فیلم مرد زمینی در طرحواره خود یک فیلم علمیتخیلی است اما در اجرا نه. فیلم با داستانی از یکی از نویسندگان بزرگ استارترک، داستانی متفاوت از فضا و زمان را روایت میکند که آن را به یکی از متفاوتترین و شایستهترین آثار سینمای آمریکا در دهه 2000 میلادی تبدیل کرده است. در ادامه با نقد فیلم The Man From Earth یا همان مردی از زمین همراه گیمنیوز باشید.
فرض کنید شما به موزه رفتهاید و آرامآرام درون راهروها و اتاقهای آن قدم میزنید. از سنگوارههای دوران پیش از انسان تا مجسمهها و ظروف و جواهرات انسانهای نخستین را تماشا میکنید. وسایل شکار آنها بهطور حیرتآوری برای شما جذاب است. مقبرهها، تابوتها و وسایلی که درون گورهای بشر آغازین کشف شده است شما را بهشدت به فکر وامیدارد. آنها چگونه زندگی میکردند؟ فهم آنها از زندگی، انسان و مرگ چه بوده است؟ نسبت به چه چیز احساس شادی و نسبت به چه چیز احساس خشم می کردهاند؟
این خطوط و نقاشیها نماد چه چیزی هستند؟ آیا اساساً میتوان آنها را نماد یا استعارهای از چیزی در نظر گرفت؟ از چه موقع استعاره همراه همیشگی زندگی انسان شد؟ حال تصور کنید مسئول موزه به نزد شما بیاید و شما را به اتاقی اسرارآمیز هدایت کند. اتاقی که در آن انسانی که چهارده هزار سال از عمرش میگذرد انتظار شما را میکشد تا پاسخی زنده و متقن برای تمام سؤالات و دغدغههای شما بدهد. او یک تاریخ زنده است. معتبرترین تاریخی که بشر همیشه آرزوی آن را داشته است.
نقد فیلم The Man From Earth
فیلم The Man From Earth روایتی از همین تاریخ زنده است. پرفسور جان اُلدمن در دهمین سال تدریس خود در دانشگاه استنفورد به ناگهان تصمیم به خروج از این دانشگاه میگیرد. دوستانش که همگی از دانشمندان و دانشجویان دانشگاهاند سراغ او میآیند تا علت را جویا شوند و با کمال تحیر متوجه میشوند که او به دلیلی کاملاً غیرقابلباور مجبور به ترک دانشگاه است. وی مدعی است که چهارده هزار سال از سن او میگذرد و او به خاطر اینکه نزدیکانش کمکم متوجه پیر نشدن او میشوند باید آنجا را ترک کند. در این بین او با سؤالاتی مواجه میشود که جوابهای شگفت انگیزش حامل تمام داستان فیلم است.
اساس فیلم مرد زمینی بر یک سیر دیالکتیکی بنا شده است که طی آن طرح سؤالاتی که از او میشود ناخودآگاه ما را به یاد سؤالاتی میاندازد که آتنیان از سقراط میپرسیدند. سقراط با جوابهای دندانشکن و لحن بینظیر خود، سرسختترین افراد که در عقیدهی خود بسیار متعصب بودند را نیز مجذوب میکرد. سقراط فیلم مرد زمینی هم با استفاده از پیشفرضهایی که دوستانش دارند آنها را متقاعد میسازد که او چگونه توانسته چهارده هزار سال بر روی زمین زندگی کند.
سؤالاتی که عموماً با تردید شروع میشود و به تحیر ختم میشود. سؤالاتی که همیشهی تاریخ همیشهی ذهن انسان را به خود مشغول داشته است. زیستشناسی که مایل است بداند فیزیولوژی بدن او چگونه است. پژوهشگر تاریخی که از دوران تاریخی و شخصیتها و فرهنگها سؤال میکند. باستانشناسی که به او به عنوان یک کشف تاریخی از گور برگشته نگاه میکند و از آن لذت میبرد. تمامی علومی که جان در پی پاسخ دادن به آنها به عنوان یک مربی یا مرشد است در زیربنای خود سؤالاتی را حمل میکنند که دغدغهی هموارهی بشری بوده است: مسئلهی بودن. نسبتِ بودن با انسان و نسبت آن با زمان و مکان.
