Game News | گیم نیوز
All Things About Games!

نگاهی اجمالی به سریال Fleabag – در دفاع از زن بودن

وقتی سخنران جلسه‌ی «زنان حرف می‌زنند» می‌پرسد کدام یک از شما زنان حاضر در این اتاق، حاضرید پنج سال از زندگی خود را با چیزی به نام «بدن بی‌نقص» معاوضه کنید، فلیبگ و خواهرش «کلیر» فورا دست بلند می‌کنند. تصویرِ دست‌های برافراشته‌ی این دو زن در میان جمعیتی که ساکت به آن‌ها خیره شده است از زاویه‌ی معکوس نشان داده می‌شود و این تقریبا تمام پیامی است که سریال در طنز خود پنهان کرده و مدام ارائه می‌دهد. تصویری گروتسک از زنانی که جامعه آن‌ها را به حضور در جلسات فمینیستی وادار کرده اما در نشان دادن هدف اصلی به آن‌ها ناکام مانده است. جامعه‌ای که زندگی را روز به روز برای آن‌ها سخت‌تر کرده و «زن بودن» را دست‌آویز اهداف خود قرار داده است. در ادامه نگاهی به سریال Fleabag می‌اندازیم. با گیم‌نیوز همراه باشید.

سریال Fleabag یک کمدی غیرمعمول انگلیسی است که به شما کمک می‌کند درک بهتری از جایگاه و نقش زن در جامعه‌ی تعریف شده‌اش داشته باشید. اگرچه مکان روایت قصه لندن است، نویسنده‌ی این سریال تلاش زیادی کرده تا با بهینه کردن رفتار اعضای جامعه، بستر روایت خود را به جهانی تعمیم دهد بزرگ‌تر و همه‌گیرتر از فقط یک شهر. «فیبی والر بریج» نویسنده و ستاره‌ی اصلی این سریال را می‌توان یکی از اصلی‌ترین تابو شکن‌ها علیه فمینیسم اجباری و تصنعی در جوامع مترقی امروزی دانست. فمینیسمی که رفته رفته از اهداف اصیل خود دور می‌شود، به دست‌آویزی برای تامین نیازهای جامعه‌ی مصرف‌گرا تبدیل می‌شود و در کنترل مدیا توانسته کلیشه‌های جامعه‌ی مردسالار همیشگی را بزک کند و دوباره آن‌ها را به زنان تحمیل کند.

نگاهی اجمالی به سریال Fleabag
فلیبگ از هم‌خوابگی با مردان لذت زیادی می‌برد اما نمی‌شود او را زنی متصور شد که دوست دارد این‌چنین به مثابه ابژه‌ای هوس‌انگیز در دستان مرد قرار گیرد. حتا اگر در ادامه بشنود که او عاشق زن دیگری شده است.

توهم «کنترل» بر خود و دیگران و «حق» تصمیم‌گیری، انتخاب و نوع زندگی اصلی‌ترین مفاد قرارداد تحمیلی فمینیسم امروزی است که در سریال Fleabag شکسته می‌شود. فلیبگ خود در ابتدا از نوع رویارویی تصنعی‌اش با مردان آغاز می‌کند. رفته رفته متوجه می‌شویم که این شخصیت در طول سریال بنا دارد همه چیز را به نقد بکشد و بعد از پایان فصل اول که به مراتب شخصی‌تر و داستان‌محورتر است، در فصل دوم نقد آن به عقاید و اصول و حتا مذهب هم کشیده می‌شود. در جایی از فصل اول سریال فلیبگ می‌گوید: «می‌دونی، همه یه کم این‌طوری هستند، و فقط راجع بهش حرف نمی‌زنن، یا من کاملا تنها هستم، که اصلا خنده‌دار نیست.»

فلیبگ در تمام قسمت‌ها سعی می‌کند نشان دهد که همه حداقل یک مقدار شبیه به او هستند، شبیه به او فکر می‌کنند، شبیه به او حس می‌کنند و فقط زمانی که به غریزی‌ترین رفتارها می‌رسند زبان می‌گشایند و در دیگر اوقات بر همه‌ی رفتارها و حتا افکار خود کنترل دارند، تصمیم می‌گیرند که خود واقعی‌شان را پنهان کنند، و طبق قرارداد زندگی کنند، پذیرفته شوند و فکر کنند که خوشبخت و خوشحال هستند. و این روایت واقعا لحظاتی خنده‌دار و تاثیرگذار را خلق می‌کند، و ضمن آن‌که نشان می‌دهد چقدر همه‌ی انسان‌ها شبیه به هم هستند، قراردادها آن‌ها را از هم متمایز کرده، از هم دور کرده، به هم بدبین کرده و از آن‌ها موجوداتی مسخ شده ساخته است، تایید می‌کند فلیبگ چقدر تنها است و تنهایی او چقدر کشنده و دردناک است.

