودک خود بوده و حالا در دوران افول زندگی خود به سر میبرد، خود را با ماموریت تازهای مواجه میبیند. با ورود «فورکی» که کاردستی «بانی» و بعد اسباببازی محبوب او است به داستان، نقش وودی تغییر میکند و همزمان پررنگتر میشود. بخش زیادی از افتتاحیهی فیلم به مسئولیتپذیری وودی در قبال فورکی و تلاش او برای متوجه کردن این آشغال دوستداشتنی از موقعیت فعلی و اهمیتش در زندگی بانی اختصاص دارد.
در این لحظات که داستان بیشتر در عرض پیشروی میکند و خبری از اتفاق جدیدی نیست، فیلم فرصت پیدا میکند تا شخصیتها را یک بار دیگر به مخاطب معرفی کند و این کار را به پیکساریترین شکل ممکن و با کمک از ایدههای داستانی انیمیشنهای کوتاه این استودیو انجام میدهد. فیلم به سرعت وضعیت اسباببازیها را مرور میکند و اگرچه برای یادآوری اهمیت وودی و نشان دادن وضعیت متفاوت و ناراحتکنندهی او در حال حاضر به یک فلشبک کوتاه روی میآورد، همهچیز در داستان به نحو احسن پرداخت شده و پیشروی شخصیتپردازی اسباببازیها به گونهای است که مخاطبی که از ابتدا با این مجموعه همراه بوده را سر ذوق میآورد و مخاطبین جدید فیلم را نیز به خوبی از حال و روز آنها، منطق دنیای اسباببازیها و اهمیت حضورشان در زندگی کودکان آگاه میکند.
در ادامهی داستان «بو پیپ» که عروسک دوستداشتنی قصه محسوب میشود، وودی در یک نقطهی بحرانی باز هم به دنبال او کشیده میشود. کارکرد سکانس اول فیلم زمانی مشخص میشود که وودی در مواجهه با یک آنتیکفروشی متوجه احتمال حضور او میشود و روند داستان را تغییر میدهد. تغییری که منجر به اتفاقات بعدی و دردسرهای مشتق آن میشود و به آشنایی با یک شخصیت منفی مخوف و دار و دستهاش میانجامد. کاتارسیس این شخصیت یکی از مهمترین و جالبترین نکات فیلم Toy Story 4 محسوب میشود و تغییر رویکرد وودی در قبال «گبی گبی» یکی از احساسیترین صحنههای فیلم را خلق میکند. در این میان بارها زمینههای اکشن و درگیری و سکانسهای تعقیب و گریز، فرار و نقشهریزی برای دستیابی به آنچه از دست رفته نیز از طریق حضور شخصیت گبی گبی در فیلم و به واسطهی نقش او در مقابل اسباببازیها ایجاد میشود و فیلم به خوبی از آنها استفاده میکند.

شخصیتهای قدیمی فیلم در کنار شخصیتهای تازه معرفیشده به خوبی قرار گرفتهاند. فیلم Toy Story 4 تقریبا به اندازهی لازم به هر کدام از شخصیتها، چه آنان که در گذشته حضور داشتهاند و چه آنان که در این قسمت معرفی شدهاند بها میدهد و داستان را به گونهای میپردازد که نقش همهی آنها واضح، حذفنشدنی و پررنگ نماید. فیلم حتا در صحنههای پایانی برای اسباببازیهایی که تا این لحظه بیکارتر از سایرین بودهاند نیز نقشی دست و پا میکند و برای آنها توجیه منطقی میتراشد تا توازن به طور کامل در فیلم برقرار باشد. دستیابی به این سطح از توازن در داستانگویی شخصیتمحور ممکن است برای پیکسار کار سادهای باشد، اما واقعا دستآورد بزرگی محسوب میشود. دستآوردی که حتا در برخی دیگر از انیمیشنهای همین استودیو نیز خبری از آن نبوده است. این اتفاق بیش از هر چیز مدیون فیلمنامهی چفت و بستدار و متقن فیلم و شیوهی روایت آزمودهشدهاش است که پس از سالها به فرمول طلایی پیکسار در فیلمسازی تبدیل شده است.
