بازی موبایلی «شهرزاد» مدتی است که توسط استودیوی «مدریک» در کافهبازار منتشر شده و به عنوان یکی از بازیهای ایرانی قابل تامل و سرگرمکننده شناخته میشود. بازی شهرزاد یک تلاش ستودنی در سبک «اشیای مخفی» (Hidden Object) است و میتواند برای ساعاتی شما را به خود مشغول سازد، ساعاتی لذتبخش، درگیر کننده و متعارف که شبیه به دیگر بازیهای این سبک شما را به خود مشغول میسازد و به اضافهکاری نمیپردازد تا در نهایت بسیار راضی کننده ماموریت خود را به پایان برساند.
بازی شهرزاد، علیرغم انتظاری که به واسطهی نامش در مخاطب ایجاد میشود، اصلا قصهگو نیست و در حالی که تلاش میکند با روایتِ چندوجهی از زبان شخصیتهای مختلف، وانمود به داشتن یک قصهی حساب شده کند، اما نهایتا به در بسته میخورد، چون اساسا در این گونه از بازیها، مجالی برای قصه پردازی وجود ندارد. به نوعی میشود داستان بازی را بهانهای برای توجیه منطق آن برشمرد و ساخت مراحل را به آن نسبت داد. مراحلی که به واسطهی همین داستانِ کوتاه، کم رمق و سطحی، از تنوع خوبی برخوردار هستند و مخاطب بدین وسیله مجاب میشود که اشیا را در صحنههای مختلف از زوایای پنهان تصویر بیرون بکشند و به امتیاز تبدیل کنند. کارکرد داستان، اگرچه محدود به همین موضوع میشود، اما در جذاب جلوه دادن بازی هم موثر است. بازی با شخصیتهای نامآشنایی پیش میرود که اگرچه در مواردی محلی از اعراب ندارند و بعد از مدتی، حتا به روایت آنها هم توجهی نمیکنید و زودتر از آن عبور میکنید، برای بازیکننده جذاب هستند. جذاب به این معنی که حضور آنها در اولین برخوردها باعث میشود مخاطب به بازی گرایش پیدا کند و در ادامه با توجیه دم دستی اتفاقات و صحنهها به ادامهی بازی اهتمام ورزد. اتفاقی که به چند روش دیگر و حتا جذابتر و غنیتر هم ممکن بود، اما در شهرزاد بدین صورت رخ میدهد و کفایت هم میکند.
بعد از شخصیتهای به ظاهر قصهگو و در باطن توجیهگر بازی، چیزی که بیشتر از همه در بازی گنجانده شده تا به چشم بیاید، روایت (Narrative) شخصیتها همراه با یک دوبلهی متوسط است که بیشتر به ژستی برای تبدیل شدن به یک بازی غنی و بیگ پروداکشن میماند تا چیز دیگر. ژستی که میتوانست در اجرا بهتر از اینها باشد و واقعا به نکات قابل ذکر مثبت بازی بیفزاید، اما آنقدر نپخته و کارگردانی نشده است که به یک روخوانی ساده از متنی که از نظر لغوی و ادبی هم آنچنان چنگی به دل نمیزند تبدیل میشود و از این فراتر نمیرود. هزینهای که هرز رفته اما بودنش باز هم بهتر از نبودن است. اصلاً به این خاطر که مخاطب در برخورد با بازی انتظار شاهکاری ادبی و اجرای نمایشی ندارد و به همین حد هم راضی است. با این وجود اینکه مخاطب به همین کیفیت در پرداخت روایت و اجرای نقشهای مختلف بازی رضایت میدهد، نمیتواند سازندگان را از کمکاری در چیزی که خودشان شروع کردهاند تبرعه کند. سوال مهم این است که آیا سطح انتظار مخاطب باید در همین حد باقی بماند؟ آیا بازیسازی نباید به این سمت برود که چیزی فراتر از انتظار مخاطب به دست او برسد و او را -ما را-شگفت زده کند؟ بازی شهرزاد، در استانداردهای موجود باقی میماند و چیزی بیشتر از سطح معمول نیست.