نگاهی اجمالی به سریال Fleabag
در این سکانس فلیبگ درباره‌ی گوز صحبت می‌کند، و خواهرش می‌گوید که سه سال است نگوزیده! نمونه‌ای واقعی، قابل لمس و درک شدنی از تلاش برای چیزی غیر از یک آدم معمولی بودن، چیزی فراتر از واقعیت، دست‌یافتنی اما به قیمت از دست رفتن هویت. زن به مثابه موجودی کامل و بی‌نقص.

گزاره‌ی اصلی دیگری که سریال Fleabag به شدت بر درستی آن تاکید می‌کند این است: بخشی از زن بودن، انسان بودن است. اگرچه در بسیاری از جوامع حاضر جایگاه زن تغییر یافته و زن‌ها به عنوان انسان‌هایی کاملا برابر با مردان شناخته می‌شوند، هنوز هم در دنیا زن به واسطه‌ی نقشی که می‌گیرد تعریف می‌شود. مشکل بعدی سریال با دنیایی که در آن روایت می‌شود همین است. فلیبگ تلاش می‌کند نشان دهد کوچک‌ترین جزئیات زندگی‌اش نه به واسطه‌ی زن بودنش که به واسطه‌ی انسان بودن او تعریف می‌شوند، و بعد با استفاده از رفتارها و گفتارهای متناقض، سعی می‌کند ما را از هویت اصلی زن آگاه سازد. آن‌چنان که در خلال داستان او نه به عنوان یک زن که به عنوان یک شخصیت مستقل از جنسیتش تصمیم می‌گیرد، حرف می‌زند و رفتار می‌کند، تا نشان دهد این حقایق چندان وابسته به زن بودن او نیستند. در عوض جامعه نگاهی کاملا سویه‌دار به او دارد، و مثلا زمانی که در جلسه‌ی جدی با بانک در قسمت اول او یک اشتباه ساده مرتکب می‌شود و به خاطر گرما می‌خواهد لباسش را از تن در بیاورد، به خاطر همین نگاه مجازات می‌شود.

در جای دیگری از فصل اول سریال، فلیبگ خطاب به زن‌بابای خود می‌گوید: «وقتی سر و دست و پای یک زن رو قطع کنی، نمی‌تونی ازش انتظاری جز غلطیدن داشته باشی.» رویارویی زن با زن در سریال از اصلی‌ترین چالش‌های جامعه‌ی امروز ما پرده برمی‌دارد. چگونه می‌شود برای زن‌ها جایگاهی مستقل و رها از نقش‌ها و تعارفات متداول متصور شد، وقتی خودشان در مقابل هم قرار می‌گیرند؟ وقتی زن به حداقل‌های ارائه شده توسط مردان در جامعه‌ی خود راضی می‌شود و در مقابل دیگر زنان قرار می‌گیرد، چطور می‌شود انتظار داشت که تغییری در وضع موجود ایجاد شود؟

تلاش برای از بین بردن کلیشه‌ها، بدون اعتراف به وجود آن‌ها و استفاده‌ از آن‌ها ممکن نیست. در فصل دوم «کشیش» در کنار دیگر شخصیت‌های سریال قرار می‌گیرد و همین کارکرد را پیدا می‌کند، با این تفاوت که او شخصیتی حساس‌تر و نقشی خطیرتر در داستان پیدا می‌کند. کشیشی که ناسزا به زبان می‌آورد، از خانواده‌ای کاملا ناهنجار (به تعریف جامعه، اما به نظر درست) برآمده، مست می‌کند و به دام عشق فلیبگ می‌افتد و سپس از خطاهای خود توبه می‌کند. «بو» دوست و همکار قدیمی فلیبگ که داستان خودکشی او دلیل اصلی روایت درونیات این شخصیت در سریال است، در جایی از فلش‌بک‌های سریال می‌گوید: «برای همین ته مدادها، پاک‌کن می‌گذارند. چون آدم‌ها اشتباه می‌کنند.»

نگاهی اجمالی به سریال Fleabag
یکی از مهم‌ترین گفتگوهای سریال در این سکانس اتفاق می‌افتد. زمانی که بلیندا به فلیبگ اطمینان می‌دهد اوضاع برای او بهتر می‌شود، زمانی که دیگر زن به مثابه ماشین تولید مثل نیست و چرخه‌ی حیات‌بخش در او از کار می‌افتد. نمونه‌ی دیگری از برهم زدن آرامش مخاطب با ابزورد نشان دادن خوانش دیگری از فمینیسم. زن بودن قبل از انسان بودن، انسان شدن بعد از پایان زن بودن.

