کپکام در سالهای اخیر به بازسازی بازیهای کلاسیک خود از مجموعهی محبوب و پرطرفدار رزیدنت اویل* (Resident Evil) روی آورده و ظاهرا در این کار موفق هم بوده است. تبدیل کردن شخصیتها و مکانهای چندوجهی به مدلهای سه بعدی پر جزئیات و دقیق، همچون افسونی باورنکردی به یاری این شرکت ژاپنی آمده تا با اندکی یاری جستن از خاطره بازی طرفداران قدیمی، موفقیتهای قدیمی خود را تکرار کند. بسیاری از طرفداران مجموعه بازی رزیدنت اویل از اینکه فرصت ملاقات دوباره با قهرمانها و موجودات مورد علاقهشان را پیدا میکنند، خوشحال هستند و حرکت کپکام در این مسیر را شایستهی قدمت و جذابیت اولیهی رزیدنت اویل میدانند. عدهی دیگر اما از دستکاری فرمول موفق وحشت بقا در کنار معما و رمز و راز رزیدنت اویلهای کلاسیک و نزدیک شدن آنها به رزیدنت اویلهای تازهتر رنجیدهاند. اما کپکام راه خود را پیدا کرده و در بازآفرینی خاطرهها همزمان با یافتن طرفداران جدید، به ظاهر موفق بوده است. در ادامه با نقد و بررسی بازی Resident Evil 3 همراه گیمنیوز باشید.
مخاطبان بازسازی «رزیدنت اویل 3» (Resident Evil 3 Remake) به دو دسته تقسیم میشوند. آنهایی که میدانند در پایان قرار است جیل و کارلوس با هلیکوپتر بر فراز راکون سیتی پرواز و به آتش کشیده شدن این شهر را تماشا کنند و آنهایی که نمیدانند. دستهی اول انتظارات عجیبی از بازی دارند و دستهی دوم، به دنبال تجربهای سرگرمکننده، همراه با شخصیتی جذاب و یک داستان پر تنش، پر از زامبی و اسلحههای مختلف میگردند. بازی Resident Evil 3 هر دو گروه مخاطبان خود را به سبک خود ناامید میکند، بدون اینکه ذرهای از موضع خود در بازآفرینی خاطرات در کنار تبدیل کردن بازی به چیزی قابل تحمل و سرگرمکننده برای طیف وسیعتری از مخاطبان عقبنشینی کرده باشد.

بازی با یک سکانس کوتاه از کابوسهای جیل ولنتاین، نیروی ویژهی پلیس راکون سیتی و عضو گروه S.T.A.R.S. آغاز میشود. جیل از مبتلا شدن به ویروس همهگیری که آدمها را به موجودات از مرگ برگشته تبدیل و خوی حیوانی را در آنها تشدید میکند وحشت دارد و به همین خاطر خواب راحت هم برای او به آرزویی تبدیل شده است. اولین مواجهه مخاطب با جیل به گونهای است که این شک در مخاطب تقویت میشود که شاید یک داستان پیچیده با شخصیتپردازی عمیقی در انتظار اوست. این اولین جایی است که بازی خودش و بازیکننده را فریب میدهد و قطار انتظارات را در مسیر ناامیدی روی ریل میگذارد. تغییر چهرهی جیل از یک پلیس خبره و شجاع به یک زن جذاب، جسور و باهوش که از قضا یک پلیس خبره و شجاع هم هست، کاری است که کپکام تنها نشان میدهد میخواسته انجام دهد، اما حتا برای آن تلاش هم نمیکند. بعد از همان سکانس افتتاحیه، جیل به یک شخصیت نامتعادل و ساده تبدیل میشود که یافتن خصلتهایی از جمله ذکاوت و شجاعت هم بر خلاف رزیدنت اویل 3 کلاسیک در او کار سختی است. کنار آمدن با پروتاگونیستی که در قالب یک روایت مدرن در یک قالب گرافیکی دگرگون شده در سال 2020 تنها به مقابله با دشمن خود فکر میکند، کار سختی است و ارتباطی هم با پیشینهی ذهنی مخاطب ندارد. حال آنکه از دست رفتن فرصت شخصی کردن ماجرا برای جیل، با آن همه داستان پسزمینه و شخصیتهای متفاوت و تقلیل دادن کنشها و واکنشهای انسانی و عاطفی او به دیالوگهای پاپکورنی با کارلوس، وضع را از آن هم بدتر کرده و شخصیت جیل را در ضعیفترین حالت خود در تاریخ مجموعه رزیدنت اویل قرار داده است.

