قدیسِ منفور؛ یادداشتی بر فیلم «سنت وینسنت»
“سنت وینسنت” یک فیلم کمدیست ولی اشک در چشمانتان جمع میکند. چیز جدیدی برای نشان دادن ندارد، اما همان چیزهایی که دارد را به خوبی ارائه میدهد. همانطور که گفتم، این فیلم همان چیزهایی همیشگی را دارد: کاراکترهایی که دچار مشکل میشوند، همسایهای که به کمک میآید، چند صحنهی غم انگیز و یک پایان خوش و تاثیرگذار، اما بیایید به این چیزها از دیدی کلیشهای نگاه نکنید، همانطور که در فیلم، الیور به وینسنت از دیدی دیگر نگاه کرد.
این فیلم داستان مردی بددهن، الکلی، منفور و بیپول به نام وینسنت است که سعی میکند به هر طریقی شده پولی به دست بیاورد. یک روز یک بچه و مادرش که در شرف طلاق گرفتن از شوهرش است، به خونهی کناریِ وینسنت نقل مکان میکنند ولی هنگام اسباب کشی به ماشین او آسیب میزنند و همین هم باعث آشناییِ مختصر، گرچه ناخوشایند، بین آنها میشود. همین آشنایی سبب میشود تا یک روز که پسر همسایه، الیور(جیدن لیبرهر)، کلیدش را گم میکند، بیاید و پیش وینسنت بماند، همین هم باعث پرستار شدن وینست و ایجاد رابطهای عمیق بین الیور و وینسنت میشود.
“سنت وینسنت” فیلم اول کارگردانش است و به عنوان یک فیلم اول، کار خوب و جمع و جوری از آب درآمده، در بسیاری اوقات شما را میخنداند، تحت تاثیر قرار میدهد و با پایانی خوش کارش را تمام میکند. این فیلم چیزی نیست که از ژانر خود جدا شود، کلیشهای است اما از نوع خوب و دوستداشتنیاش، چیزهای هم دارد که در این ژانر میشود خوب از آنها استفاده کرد ولی امروزه به خاطر به بیراهه رفتن فیلمهایی از این قبیل، ما کمتر شاهدش هستیم، که آن هم ستایش از زندگیست. با طنز و از راه خنداندن تماشاگر خیلی بهتر میشود این مفهوم را گسترش داد.
مفهوم:
بیایید بهتر نگاه کنیم، زود و ظاهری دربارهی مردی شلخته و بددهن که خصایصی از این دست دارد، قضاوت نکنیم. شاید شما ندانید چه چیزی اون فرد را به این چیزی که اکنون است تبدیل کرده. سینما دوستان به یاد دارند شخصیت بلانچ را در “اتوبوسی به نام هوس” که با تمام خصوصیات بد و زنندهاش ما او را درک میکردیم و او بود بین شخصیتهای فیلم کسی که ما باهاش همدردی میکردیم، دلیلش چیست؟ به این خاطر بود که ما متوجه میشدیم چه چیزی او را به این فردی که الان است تبدیل کرده و همین بود که باعث میشد ما او را درک کنیم. وینسنت هم به همین شکل، او خصوصیاتی دارد که او را برای یک کودک تبدیل به یک قدیس میکند، خصوصیاتی که در پس ظاهر زنندهاش قرار دارند. این جمله را از سهراب سپهری به یاد بیاورید که میگفت: چشمها را باید شست …
بازیها:
در بازیها غیر از بیل مورای، جیدن لیبرهر و کمی هم ملیسا مککارتنی، چیز خاصی دیده نمیشود(البته برای مککارتنی همین کمی هم چیز قابل توجهی است، همین که برای خنداندن بیننده دیگر بر روی کسی نمیپرد)، بقیهی بازیگرا از جمله نائومی واتس، بازیهای بسیار معمولیای ارائه میدهند. اما بازی بیل مورای و همچنین نقش مقابلش، جیدن لیبرهر، آنقدر خوب است که حتی میشود بقیه را در نظر نگرفت. بازیِ بیل مورای شاهکار است، او در این فیلم بهترین نقش آفرینی عمرش را بعد از “گمشده در ترجمه” و “شکوفههای پژمرده” انجام داده، حتی از بازیاش در “روز موش خرما” و “راشمور” هم بهتر است. او در چندین صحنه می درخشد، از جمله آنجایی که پیش زنش است و زنش که فراموشی گرفته، او را برای یک لحظه به یاد میآورد و یا آنجایی که با چشمانی که از اشک خوشحالی پر شده، به طرف صحنه نگاه میکند. بیل مورای بازیگر عجیبیست، کمدین است ولی نقشهایی را بازی میکند که هیچ کمدینِ دیگری از پسش برنمیاید. بازی جیدن لیبرهر هم خوب است، یک سر و گردن از همنوعان امروزیاش بالاتر است، بازی این دو نفر کنار هم یک حس پدر و پسریِ عمیقی در فیلم ایجاد میکند.
حرف آخر: “سنت وینسنت” درست است که یک شاهکار نیست، اما یک سر و گردن از کمدیهای رایج امروزی بالاتر است. این فیلم اول کارگردانش است و او چیزهای بسیاری را باید یاد بگیرد.
این مطلب بصورت اختصاصی برای سایت “گیم نیوز” به نگارش درآمده و برداشت از آن جز با ذکر دقیق منبع و اشاره به سایت گیم نیوز، ممنوع بوده و شامل پیگیرد قانونی می شود.