در آستانه پخش قسمت دهم فصل هشتم The Walking Dead – زندگی چارهای جز مرگ ندارد
جدیدترین فصلِ سریال The Walking Dead با محوریت انتقام از نیگان و نابودی منجیها پیش رفت. ثانیههای آخرِ قسمت هشتم، درست زمانی که تمام حواسِ مخاطبان به پیروزیِ غیر منتظره و دوبارهی منجیها بود، لحظاتی که تمام اتفاقات دقیقا خلافِ انتظار مخاطبان پیش رفت و خبر از سلطهی دوبارهی نیگانها بر بقایای همین زمینِ نیمه مرده میداد، لحظاتی که مخاطبان عصبانی و البته کلافه از همین پیروزیِ غیر منتظره فکر میکردند بدتر از این نمیشود، سازندگان اما با شوکهکنندهترین اتفاق ممکن آنها را سورپرایز و البته ناامیدتر کردند: نیم فصلِ هشتم با صحنهی مرگ یکی از اصلیترین کاراکترهای سریال به پایان رسید. در آستانه پخش قسمت دهم فصل هشتم The Walking Dead با مطلبی تحلیلی از اتفاقات این فصل و قسمت نهم، با گیمنیوز همراه باشید.
در طول 8 سال پخش این سریالِ پرمخاطب، تعدادی کمتر از انگشتان یک دست از فصل اول هنوز در سریال باقی مانده بودند. در آن سمت اما شخصیتهایی که مرگ با قصههای متفاوت به سراغشان آمد و حالا یکی دیگر از آنها هم از داستانِ سریال حذف میشود. حالا همه میدانیم آن “نفرِ بعدی” کارل بوده. یکی از جوانترینها والبته باهوشترینها. در همان ثانیههای پایانی قسمت هشتم اثر گازِ یک زامبی را روی بدنش میبینیم با صورتی که از همیشه بیروحتر است و تنی که حتا توانایی نشستن هم ندارد. او زنده است اما میدانیم مرگ ناگزیرتر از همیشه به سراغش میآید. میدانیم این زخم علاجی ندارد و از خودِ مرگ هم بیرحمتر است.
کارل توانسته بود تا به اینجا زنده بماند. او چندین بار تا خودِ مرگ رفت و هر بار با بازگشتش به جمع زندههایِ دنیایِ واکینگ دد، ببیندگان را برای همراهی با شخصیتهای سریال امیدوارتر کرد. امیدوار به جنگی که زندگی را پس میگیرد و «رفتن»هایی که به «رسیدن» ختم میشود. از همان ابتداییترین سکانسها و زمانی که شاید 10 سال داشت همراه با تمامی بزرگسالان پا به دنیای زامبیها گذاشت. روز به روز برای ماندن در این دنیا آموزش دید، یاد گرفت و با تجربهتر شد تا جایی که تنها تفاوتش با همان آدمهای بزرگسال فقط همین سن و سالش بود. او که حالا از شمایل بچگیاش کاملا فاصله گرفته دقایق آخر زندگیاش را میگذراند و در راهِ «رسیدن» به پایان است.
کارل پسر ریک است. شاید این مهمترین توصیف دربارهی او باشد. پسری که با از دست دادن زودهنگام مادرش در کنار پدرش بزرگ شد. در کنار نقش اول سریال. نقش اولی که هم پدرش بود و هم مربیاش. ما او را با کلاه خاص ریک که همیشه همراهش بود و این اواخر با یک چشم به یاد داریم. او که آدمهای درون الکساندریا را با حقهای که به نیگان زد از خطر دور کرد و در نبود پدرش حتا از او هم بهتر توانست نیگان را شکست دهد. او جان تمام آدمهای اطرافش را در اخرین سکانس زندگیش نجات داد و شاید باشکوهتر از بقیه به سمت مرگ رفت!
شبکه ی AMC قسمت نهم از فصل هشتم این مجموعه را بعد از 77 روز از پخش قسمت هشتم یکشنبه شبِ گذشته پخش کرد. این قسمت باز هم با تصویر بستهی صورت ریک – که در قسمت اول همین فصل هم آن را دیده بودیم – شروع میشود. نمیدانیم ریک کجاست و در چه وضعیتی است. در همین احوال میگوید:
“My mercy prevails over my wrath.”
