نقد و بررسی فیلم سینمایی The Irishman – اعترافی عاشقانه به گذشت زمان

فیلم جدید مارتین اسکورسیزی، که با نام The Irishman شناخته میشود و اقتباسی است از کتاب I Heard You Paint Houses نوشتهی چالز برنت، یک اثر سه ساعت و نیمهی کامل، مترقی و بسیار جذاب است که چیزهای زیادی به سینمای مارتین اسکورسیزی اضافه میکند و خود با چیزهای زیادی از سینمای او درگیر است. اما مهمترین مسئله در فیلم مرد ایرلندی مسئلهی زمان است. درگیری با زمان در تمام فیلم جاری است و این موضوع به وضوح مشخص است. آنچه میتواند در رسیدن به برداشتی صحیح و درکی بهتر از فیلم فوقالعادهی مارتین اسکورسیزی بزرگ مخاطب را یاری دهد نیز توجه به فاکتور زمان است. در ادامه با نقد و بررسی فیلم سینمایی The Irishman همراه گیمنیوز باشید.
زمان البته همواره یک رکن اصلی داستانگویی و سینما است. زمان، چه آنگاه که برداشتی خطی از آن در ساختار سینمای کلاسیک میشد و چه آنگاه که به شکل دایرهای در سینما در آمد و چه در مقاطعی که به شکلی غیرخطی، منقطع و گاه غیرمنطقی و غیر فیزیکی (به معنای علم فیزیک) در سینما نمایش داده میشد، همواره مشخصهی مهم و تاثیرگذاری در سینما بوده است. بدون در نظر گرفتن زمان، عملا قصهگویی در هر فرم و ساختاری غیرممکن است، پس از اهمیت زیادی برخوردار است، اما هرگز در هیچ مدیومی (شاید به جز بازیهای ویدئویی) به اندازهی سینما مهم و تاثیرگذار نبوده است. زمان، در سینما به شکلهای متفاوتی از نظر گذر میکند.

زمانِ پخش اولین نوع زمان است که مخاطب به طور مستقیم با آن درگیر است. شما به عنوان بینندهی یک فیلم سینمایی نه تنها حق دارید از مدت زمان پخش یک فیلم آگاه باشید، بلکه انتظارات خود را نیز با آن تطبیق میدهید. این زمان، گاهی آنقدر اهمیت مییابد که مشخص میکند کدام فیلم را ببینید، کدام فیلم را تنها ببینید و کدام فیلم را با خانواده تماشا کنید. این زمان نه صرفا بر اساس طول فیلمنامه، که عمدتا بر اساس ذائقهی مخاطب انتخاب میشود. زمان پخش یک سریال کمدی خانوادگی نمیتواند بیشتر از 25 دقیقه برای هر قسمت باشد، و زمان پخش یک فیلم کمدی رمانتیک نهایتا 90 دقیقه است. اما زمان فیلم مارتین اسکورسیزی تقریبا 210 دقیقه است. شاید اولین نکتهای که بعد از کارگردان و بازیگران فیلم The Irishman توجه بیننده را به خود جلب میکند همین مدت زمان طولانی روایت است. مارتین اسکورسیزی هوشمندانه مخاطب خود را غربال میکند و من اینگونه مسئلهی زمان طولانی فیلم را برای شما حل میکنم: حتا یک ثانیه از این زمان اضافه نیست.

نوع بعدی زمان همان زمان یا بازهی زمانی وقوع داستان است. اینکه داستان در چه زمانی (چه دوره یا چه مقطعی) از تاریخ میگذرد، اهمیت فراوانی دارد. این زمان است که تعیین میکند داستان چه جهتگیریهایی خواهد داشت و شخصیتها از چه جنس هستند. حال و هوای قصه نیز به تبع همین زمان تعیین میشود و فضاسازی انجام میگیرد تا تمِ درست داستان بر همین اساس شکل بگیرد. کنشها و واکنشهای شخصیتها، طرز برخورد آنها با هم، آداب معاشرت و مناسبت اجتماعی و سیاسی و حتا نوع صحبت کردن، لباس پوشیدن، خوردن و نوشیدن و نیز جزئیات دیگر زندگی روزمرهی انسانها بر اساس همین زمان مشخص میشوند. اتفاقات از نظر منطقی نیز باید با این زمان همخوانی داشته باشند، بنابراین گنجاندن یک قتل گانگستری در یک فیلمنامه که در زمان روم باستان میگذرد به همان اندازه محتمل و منطقی است که آبراهام لینکولن صاحب اکانت توئیتر باشد. این زمان گاهی شکسته میشود و این خردهاتفاقات و جزئیات به هم اصابت میکنند، اما این اتفاق تنها در صورتی ممکن است که در داستان توجیه شود و تمهیدی برای آن اندیشیده شده باشد. مثلا ماشین زمان یا یک کتاب یا کمدی جادویی میتواند در این مواقع به کار بیاید. مارتین اسکورسیزی در فیلم The Irishman بر این زمان تسلط بسیار زیادی دارد و شما در تمام جزئیات این فیلم این بازنمایی منطقی زمان را مشاهده میکنید و همواره احساس میکنید که در زمانِ روایت داستان حضور دارید. این زمان بسیار تعیین کننده، حاصل عمری فعالیت هنری و سینمایی اسکورسیزی و یاران او است که توانستهاند در تمام جوانب فیلم، از طراحی محیطی، اکسسوار و دکور، طراحی لباس و گریم تا بازی بازیگران و ادبیات و مناسبات اجتماعی، سیاسی و تاریخی انسانها با هم، این موضوع را به جریان انداخته و حضور زمان را برای ما ملموس کنند. نکتهی مهم در مورد فیلم مرد ایرلندی همین است. زمان احساس میشود، و سپس سپری میشود.