آنچه در نقد فیلم مردی از زمین مسلم است: نویسنده با خیل دادههایی از اساطیر و مذهب و علوم درگیر است. ذهن کاوشگر او در پی آن است که با استفاده از سؤال و جوابها یک سیر منطقی و همهفهم برای این پیچیدگی و تنوع و تفاوت جهان پیدا کند. وی تمام تلاش خود را به کار میبندد که از خلال بحثها و گفتوگوهای پرفسور اُلدمن نشانی از سرچشمهها پیدا کند و به این موضوع میپردازد که کثرتی که در ظواهر امر بر آدمیان ظاهر شده در حقیقت معنای واحدی است که به صورتهای مختلف خود را به ما نشان میدهد.
او سعی میکند نشان دهد که بودا، موسی، مسیح، فیلسوفان و عالمان و دانشمندان و حتی اساطیر از موضوعی واحد حرف میزنند. طرح این موضوع از زمان تالس یعنی حدود 600 سال قبل از میلاد مسیح تا هماکنون تغییر چندانی نداشته است.
مسئلهی دیگری که فیلم مرد زمینی بر آن تأکید دارد مسائلی است که انسان صرفاً به دلیل وجود داشتنش از آن رنج میبرد. سؤالاتی که همواره ذهن انسان را دربارهی خودش درگیر کرده است کاملاً موضوعی بین الاذهانی نشان داده میشود. موضوعی که همهی انسانها از چهارده هزار سال پیش تاکنون درگیر آن است. ترسهای انسان همواره او را همراهی میکنند.
سؤالاتی از بودن که یار و همراه همیشگی او بوده است. ترس از مرگ و سایهای که عامل حرکت انسان است و در نهایت امر شناخت. شناخت و معرفت امید همهی انسانهاست. معرفت به هستی همان مسیح است. همان بودا است و همان کسی است که خود را جوان 14000 ساله مینامد. شناخت به موقعیت فعلی و حال حاضر جهان و خود و دیگری. چنانکه این شناخت به اندازهای کموکاست دارد که کمی عدول از آن باعث مرگ میشود. هم چنانی که روانشناس فیلم جان خود را با معرفت به هستی خود مبادله کرد.
فیلم یک فاجعه سینمایی و درجه دو بود که خودش رو پشت مشتی دیالوگ قلمبه و گاها نامربوط قایم کرده بود بعضی از دوستان عجیب غیرطبیعی فیلم رو ستایش میکنن سر تا پای اثر ادا و لقمه ایی بزرگتر از دهن کارگردان بود.
چشم ها را باید شست
یک نقد کوتاه: اگر ناگهان ثابت شود که مسیح همان شاگرد بودا و همان مزرعه دار فرانسوی است که 14 هزار سال عمر کرده، واقعا ایدیولوژی های زیادی را به چالش میکشد. دگم بودن انسانها نسبت به دین و یا اداب و رسوم و عقاید جمعی ممکن است بر اساس واقعیات بنا نشده باشد. ممکن است اصلا خدا به انگونه ای که ما میپنداریم نباشد و هزاران امکان دیگر….. پس نتیجه این است که انسان در مقابل 99 درصد اطمینان به عقایدش حداقل 1 درصد عدم اطمینان هم باقی گذارد
متاسفانە هیچ نقد درست و حسابی روی فیلمی اینچنین فلسفی و پر محتوی انجام نشدە است
تنها نقد این فیلم به زبان فارسی و البته نسبتا خوب. اما این فیلم خیلی بیشتر از اینها حرف برای گفتن دارد.