نقد و بررسی فصل سوم انیمه حمله به تایتان – فرانبرد برای فراانسان
فصل سوم انیمه حمله به تایتان (Attack On Titan) هم به پایان رسید و با یک چرخش داستانی در دو قسمت پایانی علاقهمندان و طرفداران خود را در حیرتزدگی مهیجی فروبرد. در این نوشته سعی داریم علل و عوامل جذابیتِ داستانیِ سریال حمله به تایتان را بررسی کنیم. طبیعتاً حجم و چارچوب این متن اجازهی بررسی همهجانبهی داستان و به تبعیت از آن، مانگای این سریال را نمیدهد اما در حد توان تمرکز خود را روی سیر زمانی داستان، بهویژه ازنقطهنظر زمانی میگذاریم. با گیمنیوز همراه باشید.
زمانی داستانهای عامهپسند مردم آینه تمام نمایی از آرزوها، اخلاقیات غیررسمی و ارزشهای سنتی هر کشور و شهری بودند. داستانها با ترسیم فضایی منحصربهفرد خود، بین المانهای مورد پسند جامعهی خویش نخ میگذراندند و آنها را به هم متصل میکردند. بنابراین این داستانها ممکن بود در همان شهر یا سرزمینی دور، در زمانی نزدیک یا دور، و با اشخاصی آشنا یا غریبه سروشکل پیدا کنند. مهمترین نکته در داستان پیشامدرن، فرض موقعیتی چندان دور که نتوان آن را با روایت همسان گرفت و چندان نزدیک که بتواند احساسات و عواطف و همچنین تخیل خواننده را برانگیزد، بود. بنابراین قصهی شاه پریان گرچه در سرزمینی شبیه سرزمین خواننده نبود اما قواعد عرفی و شناختی آن همانی بود که خواننده میشناخت. بهطور مثال هم چنان شاهی وجود داشت و دیگرانی که یا به کشت و زرع مشغول بودند یا با شاه رابطهای داشتند. در این فضا، خواننده همان قواعد حاکم بر جامعهی خود، اما در جامهای دیگر میدید که ازقضا این جامهی دیگر چندان آشنا هم نبود.
اما چه چیز سبب آشنا پنداری مخاطب و همچنین هیجانزدگی او میشد؟ اولین موضوع فضای زیست داستان است. اگر بیاییم و با کمک از تعاریف مدرن، خلق فضا در قصه را، خلق موقعیت زمانی و مکانی دور یا نزدیک اما با شناسههایی آشنا معنی کنیم میتوانیم بگوییم به تعریف درام نزدیک شدهایم. حال میتوانیم بگوییم که چرا سریال حمله به تایتان معنا و مفهوم درام را با قواعد خود تغییر داده است. هرکدام از شخصیتهای داستان با استفاده از نسبت خود به گذشتهای که به یاد میآورند (زمانی) و مکانی که در آن زیست میکنند (مکانی) شخصیت خود را تعریف میکنند. مثلاً میدانیم که اِرِن انسانی است که درون دیوار پروست یا ماریا زندگی میکند. بعدازآن او را در قامت یکی از اعضای گروه شناسایی برای از بین بردن تایتان ها و سپس در نقش انسانی که توانایی تایتان شدن دارد و در نهایت با تایتانی از اعقاب یمیر مواجهیم.
این تغییرات مداوم از جانب اِرِن و دیگر اعضای گروه شناسایی ما را با قصهای چندلایه مواجه میکند که امکان تأکید بیشازحد به زمینهی داستان را از مخاطب سلب میکند. به بیان بهتر ما هیچ زمین محکمی برای پا گذاشتن بر آن و ارائهی داستان نداریم. هر روایتی از داستان در هر قسمتی ممکن است مورد چونوچرا قرار بگیرد. برخلاف درامهای معمول کلیت داستان ممکن است هر لحظه تغییر کند و گرهافکنی و گرهگشایی نهتنها بر روشن شدن داستان بلکه بر ساختار داستان اثر میگذارد. میتوان اینگونه گفت که ساختار داستان با زمان دچار لغزش میشود و بعدازآن صورتی نو به خود میگیرد. با این حساب ما با سریالی پویا درگیر شدهایم که زنجیرهای از حوادث صورتی پویا به آن میدهد. هر رخداد داستان نهتنها رخداد قبلی را نفی میکند بلکه آن را از نو بازسازی میکند. حمله به تایتان بدینصورت رشدی از پایین به بالا دارد و از امکاناتی که در اختیار انیمه است به نحو درخشانی استفاده میکند.