شاید اهمیت متن در بازیهای رزیدنت اویل همیشه همینقدر کم بوده، شاید هم حالا اهمیت خود را از دست داده است، به هر حال، کپکام چیز زیادی در این زمینه برای ارائه ندارد. در زمینهی خلق وحشت، هر چه هست در همان چند دقیقهی ابتدایی با Jump Scare های بیهودهی متوالی خرج میشود و بازی خیلی زود چیزی برای ترساندن بازیکنندهاش ندارد. روند داستان البته طبق اصول و قواعد چیده شده و این موضوع در خردهاتفاقات دردسرسازی که برای جیل یا کارلوس پیش میآید هم دیده میشود. ابتدا یک مسئله مطرح میشود، قهرمان با ایدهای مشخص به مقابله برمیخیزد، ماجرا پیچیده میشود، قهرمان راه تازهای پیدا میکند و پیچیدگی را برطرف میکند، مسئلهی بعدی مطرح میشود و این چرخه ادامه پیدا میکند. ورود نیکولای به ماجرا و پیچیدگیهای ساختگی که او به داستان و متن بازی اضافه میکند هم در نهایت در حد یک پیچش داستانی هالیوودی عمل میکند و به جذابیت و کشش بازی میافزاید، اما نیکولای هرگز به یک شخصیت منفی و منفور تبدیل نمیشود و همین موضوع، او و اثرش در داستان را بیاهمیت میکند. اگر شما به دنبال داستان در بازی باشید، این روند خیلی زود برای شما عادی میشود و خاصیت خود را از دست میدهد، اما بازی درست از همین موضع، در گیمپلی همچنان حرفهایی برای گفتن دارد.
در نهایت چیزی که رزیدنت اویل 3 و شخصیت جیل و یار کمکیاش کارلوس را از سقوط به میان انفجار مهیب راکون سیتی نجات میدهد، گیمپلی بازی است. در عین حال که هستهی شکلگیری اتفاقات و رویارویی قهرمانها با مشکلات از بازی کلاسیک برداشت شده و مشخصا ریشهدار است، تغییرات بازی برای باقی ماندن در میان عناوین قابل تحمل و سرگرمکننده سال 2020 میلادی، حساب شده و تقریبا معرکهاند. البته گروه اول از مخاطبان بازی از بسیاری از این تغییرات خرسند نیستند، که در جای خود قابل درک است، اما چه بسا که در نظر گروه دوم، رفتار کپکام با یکی از جواهرات ارزشمند خود تحسینبرانگیز هم باشد. درست مثل نگاه واقعگرایانهای که همواره بر المانهای گیمپلی بازیهای مجموعه حاکم بوده (اثرات این نگاه را میتوان در استفاده از گیاهان برای بهبود سلامت یا روش افزایش فضای Inventory در بازی دید) منطق و عقلانیت هم در این بازسازی حفظ شدهاند. گیمپلی بازی همان چیزی است که بوده، اما طبیعتا سرگردانی بیش از حد در کوچههای راکون سیتی و بارها یک مسیر را رفتن و برگشتن برای هر مخاطبی جذاب نیست و میتواند بازی را از ریتم بیاندازد و به گیمپلی ضربهای جدی بزند. مخصوصا زمانی که منطق دنیای بازی ایجاب میکند تغییراتی که قهرمان در دنیای بازی به وجود میآورد در رفت و برگشتها دستنخورده باقی بماند.

به همین خاطر است که بخشهای معمایی بازی عقب رانده شدهاند و وقت صرف کردن برای پازلها، جنبهای نسبتا تفننی یافته است (نسبت به مثلا رزیدنت اویل 3 کلاسیک یا بازسازی رزیدنت اویل 2) و بازی به سمت اکشن رفته است. اکشنی کم اشتباه، دقیق در جزئیات و متناسب با وضعیت که موقعیتها را قابل تحمل میکند و شخصیت را در داستان به پیش میراند. زامبیها به لطف حضور نمسیس متنوع شدهاند و به لطف خط داستانی متفاوت بازی، درگیریها در Resident Evil 3 هم تنوع دارند. سبک جنگیدن و سلاحهای شخصیتهای بازی با هم تفاوت لازم را دارد و گانپلی بازی آنقدر دقیق و حساب شده هست که شما نه فقط در هنگام تغییر سلاح، که در هنگام تغییر قهرمان بازی هم متوجه تفاوتها میشوید و از آن لذت میبرید. به علاوه تطبیق یافتن با نوع تیراندازی و سلاحهای مورد استفادهی هر کدام از دو شخصیت بازی، میتواند یک چالش دیگر برای شما در هنگام بازی کردن بازسازی رزیدنت اویل 3 باشد. باید در نظر گرفت که رزیدنت اویل 3 بازی خوشساختی است و دستکم زامبی کشتن در آن لذتبخش است و گاهی هم ترس دارد.
