سرازیری افول؛ بررسی فصل دوم سریال «شهرزاد» – قسمت دوم
قسمت دوم از فصل دوم سریال شهرزاد منتشر شد. اما به نظر میرسد بر این قرار است که با انتشار هر قسمت از جذابیت آن کاسته شود. در آغاز فصل دوم و در قسمت اول «حسن فتحی» قدمی محکم برای ادامهی قصهی پرهیاهوی شهرزاد بر میدارد و این هیجان را در مخاطب ایجاد میکند که قرار است در آینده اتفاقاتی جالب توجه در قصه رخ دهد. البته در سکانس پایانی قسمت اول شاهد سوء قصد به جان فرهاد بودیم که با تصویربرداری نه چندان حرفهای و جایگیری مناسب دوربین بدون شک مخاطب به ناموفق بودن آن آگاه است و نیازی به انتظار برای دیدن نتیجه ماجرا در قسمت دوم ندارد.
ازنگرانیهای مخاطب در آغاز فصل دوم، انتخاب جایگزینی مناسب برای «بزرگ آقا» و سرنوشت خاندان دیوان سالار است که به نظر میرسد در قسمت دوم سازنده به رفع این نگرانی پرداخته است. در قسمت اول «عمه بلقیس»، شخصیت شبیهسازی شدهی بزرگ آقا در قالب یک زن، به مخاطب معرفی میگردد. اما خیلی زود مخاطب به تفاوت اصلی این شخصیت و «بزرگ آقا» پی میبرد. اگر «بزرگ آقا» دیوان سالار، با استفاده از قدرت و نفوذ و بعضأ زور، به امور مربوطه خود رسیدگی میکند، «عمه بلقیس» شخصیتی سیاس و باهوش از خود به نمایش میگذارد که سعی دارد با استفاده از نقاط ضعف زندگی افراد، آنها را دام خواستههای خود کند.
بنا نیست این زن بر مسند برادر مرحوم خود بنشیند. شخصی دیگر را برای این جایگاه در نظر دارد و تمام تلاش خود را برای زمینهچینی تبدیل «قباد» به جانشین «بزرگ آقا» میکند.
از برخی جهات میتوان گفت «شهرزاد» تلاشی نه چندان موفق از سوی «حسن فتحی» برای کپی برداری از «پدرخوانده» است، چرا که سکانس مراسم چهلم «بزرگ آقا» و معارفه «قباد» به عنوان جاشین او، به نحوی مافیاگونه و پدرخواندهوار اجرا میشود.

قطعأ نمیتوان انتظار داشت که قباد در این مسند، مسیری مشابه «بزرگ آقا» را در پیش گیرد. زیرا با توجه به ویژگیهایی که برای شخصیت او تعریف شده، تحت سلطه «عمه بلقیس» و «نصرت» خواهد بود. شخصیتهای فرعی فصل اول، تک تک به قصه بازگرداننده میشوند اما به نظر نمیرسد لزومی برای حضور آنها وجود داشته باشد؛ چرا که در فصل قبل نقش آنها به پایان رسیده است و باید دید نویسنده چگونه آنها را دوباره درگیر قصه خواهد کرد.
نکتهی دیگر در مورد زیردستان «بزرگ آقا» است که بدون حضور او دچار سردرگمی و استیصال هستند اما نقص اصلی در نحوهی نمایش حالت روانی آنهاست که حرکاتی احمقانه و کودکانه از آنها به نمایش میگذارد که بدون شک نمیتواند نشان از ناآرامی روانی آنها باشد.
سریال همچنان کند و به دور از هیاهو پیش میرود. رابطهی عاشقانه «شهرزاد» و «فرهاد»، بیقراریهای «قباد» و روند جانشینی «بزرگ آقا» هیچ کدام برای مخاطب غافلگیری خاصی ایجاد نمیکند که همچنان امیدواریم آرامشی قبل از طوفان باشد وگرنه میتوان گفت سریال شهرزاد به سمت کلیشهها حرکت کرده و تمام نقاط قوت خود را کمکم از دست خواهد داد.
نقدهای اجتماعی سریال نیز رنگ و بوی تکرار به خود گرفته و مدام حول محور شکایت از نبود آزادی هنر و ادبیات میگردد.
به دیالوگهای این سریال نیز میتوان انتقاداتی وارد کرد. اینکه جریان سریال در تهران قدیم و تحت تأثیر فرهنگ وادبیات آن زمان اتفاق میافتد نکتهی قابل قبولی است اما به نظر میرسد نویسنده بیشتر در تلاش است تا با دیالوگهای فاخر، آنها را به جملات قصار که در شبکههای اجتماعی رد و بدل میشوند تبدیل کند، تا حدی که بعضأ تأثیر معکوسی و منفی بر مخاطب دارند و او را دل زده میکنند به طور کلی میتوان گفت با وجود محبوبیت این سریال در میان خانوادهها و سرگرم کننده بودن آن، متأسفانه در این قسمت شاهد افزایش نقصهای آن هستیم که امید است در قسمتهای آینده ادامه پیدا نکند زیرا این روند رو به افول به نفع سازندگان آن نخواهد بود.