مذهب اگرچه در کنترل تعاریف و ایده‌های اجرایی جامعه‌ی امروز نقش چندانی ندارد، در به وجود آمدن آن‌ها کاملا دخیل بوده و فلیبگ با دست‌آویز قراردادن یکی از مهم‌ترین و اصلی‌ترین نمادهای مذهب این نقش را به چالش می‌کشد. کشیش در فصل دوم نقشی تعیین کننده برای ترسیم کلیشه‌ها و تابوهای تحمیل شده توسط جامعه برعهده دارد و سپس خود اوست که همه‌ی آن‌ها را می‌شکند و از چارچوب‌ها خارج می‌شود تا مخاطب بفهمد که ایراد کار کجاست. این شخصیت اما با هوشمندی نویسنده همچون یک کاتالیزگر واکنش‌ها را تسریع می‌کند ولی خود مصرف نمی‌شود. کشیش در پایان فصل دوم پس از سپری کردن اوج و فرودهای زیاد در داستان و رابطه‌اش با فلیبگ، دست نخورده باقی می‌ماند و این نشان می‌دهد که نقد اصلی سریال باز هم به ریشه‌ها نیست، بلکه به روند فاسد رشد شاخه‌هایی است که امروز در همه‌ی ابعاد زندگی آدم‌ها تاثیر می‌گذارند.

نگاهی اجمالی به سریال Fleabag
اندرو اسکات، مصمم در نشان دادن چهره‌ی روحانی مردی با تمام ویژگی‌های انسانی خود در قامت یک پدر روحانی به دام هوس یا همان عشق خود می‌افتد. برای لحظاتی او فلیبگ را بیشتر از خدا دوست دارد و بعد پا پس می‌کشد. صحنه تاریک و فاصله بین مرد و زن در این میزانسن زیاد است و رفته رفته این حباب نجابت می‌ترکد و جای خود را به واقعی بودن کنش در افراد می‌دهد.

سریال Fleabag به طرز خارق‌العاده‌ای مدام دیوار چهارم را می‌شکند، به شکل مستقیم با مخاطب روبرو می‌شود و آن‌چه نیاز است را با سرعت زیاد و سبک دل‌نشینی بیان می‌کند، و از موقعیت‌های فرسایشی زندگی‌های ناهنجار آدم‌های معمولی، موقعیت‌هایی طنز می‌سازد. اما نه طنز سیتکامی معمول و متداولی که دیگر این روزها نه هواخواه دارد و نه اثر چندانی بر مخاطب، بلکه طنزی آغشته به نیشی تند و تیز که نه تنها احساسات مخاطب، که ذهن او را نیز درگیر می‌کند و در کنار تمام لحظات شاد و غمگین خود از بیننده می‌خواهد که به اتفاقی که روایت شده بیاندیشد و آن را با زندگی خود، شخصیت خود و موقعیت خود در جهان و افراد پیرامونش مقایسه کند.

هدف سریال Fleabag هر چه بوده باشد، با دیده و ستایش شدن و جایزه گرفتن نه تنها به آن بلکه به بسیاری اهداف دیگر که این روزها برای آثار سینمایی و تلویزیونی به حلقه‌ی گم‌شده‌ای تبدیل شده است هم دست می‌یابد. Fleabag یک کمدی غیرمعمول انگلیسی است که سراسر طعنه و کنایه به جامعه‌ی تحت تاثیر همین آثار سینمایی و تلویزیونی است که به مرور در سبک زندگی آدم‌ها رخنه کرده‌اند و هویت مستقل جوامع را به باد داده‌اند. اگرچه بسیاری از انسان‌ها راه فراری از این مخمصه متصور نمی‌شوند، فیبی والر بریج با زبان تند و لحن هوشیار خود تلاش می‌کند به ما بفهماند که هنوز امید هست، اگر به جای نگاه‌های از پیش‌ تعیین شده، خودمان باشیم و بگذاریم دیگران خودشان باشند.

2 نظر برای این مطلب
  1. حسین ع می‌گوید

    خوبه

  2. sajjadbsh می‌گوید

    واقعا ممنون که به این شاهکار هم یه نگاهی انداختین چون واقعا ناراحت میشم جایی در موردش بحث نمیشه. و انصافا هم یادداشت پرمحتوایی بود. ممنون

نوشتن دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه شما پس از بررسی توسط تحریریه منتشر خواهد شد. در صورتی که در بخش نظرات سوالی پرسیده‌اید اگر ما دانش کافی از پاسخ آن داشتیم حتماً پاسخگوی شما خواهیم بود در غیر این صورت تنها به امید دریافت پاسخ مناسب از دیگران آن را منتشر خواهیم کرد.