محدوده و دایرهی عمل انسان تا به کجاست؟ تا چه اندازهای میتوان شخصی را در پیش آوردن شرایطی مقصر و تا چه اندازه بیگناه دانست؟ آیا انسان اخلاقی میتواند وجود داشته باشد؟ این ها همه سؤالاتی است که در لحظه ذهن میلیونها انسان را به خود مشغول میکند و از ذهن میلیونها انسان دیگر میگریزد. اما همان لحظه عدهای بدون آنکه از آنها پرسیده شوند که در مورد اخلاق نظر شما چیست هزاران قتل و غارت و تجاوز انجام میدهند. بهنوعی میتوان گفت که امروزه امر اخلاقی در بیشترین فاصله از عمل اخلاقی قرار گرفته است. قضاوت کردن در مورد اخلاقی بودن یک وضعیت بسیار آسانتر از تصمیم اخلاقی گرفتن در آن وضعیت است. امروزه کلیهی وجوه زندگی ما در هالهای از تراژدی فرورفته است. چرا که تمام وضعیتهایی که برای ما رخ میدهد وضعیتهای دو حدیای است که هر دو سر آن منجر به شکست میشود. پس میتوان گفت که تراژدی با زندگی انسان مدرن درآمیخته است. در قسمت نهم فصل دوم سریال WestWorld که به این موضع بهتفصیل پرداخته شود. در ادامه به نقد قسمت نهم فصل دوم سریال WestWorld میپردازیم. با گیمنیوز همراه باشید.
این نقد و بررسی بخشهای مهمی از داستان را لوث میکند. برای جلوگیری از فاش شدن داستان، پیش از خواندن نقد سریال را تماشا کنید.
این قسمت سریال در آخرین صحنهی خود آغاز میشود. آنجا که ویلیام در ترسهای خود غوطه میخورد و فاصلهی مابین میزبان و انسان بودن خود را گم میکند. ترس او دیگر از دیگران نیست. او بیشترین ترس را از خود دارد. با آن طبقهی اجتماعی بهترین جایی که میتواند در آن فرمانروایی کند WestWorld است. او میتواند بدون اینکه بخواهد به کسی پاسخ دهد در WestWorld قتلها و تجاوزهای بیشماری انجام دهد اما در خانه یک مرد مؤدب، خانوادهدوست، طرفدار اصلاح جامعه و سوسیالیست باشد. ویلیام نمونهی خوبی برای نشان دادن فتخ زندگی اجتماعی و شخصی در جامعهی مدرن است. آنجایی که تمامی خوبیهای شخصی با قانونشکنیهای بزرگ مقایسه میشوند و کفهی ترازو همچنان به سمت خانه و خانواده میچربد.
ویلیام و رابرت دو روی یک سکه هستند برای همین بیشترین چالش را با یکدیگر دارند. هر دو رویای فرمانروایی بر WestWorld را در سر میپرورانند. یکی با آفریدن و دیگری با خراب کردن. یکی با پول و زیرکی و دیگری با دانش و هوش. یکی سعی میکند خود را همچون خدایان عقوبت گر نشان دهد و از این اتفاق هم هیچ باکی ندارد ولی دیگری بر آن است تا خود را خدای خیری که برای عملی که در پارک انجام داده سخت پشیمان است مینمایاند. اما در قسمت نهم فصل دوم سریال WestWorld میبینیم که ویلیام اکنون به وضعیت بنیادیتری رسیده است. او به حدی به خود مشکوک است که تصور میکند خود نیز یکی از آفریدههای رابرت و یکی از میزبانهای پارک باشد. پس از جان سالم به در بردن از مهلکه و کشتن دختر خود این احتمال در ذهن او تقویت شده است. حال باید دید و منتظر ماند که آیا او واقعاً یکی از میزبانهایی است که توانسته دنیای بیرون از WestWorld را تجربه کند یا این فقط ظن بزرگی در ذهن اوست.
این فصل از سریال WestWorld با فرازوفرودهای بسیاری همراه بود به حدی که بعضی از قسمتهای این سریال در زمرهی بهترین قسمتهای سریالهای چند سال اخیر قرار میگرفت و بعضی قسمتهای آن گویی مشق یکی از کارگردانان جویای نام هالیوودی است. اما در کل روایتی منسجم و پیوسته در پس و پشت داستان قرار گرفت. اندکاندک گرهافکنی و گرهگشایی داستان با فهم ماهیت گلوری صورتی منطقی به خود گرفت و هماهنگی بیشتری با وارد کردن داستانهای فرعی به سریال صورت گرفت. گرچه در آخر سریال همین شخصیتها فرعی دست و پای نویسنده و کارگردان را بهشدت میبندند و بالاجبار تعدادی از آنها را با سستترین دلایل به کام مرگ میفرستند. کشته شدن دختر ویلیام و کشته شدن تدی، از آن دست مرگهایی بود که انگار نویسنده تنها قصد حذف شخصیتی فرعی را داشته است و دغدغهای برای منطقی نمودن آن در خود حس نمیکرده است. بنابراین میبینیم که در لحظهای تدی دچار خودآگاهی درونی میشود و ناگهان تصمیم به خودکشی میگیرد که گرچه با روح سریال متناقض نیست اما چندان تناسبی هم با دیگر بخشهای سریال ندارد. برای مثال این نوع فهم و خودآگاهی را مقایسه کنید با شناخت دلورس از خود یا فهم میو از تواناییها و اهداف خود که هر یک چندین قسمت به طول انجامید تا باورپذیری آن را تضمین کند. منطق درونی سریال که همواره از تغییرات آرامآرام و به قول رابرت در تاریکی پیروی کرده است نمیتواند اکنون به ناگهان یکییکی میزبانان و میهمانان را به دلیل خالی کردن میدان نبرد برای مبارزهی اصلی بپذیرد.
میو به عنوان الههای زادهی دستان برنارد میتواند قصه را برگرداند. او میتواند جای خالی همهی کسانی را که باید از میزبانان پارک هواخواهی کند بهتنهایی پر کند و میتواند بهخودیخود به مبارزه با دیگر نیروهای وارد ده در پارک بپردازد. میو روح میزبانان است و از آنان – که دختر وی نمادی از آنان است- نگهبانی میکند. همچون الههی هم نام خود در افسانههای ایرلندی که میتواند دیگران را مسموم کند او این توانایی را دارد که ذهن دیگران را مسموم کند و از منطق نمادینی که آنها را به بند کشیده است رها کند. تنها میو است که میتواند با توانایی خود آزادی را به میزبانان برگرداند. در قسمت آخر این فصل خواهیم دید که میو چه نقشی را در راه محافظت از پارک و دختر خود ایفا خواهد کرد.