در نیمهی اول فصل سوم حمله به تایتان، تایتانها جز در قسمتهای پایانی حضوری ندارند. سریال تنها روابط شهر را در هنگام ترس جمعی بررسی میکند. آنجا که حال روابط دنیای بستهی الدیاییها اکنون باید با رخدادهای جدید سازگاری یابد. شاید یکی از زیباترین جلوههای این انیمه، استفاده مؤثر از پیچیدگیهای سیاسی اجتماعی در توصیف شرایط جنگی/پساجنگی یک شهر است. با شهری که در ترس از حملهی دشمنی شکستناپذیر به سر میبرد چه باید کرد؟ چگونه پاک شدن تاریخ مشترک مردمان این شهر به حفظ و بقای حاکمان شهر کمک کرده است؟
همچنین باید به خاطر داشت که سایهی جنگ جهانی دوم همچنان بر ژاپن سنگینی میکند. تجربهی ناکازاکی و هیروشیما آنچنان برای ژاپنیان سخت و کوبنده بود که تصویر آنها را بهوضوح در دوران هنری مدرن آنها بهویژه در شاخصترین ژانر فیلمسازی آنان یعنی انیمه میبینیم. برای مثال هایائو میازاکی بازتابی از وضعیت جنگ دوم این قرن را در انیمهی پورکو روسو و همچنین در درخشانترین اثر خود یعنی نائوسیکا درهی بادها نشان میدهد. با این رویکرد، داستانپردازی مانگای ژاپنی حمله به تایتان همراه با دیگر جزییات متن، توانسته جذابیت سریال را برای هر قسمت حفظ کند. مثلاً نویسنده عامدانه اسامی ژاپنی و آلمانی را برای کاراکترهای خود انتخاب میکند که بتواند نبردها و فجایع جنگ جهانی دوم را به ذهن متبادر کند. درجایی دیگر وقتی گذشتهی دکتر یگر و خانوادهاش را مورد نظر قرار میدهیم به یاد گتو کراکف در لهستان میافتیم. گتو کراکف یکی از محلههای محصوری بود که رایش سوم برای زندگی یهودیان در نظر گرفته بود. بسیاری از ساکنین این گتوها، علیالخصوص ناتوانان و پیرمردان به اتاق گاز فرستاده شدند و فاجعه دهشتناک هولوکاست را رقم زدند. چیزی که در نیمهی دوم فصل سوم سریال حمله به تایتان میبینم بهنوعی تلمیحی به این وقایع آلمان نازی است. انسانها فرزندان یمیر را با اعمال قوانین سختی در این گتوها نگهداری میکنند و سرپیچی از این قوانین منجر به تبعید به پردیسِ جزیره میشود. آن جایی که با تزریق کردن مادهای، الدیاییها به تایتانی بدون فهم و درک تبدیل میشوند و بهصورت مسخشده اختیار آنان محو میشود. این نیز اشارهی ظریفی به یهودیهایی است که از سر ناچاری با دولت هیتلری همکاری میکردند.
در پایان باید گفت که باید منتظر چرخش بیشتری در داستان این سریال جذاب ژاپنی باشیم. ما میدانیم که نوادگان یمیر از قدرتی مافوق زمان و مکان برای ارتباط با یکدیگر برخوردارند. آنها میتوانند از آینده برای عملکرد اکنون خود کمک بگیرند و در خاطرات یکدیگر شریک شوند. باید منتظر ماند و دید که سازندگان این سریال آیا نعل به نعل به مانگا وفادار میمانند یا برای ادامهی سریال راه دیگری در پیش میگیرند.