نوع بعدی زمان، در مفهومِ گذشتن است. گذشت زمان در سینما با مقیاسی شبیه به آنچه در ادبیات داستانی تجربه شده اندازهگیری میشود، به همین خاطر است که اقتباسِ سینمایی از داستانهای مکتوب کاری شدنی است. زمانِ سپری شده در داستان، با زمانِ سپری شده از فیلم تفاوت ماهوی دارد. در حقیقت این دو موضوع میتوانند کاملا به هم نامرتبط باشند، اگرچه در روزگاری این طور نبود و مخاطب سینما انتظار داشت به همان اندازه که فیلم را تماشا کرده، زمان در فیلم نیز سپری شده باشد. اتفاقی که بعدا با پیشرفتهای حاصله در تدوین به امری معمولی تبدیل شد. مثلا تکنیک تدوین پرش سریع یا «جامپ کات» را در نظر بگیرید. در یک جامپ کات که عمدتا طی آن مکان وقوع اتفاق نیز تغییر میکند، زمان رویداد به طرز غافلگیر کنندهای تغییر میکند و به جلو میرود. این پیشرفت در زمان (یا پسرفت در زمان – فلش بک) یک ویژگی مرتبط با مفهوم گذشتن است. گذشتن در داستان سینمایی عمدتا سریعتر از ادبیات و همواره بسیار سریعتر از واقعیت است. البته برشهایی از زندگی افراد ممکن است در برخی فیلمها به نمایش گذاشته شوند، اما باز هم گذشتن مفهوم جداگانهای در آن نمایان خواهد ساخت. در فیلم The Irishman زمان به سرعت سپری میشود به طوری که فیلمِ سه ساعت و نیمهی آقای اسکورسیزی یک بازهی تقریبا چهل ساله را پوشش میدهد. زمان در این فیلم به شکل مرسوم سپری نمیشود و رفت و برگشتهای گاه و بیگاه آن چیرهدستانه انتخاب شدهاند تا ضمن حفظ ریتم روایت، شما کاملا متوجه شوید که چه زمانی چه اتفاقی افتاده و اتفاق بعدی که در حال تماشای آن هستید در چه زمانی در حال افتادن است و این وسط چه قدر زمان سپری شده است. همهی اینها در ده دقیقهای که از فیلم سپری شده مشهود است و این نه تنها از کیفیت فیلمنامه و هنرمندی صحنهپردازان و بازیگران است که مستقیما به کارگردانی اسکورسیزی و تدوین تدوینگر همیشگی او خانم تلما شونمیکر مرتبط است.

یک نوع دیگر زمان که در فیلم The Irishman به آن توجه میشود، زمانِ نامرئی است. زمانی که در کنار اتفاقات دراماتیک فیلم به گذشتن آن اشاره میشود. زمانی که مردم آمریکا مشغول تماشای تلویزیون هستند و اخبار به صورت ناگهانی ترور جان اف کندی را اعلام میکند و برای همیشه در حافظهی تاریخی یک ملت ثبت میشود. زمانی که تاریخ و ساعت دقیق آن ثبت و ضبط است اما در یک فیلم به آن اشارهای نمیشود، بلکه از آن یاد میشود و به ناگاه همه به آن زمان برمیگردند. یا زمانی که راسل در ماشین مینشیند تا فرانک با هواپیما به دیترویت رفته، دخل جیمی را بیاورد و برگردد. این زمان در روایت فیلم جاری است و شما کاملا احساس میکنید که در حال تماشای رویدادی هستید که همزمان با داستانِ فیلم اتفاق افتاده است. این استفادهی هوشمندانه از زمان نیز مستقیما به فیلمنامه و سپس به کارگردانی برمیگردد و نشان میدهد که اسکورسیزی طی سالها فعالیت خود در سینما به چه تسلطی در کنترل و استفاده از زمان رسیده است.