پیش از این پیکسار در فیلم Wall-E توانسته بود روابط عاشقانه با جنس انسانی را در موجوداتی غیر انسان متبلور سازد و صحنههای پرکشش و جذابی را بدین وسیله خلق کند. در فیلم Toy Story 4 این نوع از روابط با صورتی تازه اما با جنسی مشابه آن به تصویر کشیده میشوند و اتفاقا بسیار هم کارامد هستند. در نهایت، ویژگی اصلی برتری بخش به فیلم داستان اسباببازی 4 شکلگیری و روایت همین نوع از روابط در سطحی جدید است. رابطهی استثنایی و درخشان وودی و بو پیپ که در نهایت به سرانجامی دلپذیر و در عین حال شکننده میرسد نقطهی اوج داستانگویی پیکسار در این جهت است که شاید نه به آن اندازه که «تام هنکس» صداپیشهی وودی ادعا میکرد اما به اندازهی کافی احساسات تماشاگر را برانگیخته میکند. تبدیل شدن فیلم در سکانس پایانی به یک ملودرام کلاسیک هالیوودی با نقطهی شکوفایی منحصر به فرد و دور از انتظار با نقشآفرینی دلپذیر «باز» و موتیف تکرارشدهی «ندای درونی» یک کلاس درس تمام عیار برای خلق صحنههایی از این دست محسوب میشود که تا مدتها میتواند فیلم را به تنهایی در ذهن مخاطب پایدار سازد.
انیمیشن Toy Story 4 نه تنها در داستان و کارگردانی که در تکنیک نیز پیشرفتهای قابل ملاحظهای کرده است. اینکه انیمیشنهای دیزنی با بودجههای چند صد میلیون دلاری همیشه از یک سطح استاندارد خودساخته برای صداپیشگی، موسیقی و جذابیتهای بصری دیگر برخوردار هستند واضح و نقدناپذیر است. در کنار این اما هر بار انتظار میرود که پیکسار مثل گذشته شیوهی انیمیشنسازی را نیز تغییر داده و جلوههای دیداری این هنر ظریف را ارتقا دهد. آنچه در این فیلم به مناسبت فشردگی اتفاقات و صحنههای سریع و حرکتهای متوالی دوربین و بلاکینگ شخصیتها ممکن است کمتر به چشم بیاید پیشرفت جزئیات در هر صحنه و هر آیتم است که میتواند شما را در بسیاری از اوقات شگفتزده کند. تا حدی که اگر فیلم را با کیفیت 4K تماشا کنید در برخی صحنهها آنقدر محو تماشای آن خواهید شد که از داستان و دیالوگها جا میمانید و مجبور میشوید به آن برگردید.

اگرچه Toy Story 4 آن فیلم وعدهداده شدهی خارقالعاده نبود و انتظارات از آن به عنوان چهارمین و تعیینکنندهترین قسمت از مجموعه فراتر از محصول نهایی بودند، این انیمیشن با داستان جذاب، گرههای زیاد، شخصیتهای دوستداشتنی از جمله «باز» و «دوک کابوم» (با صدای کیانو ریوز) و یک توئیست متفاوت و دوستداشتنی در پایان موفق شد رضایت مخاطبین و منتقدین را برآورده سازد. در کنار جذابیتهای روایی و دیداری این فیلم، آهنگسازی آن که ما را بیش از هر چیز به یاد فیلمهای کلاسیک و موزیکال دهههای 50 و 60 هالیوود میاندازد و در راستای روایت نوستالژیک آن قرار دارد نیز یکی از برگهای برندهی آن محسوب میشود. فیلم ارجاعات زیادی به آثار مهمی در تاریخ سینما و نیز دیگر انیمیشنهای ساختهی پیکسار دارد و کمتر ثانیهای در فیلم را بدون لذت تماشا سپری میکنید. شوخیهای زیاد این انیمیشن و لحظههای کمیک و خندهداری که در آن پنهان شدهاند و در بزنگاههای حیاتی رخ نشان میدهند نیز از جمله نکاتی است که نباید به سادگی از آنها گذشت. اینگونه پیکسار توانسته تقریبا از تمام ظرفیتهای قصه و کارگردانی آکادمیک سینمایی استفاده کند تا اثر جدیدی را درخور مخاطب و در کلاس همیشگی آثار خود ارائه دهد.
داستان اسباببازی انیمیشنی است که هیچگاه تکراری نمیشود، هرگز معمولی نخواهد بود، مطلقا مخاطب خود را دست کم نمیگیرد و چون همیشه سعی کرده و میکند بهترین باشد موفق است. در قسمت چهارم هم موفق است و اگر قسمتهای بعدی در کار باشند باز هم موفق خواهد بود.