در گیمپلی هم بازی به همین منوال پیش میرود. آنچه شما به اقتضای ژانر از بازی انتظار دارید، کاملا برآورده میشود و چیزی بیشتر از این نیست. بازی، به مخاطبش آن چیزی را ارائه میدهد که به واسطهی ساختاری که در پییش گرفته، به ایفای آن متعهد شده است. از اینرو نباید منتظر یک اتفاق غیرمنتظره در بازی بود، و سنجش آن به میزان رضایت از این ارائه و کیفیت بازی موکول میشود. در این جایگاه البته بازی بسیار قدرتمند ظاهر میشود. آنچه در گیمپلی بازی مخاطب را به خود مشغول میسازد، بهترینِ در نوع خودش است. از طراحی هر محیط و کیفیت جایگیری اشیا گرفته تا مینیگیمهایی که سازندگان برای ایجاد تنوع در بازی انتخاب کردهاند و پرداخت خوبی که این بازی ها دارند.
«شهرزاد» در نوع خود از سطح متوسط فاصله میگیرد و به مرور به خوب نزدیک میشود و در پایان، از خوب هم رد میشود و به یک بازی عالی مبدل میگردد، یک بازی عالی که میتواند مخاطب را همچنان که بازی میکند و از بازی دور میشود راضی نگه دارد و او را بارها برای ادامهی بازی به آن برگرداند. این اتفاق زمانی به خواستهی اصلی بازیساز تبدیل میشود که سیستم انرژی، بازیکننده را به خوبی به تشکیل این روند هدایت میکند. شاید تنها جایی که بازیکننده مجاب میشود که در بازی سکه خرج کند برای تهیهی واحدهای انرژی است. با اینکه در بازی آیتمهای زیادی برای خرید وجود دارند، و مسلما بازیکننده را به موفقیت نزدیک می کنند و نسبتها در بازی کاملا رعایت میشوند، بازی هرگز حالت Pay-to-Win به خود نمیگیرد و بازیکننده میتواند بدون خرج کردن یک ریال در بازی موفق شده، لذت ببرد و به خوبی سرگرم شود.
بازی «شهرزاد» از جزئیات و هوشمندی خوبی برخوردار است و میتواند تا پایان جذابیتی که در ابتدا و از تصاویر اولیهی خود ایجاد کرده را نگه دارد. اما به محض اینکه بازی به پایان میرسد، متاسفانه تمام میشود و دیگر بازیکننده به شهرزاد برنمیگردد. شاید سازندگان بازی در استودیوی مدریک برای انتشار آن عجلهی خاص و بی توجیهی داشتهاند و بر روی این موارد کمکاری کردهاند. شاید به همین دلیل است که برخی دستورات در بازی به زبان انگلیسی صادر میشوند که برای مخاطب کم سن و سالتر دردسر ساز است.
گرافیک خوب بازی «شهرزاد» نقطهی قوت آن است. در شهرزاد، شما در هیچ کدام از زمینهها حس نمیکنید که با بازی ناکاملی طرف هستید و این تصور در مواجههی دیداری با بازی به اوج خود میرسد. بازیکننده از تصاویری که پیشروی او قرار میگیرد قطعا رضایت زیادی خواهد داشت. طراحی اشیا به نحو احسن صورت گرفته و طراحان بازی برخی اوقات آنقدر هوشمندانه عمل کردهاند که جایگیری اشیا در صحنهی شلوغ و پرجزئیات بازی، به یک شوخی بصری حیرتآور شبیه است. موسیقی بازی هم البته اگرچه از نواهای زیبایی تشکیل شده است و گوشنواز است، در اواسط بازی تکراری میشود و بعد از مدتی بازیکننده از شنیدن موسیقی تکراری خسته میشود و ممکن است آن را با موسیقی دلخواه خودش جایگزین کند.