(رحم من برخشمم غلبه میکند). در طول قسمتهایِ گذشته، اتفاق آشنایی است که سکانس مبهمی را میبینیم و میدانیم که مربوط به آینده است و در ادامهی داستان، سریال ما را به مرور به همان سکانس میبرد .حالا دیدن دوباری این صحنه شاید به ما خبر میدهد که بالاخره بعد از 8 قسمت به این سکانس نزدیکتر شدهایم.
در ادامه ریک و میشون را میبینیم که در حال کندنِ زمین هستند، حدس میزنیم آرامگاه کارل است. خداحافظی گروه الکساندریا با کارل ما را مطمئن میکند که او تا آخر همین قسمت دیگر زنده نیست. قسمت نهم سوالاتی که در ذهن بینندگان شکل گرفته بود را هم جواب میدهد. از چگونگی زخمی شدن کارل تا چگونگی فرار نیگانها از مقرشان. ایزگیل نجات پیدا میکند و حالا تنها مقری که برابر نیگانها مانده هیل تاپ است و البته صدای گلولهای که کارل را برای ریک و همهی ما تمام کرد.
حکایت این قسمت اما چیز دیگری است. زندگی مورگان و مرگ کارل!
کارل برای نجات زندگی جوانی تنها در جنگل زندگیاش را از دست میدهد و آن طرف مورگان آدمهایی که میتوانند زنده بمانند را به غیرانسانیترینِ شکل ممکن میکشد. کارل حالا دارد آخرین حرفهایش را میزند و مورگان حتا اجازهی زدنِ آخرین حرفها را به آدمهای نیگان نمیدهد. کارل پسری نوجوان که از نشان دادن راه درست به پدرش میگوید و بیهودگی خشم و انتقامش را به او یادآور میشود و مورگان مرد میانسالی که راه کشتن را بی اختیار به پسری کوچک یاد داده و حالا از دیدن کشتن آدمی توسط همان پسر بچه ابایی ندارد.
هر چه جلوتر میرویم سازندگان تعمدا سکانسهای مربوط به کارل و مورگان را با سرعت و تناوب بیشتری به نمایش میگذرانند. بیننده، صحنهای از لحظات آخرِزندگی ِکارل و چندی بعد مورگانی که لحظات آخرِ زندگی منجیها را رقم میزند میبیند. تضادی که به نظر میرسد نمایانگر ادامهی داستان این فصل باشد. حالا شکی در نابود کردن منجیها به وجود میآید. شکی که به وجود آمدنش با حرفهای لحظات آخر کارل به ریک دور از انتظار نیست. شکی که در صورت کارول و ایزیگیل در برخورد با مورگان هم میبینیم. تردید این بار از جنس مرگ و زندگی به جانِ آدمها میافتد. میتوانند به بهای زندگی خود مرگ دیگری را رقم بزنند یا زندگی را برای آنها هم میخواهند؟ تردیدی که سازندگان به قیمت حذف یکی از اصلیترین کاراکترهای سریال به جان مخاطب و دیگر کاراکترهای سریال انداختهاند.
حالا بینندگان منتظر 7 قسمت آخر این مجموعه در فصل هشتم هستند. در ادامه چه میشود؟ دنیایی که نیگانها در آن جایی ندارند مانند آنچه مورگان میخواهد یا رویای کارل که ریک به او قول واقعی شدنش را داد؟ رویایی که از همان قسمت اول بخشهایی از آن را دیدهایم. رویایی که ریکِ پیر شده با خانواده و دوستانش در جایی که اثری از دنیای زامبیها نیست زندگی میکند. رویایی که حالا پس از قولِ ریک به کارل با عجیبترین قسمت آن روبرو میشویم: وقتی نیگان را در الکساندریا در کنار بقیه میبینیم.
سازندگان انگار ما را هم با سوالات کاراکترهای سریال روبرو میکنند . چه میخواهید؟ انتقام مورگان گونه را؟ یا میخواهید همانند ریک رویای کارل را به واقعیت تبدیل کنید و چارهای جز مرگ به زندگی منجیها بدهید؟در پایانِ قسمت نهم مانند شروعش با تصویری بسته از صورت ریک مواجه میشویم «رحم من بر خشمم غلبه میکند». حالا اما دوربین نمای کاملی از ریک در همان وضعیت نشانمان میدهد. نشسته، زخمی و با دستی خون آلود!