زمان مسئلهی اصلی فیلم The Irishman است. روایت فشردهی این فیلم از چندین سال قتل و آدمکشی بیرحمانهی «فرانک شیرن» برای مافیا، از زبان خودش روایت میشود. فرانک پیر که در صندلی چرخدار نشسته بهتر از من و شما زمان را درک میکند و موفق میشود با داستان خود این موضوع را به ما بفهماند. فرانک جوان که از خراب شدن ناگهانی وانتش در جاده به کشتن جیمی هافا میرسد، برای زمان ارزش چندانی قائل نیست، همانطور که برای خانواده و فرزندانش. او برای نگه داشتن اعتبار خود پیش کسی که روزگاری به او لطفی کرده و قدرت دارد، حاضر است دست به هر کاری بزند و تنها زمانی میفهمد که چه زمان ارزشمندی را از دست داده که بسیار دیر شده است و گذشت زمان در چهرهی او پیداست. زمانی که به او، خانواده، راسل، مافیا و خیلی چیزهای دیگر رحم نکرده، اما به تنهایی فیلم اسکورسیزی را به شاهکاری بیمانند و بینقص در سینما تبدیل کرده است.
صحبت دربارهی جزئیات فیلمِ مرد ایرلندی، تحسین بازی رابرت دنیرو (که انصافا بینظیر است) و هورا کشیدن برای جو پشی و آل پاچینو، سخنرانی دربارهی ظرافتهای متن فیلم و استعارههای زندگی مافیایی جاری در سینمای اسکورسیزی، تکراری خواهد بود. همه میدانیم که بازیگران این فیلم چقدر خوب هستند (و بیشتر از آن به بررسی دقیقِ فنی و کارشناسانه نیاز دارد که از مدرسان بازیگری ساخته است) و موسیقی فیلم چقدر گیرا است و فضای دهههای پنجاه تا هشتاد میلادی چقدر متبحرانه در فیلم تصویر شده است و چه و چه و چه. آنچه لازم است بدانیم اینها نیستند. اسکورسیزی عملا یک دستنوشتهی خردمندانه به خودِ کارگردانِ اولین فیلمش نوشته و دست به دست کرده تا به جوانیاش برساند. با استفاده از جلوههای ویژهی سنگین و تکنولوژی کم کردن سن، و سپردن پخش فیلمش به نتفلیکس از بسیاری همنسلان خود پیشی گرفته و مترقی عمل کرده است و حالا واقعا فیلمی ساخته که هر ثانیه از آن لذتبخش، سرگرمکننده و هنرمندانه است. فیلمی که در عینِ شباهت با دیگر کارهای شاخص اسکورسیزی در ژانر خود، بسیار کامل و شگفتانگیز است. اسکورسیزی زمانی که دوربین را روی دستههای گل رنگی ثابت میکند و صدای شلیک را به گوش ما میرساند یک بار دیگر ثابت میکند که چه هنرمند با استعداد و هوشمندی است و چقدر سینما را با تمام وجود میشناسد. او وقتی از علاقهی جیمی هافا به بستنی یک رابطهی رمانتیک شخصمحور میسازد به ما نشان میدهد که چه ایدههای جسورانهای دارد. و زمانی که این عرفشکنیها را از او میبینیم، متوجه میشویم که گذشت زمان، گاه میتواند برای انسانها چقدر مفید باشد.
هرگز نامهی عاشقانهی دیگری از اسکورسیزی اینقدر صادقانه به گذشت زمان اعتراف نخواهد کرد. The Irishman نگاه میکند به کل کارنامهی اسکورسیزی و فریاد میزند که زمانش گذشته است. دیگر جایی برای پیرمردها نیست، و آنها میمانند که جوان بشوند. اسکورسیزی شادابتر از سالهای گذشتهی خود، درگیر با زمان، از انواع زمان در روایت فیلم جدید خود که زمان زیادی برای ساخت آن صرف شده -از 2007 تا کنون- بهره گرفته است. او یک هنرمند واقعی و یک سینماگر استثنایی است که از میدان مبارزه با زمان، پیروزمندانه خارج شده است.
خیلی نقدخوبی بود . ممنون . لطفا نقد فیلم گود فلاس رو هم بنویسید.. با تشکر از سایت خوبتون .