موضوع این نیست که بازی توانسته از درگیریها و تیراندازی، از سلاحها و ادوات و آیتمهای مخفی و غیره برای به حرکت درآوردن بازیکننده در راکون سیتی استفاده کند یا نه، موضوع این است که این اتفاق برای یک بازی با محوریت وحشت و موجودی به غایت قدرتمند و عجیب به نام «نمسیس» کافی است یا نه؟ بزرگترین خطای بازسازی رزیدنت اویل 3 نغییر در ساختار حضور نمسیس است. بازی آگاهانه نمسیس را خیلی زود سر راه قهرمانش قرار میدهد و تعداد درگیریها با او آنقدر زیاد است که در یک سوم ابتدایی بازی نمسیس تمام ابهت خود را از دست میدهد و به یک موجود زشت و بدقلق صرف که به دنبال کشتن جیل است تبدیل میشود. نمسیس، تایرنت بیرحمی که صدای پای او در رزیدنت اویل 3 کلاسیک بر تن بازیکننده رعشه میانداخت و شنیده شدن همزمان موسیقی متن حضور او در محل، کاری میکرد بازیکننده دست و پای خود را گم کند، حالا به یکی دیگر از غولآخرهای معمولی بازی تبدیل شده که از قضا در طی بازی هم حضور دارد. در Resident Evil 3 Remake هر بار که نمسیس سر میرسد، جیل باید فرار کند، کسی وحشتزده نمیشود، چون ضربههای نمسیس را میشود راحت جاخالی داد، او چندان بیرحم نیست و راکتلانچرش هم کندتر از قبل است و حتا با یک ضربه هم جیل را نمیکشد. پس چه ترسی دارد؟ او فقط یک مزاحم است. یک مزاحم که وقتی هست فرمول بازی اینگونه تغییر میکند: از دستش فرار کن. و وقتی نیست فرمول بازی به حالت قبلی برمیگردد: به سوی هدف حرکت کن. دیگر اتاق امن در بازی هم معنا ندارد و کپکام لذت و دلهرهی ذخیرهی پیشرفت در بازی را هم از بازیکننده گرفته است.

بازسازی رزیدنت اویل 3 یک نمایش کوتاه و جذاب، در عین حال کم عمق، کم جزئیات و قدرنادانسته از آن چیزی است که میتوانست باشد. این نه به خاطر موفقیت بازسازی رزیدنت اویل 2 که به خاطر تغییرات فراوانی است که بازی به خود دیده تا در قالب جدیدش بگنجد. حتما این احتمال هم وجود دارد که اگر بازی چیز دیگری بود یا برای حفظ این ویژگیها تلاش میکرد ابدا در این پوستهی جدید جا نمیگرفت، اما وقتی که حرف از بازسازی یک اثر کلاسیک میشود، چرا نباید آن اثر بتواند به استحقاق خودش در همهی زمینهها برسد؟ بازسازی رزیدنت اویل 3 فقط یک بازی زامبیکشی قابل تکرار با اکشن خوشفرم، گرافیک بسیار خوب (در واقع تواناییهای RE Engine کاملا در این بازی به رخ کشیده شده و تصاویر بسیار چشمنوازی خلق کرده و علاوه بر آن انیمیشنهای بازی، مدلسازیها و جزئیات تصویر در همهی محیطها کاملا راضیکننده است)، معماهای محیطی متوسط و گاهی حتا احمقانه، و یک باس فایت هیجانانگیز و با کیفیت است و چند ویژگی کلیدی رزیدنت اویل 3 را از قلم انداخته: خانم ولنتاین که شخصیت نیست، معماهایی که ضروری نیستند، کوچههای پر از زامبی که وهمآلود نیستند و نمسیسی که سکته آور نیست.
*تلفظ صحیح نام بازی Resident Evil در واقع رزیدنت ایــول است که با توجه به مصطلح شدن تلفظ اِویل و نیز کلمهی «اِیوَل» در فارسی که املایی مشابه ایول دارد، آن را به فارسی رزیدنت «اِویل» مینویسیم.
ممنون از جناب زعفرانی به خاطر بررسی همه جانبه و عالی . من قبلا نقد هاتو در سایت رغیب ! خونده بودم و لذت برده بودم دم همه نیمه اول شصتی ها گرم چه خاطرات خوبی داشتیم با اویل های کلاسیک درسته نمیگم داداش عزیزم ؟!
سلام اقا این چه وضعشه ؟؟؟!!! چرا اول بسمه الله سریع اسپویل داستان میکنید . خراب کردید رفت من وقتی میخاستم این مقاله رو بخونم اوایل داستان بودم …