کارگردانهایی که بازیهایی عالی در فیلمهای خود ارائه دادند-قسمت دوم
12: روبرتو بنینی
روبرتو بنینی با تئاتر شروع شد، خیلی زود موفقیت را در همکاریاش با جوزفه برتولوچی یافت، این او را در فیلمهای کوچک ولی عالی قرار داد. او به آرامی شروع به بهتر شدن و پیشرفت کردن در دههی هشتاد کرد، در تعدادی فیلمهای کنایه دار به کارگردانی جیم جارموش بازی کرد، از جمله “مغلوب قانون” و “شبی بر روی زمین” که در این آخری فدریکو فلینی هم بازی میکند، صدایِ ماه. او همزمان فیلمهای کمدیِ موفقی را کارگردانی و در آنها بازی کرد که با همکاریِ وینسنزو کرامی فیلمنامهی آنها را نوشته بود.
با این وجود، اینها فقط تا زمانی است که فیلم “زندگی ریباست” ساخته شد، یک همکاری دیگر با کرامی، آن بنینی بود که شناخت و توجه جهانی را هم به عنوان یک کارگردان و هم به عنوان یک بازیگر دریافت کرد. یک درام احساسی و تاثیرگذار که در جنگ جهانی دوم اتفاق میافتد، بنینی مدیریت میکند تا از حس صمیمانهاش برای نشان دادن اینکه چطور حتی در بدترین سناریوها هم یک سوسویی از امید برای نجات یافتن لازم است، استفاده کند. بهرحال هیچکدام از فیلمهایش بعد از “زندگی زیباست”، نتوانستند موفقیت بینالمللی این فیلم را کسب کنند، بنینی اکنون سعی میکند یک شخص قدرتمند و محبوب در کشور خودش بماند.
11: مایکل مور
با تظاهر به بودن یک مشاهده کنندهی عینیِ واقف به همه چیزِ اهمیت و ذات موضوع خودش، مایکل مور یک رابطه را به تماشاگران نقل میکند که بر خلوصی آشکار بنا شده است، معرفی خودش، پسر یک کارگر کارخانهی ماشین سازی در میشیگان، فقط به عنوان یک همشهریِ دلواپس دیگر در جستجوی حقیقت است. استایلش، قدمهای سریع و هتاکیاش، لحن مشخصی را برای نسل جدید مستندسازان در عصر اینترنت دارد.
اولین مستندهایش، “راجر و من” و “بزرگه”، با آثاری اجتماعی سر و کار دارند که نیروی کار آمریکا، کارمندان اوتو و صنعت کفش را ویژه میکنند و مجبور است بعد از بیگانهها صنعتهای آمریکا با آنها روبرو شود. با این وجود، او توجه جهانی را به خودش جلب نکرده بود تا اینکه دو تا از برجسته ترین مستندهای قرن بیست و یک را ساخت، “بولینگ برای زبان در قفا” که دربارهی شیوع تمدن تفنگ در آمریکا، و “فارنهایت 9/11” که دربارهی حکومت بوش و جنگ برای ترور است.
همیشه جدال آمیز، بهرحال متدهایش قابل بحثاند..
10: اسپایک لی
یکی از برجستهترین کارگردانان مستقل آمریکا که در دههی هشتاد و نود مطرح شد، با تبدیل شدن به شناخته شدهترین فیلمساز آفریقایی-آمریکایی جهان، اسپایک لی ثابت کرد که جایی برای فن انتقادیِ اجتماعی وجود دارد، مخصوصا آنهایی که تمرکز میکنند بر روی رابطهی پیچیدهی اغلیتها در داخل جامعهی معاصر، در سینمای مدرن آمریکا. این یک فاکتور عظیم در یک توجه معین به فیلمها در دههی نود بود، از کمدی به درام طنین انداخته و بر زمینههای آفریقایی-آمریکایی تمرکز میکند.
لی نقشهای بسیاری را در فیلمهایش بازی کرده، مارس بلکمانِ طرفدار ربید نیکس در فیلم “او به دستش آورد”، بهترین دوست یک سردسته در “هیجان جنگل” و جنایتکاری پاره وقت در “مالکوم ایکس”. بهرحال نقشهایش سعی در بهترین بودن در دستههای دوم را دارند، یک بازی عالی را با کاراکتر موکی در “کار درست را انجام بده” نشان میدهد، یک پسر پیتزا رسان که در یک رستوران ایتالیایی-آمریکایی در یک محلهی نژادپرست و پرجدالِ بروکلین کار میکند.
9: رومن پولانسکی
با تمام جدالهایی که او را محاصره کرده اند، تعداد بسیار کمی از آنها میتوانند انکار کنند اثری را که رومن پولانسکی بر سینمای مدرن گذاشته. شروع کرد با “انزجار” و “چاقو در آب” و با “بچهی رزماری” و “تس” کارش را ادامه داد و سپس به “پیانیست” و “نویسندهی در سایه” رسید، او کاملا با سبک فیلمسازیِ درنده و متفاوتش شناخته شده است که بیش از نیم قرن از نفس کشیدنش میگذرد.
بهرحال او از همان فیلم اولش ترجیح داده که نقشهای دوم و کوچک را بازی کند (که به اندازهی حضورش در “محلهی چینیها” خاطره انگیزند)، او برنامه ریزی کرده تا کنتراستی کاملا سورپرایز کننده را به تماشاگر در دو عدد از معروفترین نقشهایش بدهد: یک دستیار قاتل خونآشام که باوجود خام بودن، هدفدار است، در فیلم “قاتلان نترس خونآشام” و ترلکوفسکی درونگرا در “مستاجر”