نقد و بررسی فیلم Star Wars The Last Jedi – اسیر در چنگال تکرار و کلیشه؛
دو سال پیش که پروژهی سهگانهی جدید استاروارز با فیلم «قسمت هفتم: نیرو برمیخیزد» (Episode VII: The Force Awakens) در سینماها کلید خورد، همهی ما آنقدر هیجانزده بودیم که کمبودها و مشکلاتش را یا نادیده گرفتیم یا به خوبیهایش بخشیدیم. وقتی در چند دقیقهی پایانی فیلم پس از سالها دوباره با قهرمان دوران کودکیمان، لوک اسکایواکر که اینبار با موهای خاکستری و هیبتی جدید و البته مسن بر پرده سینما ظاهر شده بود مواجه شدیم، هرچند میدانستیم «نیرو برمیخیزد» در حد و اندازههای «قسمت چهارم: یک امید تازه» نیست اما ته دلمان امیدوار بودیم «قسمت هشتم: آخرین جدای» (Star Wars The Last Jedi) بتواند با سربلندی نقش «قسمت پنجم: امپراطوری ضربه میزند» را برای سه گانهی سوم استاروارز بازی کند. در ادامه با نقد فیلم Star Wars The Last Jedi با گیمنیوز همراه باشید.
دو سال انتظار و هیجان برای فیلمی که قرار بود با پوشاندن نقاط ضعف نسخه قبلی و با نوآوریهای خود، دوباره با جهشی بزرگ، این مجموعهی پرطرفدار را به جلو هل بدهد. حتی در این بین فیلم فرعی و کماهمیتتر «روگ وان: یک داستان استاروارزی» هم با وجود همهی اشکالاتش، آنقدری خوب بود که عطشمان برای آخرین جدای را باز هم بیشتر کند. و حالا آخرین جدای اینجاست. فیلمی که ظاهرا با استقبال گسترده و مثبت منتقدین روبرو شده و در گیشه نیز حسابی جیب مالکان دیزنی را پر کرده تا نقد شدن چکهای خرید کمپانی فاکس حتی یک روز هم به تعویق نیفتد. اما آیا این فیلم توانسته یک «امپراطوری ضربه میزند» جدید باشد؟ متاسفانه از دید یک سینمادوست طرفدار استاروارز باید بگویم نه تنها این اتفاق نمیافتد، که آخرین جدای در یک عقبگرد و پسرفت بزرگ، پایینتر از «قسمت اول: تهدید شبح» ضعیفترین فیلم این مجموعه را تحویلتان میدهد!
مثل همیشه فیلم با همهی کلیشههای آشنایش شروع میشود. ناوگان محفل یکم در حال تعقیب و در صدد نابودی چند کشتی باقیماندهی گروه مقاومت هستند و قهرمانان فیلم فقط چند ساعت فرصت دارند تا راهی برای فرار پیدا کنند. تا کی قرار است در یک استاروارز، سناریوی تکراری و حالا دیگر مسخرهی نفوذ به کشتی فرماندهی دشمن را ببینیم؟ تا کی قرار است یک کشتی غولآسا و خطرناک، آدم خوبها را تعقیب کند و سربزنگاه نابود شود؟ از طرف دیگر لوک را در جزیرهی مقدس جدایها داریم که از آموزش راه و رسم جدای به رِی خودداری میکند. کشمکش این دو با یکدیگر و با خود هرچند به اندازهی خط روایی فرار مقاومت از محفل یکم خسته کننده و تکراری نیست اما همانقدر از کلیشههای این سبک پیروی میکند. در اینجا با استادی قدرتمند اما در ظاهر شکست خورده روبرو هستیم که شاگردی با پتانسیل بالا در هر دو نیمهی خیر و شر روبروست اما خاطرهی سقوط شاگردی قبلی به نیمهی تاریک، چنان در او رخنه کرده که قرار نیست به این نوآموز جوان اعتماد کند. البته کارگردان و نویسنده سعی کردهاند با تغییر در پایان بندی هرکدام از این کلیشهها، کمی تکراری بودن آنها را تلطیف کنند اما این اتفاق به تنهایی قدرت تغییر ندارد.
داستان اصلی آخرین جدای به شدت کلیشهای و تکراری است و در واقع فیلم از کمبود ایده رنج میبرد اما با این حال از معدود پتانسیلها و ایدههای جدید و خوب خود نیز بهره نمیبرد!
سیارهی «کانتو بایت» برخلاف همهی انتظارات هیچ چیزی برای عرضه نداره؛ البته به جز یک بنیسیو دلتوروی بیخاصیت! پتانسیلهای بینظیر این سیاره و کازینوی بزرگ و مجللش بدون کمترین استفادهی صحیح، رها و نابود میشود. همین اتفاق برای رابطهی بین بن سولو و لوک و اتفاقات بین این دو رخ میدهد. برای مقایسه این عدم استفاده مناسب را با اتفاقات رخ داده بین اوبیوان و آناکین مقایسه کنید که مواد داستانی لازم برای یک سهگانهی کامل را مهیا کرده بود. در واقع کل سکانسهای جزیرهی مقدس هرز میروند. نه فلشبکها چیزی به پس زمینه داستان اضافه میکنند و نه گرهگشاییها کمک چندانی میکنند، نه ارتباطات ذهنی کایلو و ری حرف زیادی برای گفتن دارند و نه حتی سر زدن ری به اعماق تاریک نیرو، کمکی به پیشرفت داستان یا شخصیت پردازیها است.
آخرین جدای با زمان بسیار طولانی 2 ساعت و نیمی خود نه تنها نتوانسته از دام کلیشه رها شود و از ایدههای جدید خود بهرهی کافی ببرد، که هیچ پاسخ مناسبی نیز به سوالات متعدد ما نمیدهد. اسنوک بیهیچ گرهگشایی از شخصیتش و حتی علت حضورش از فیلم خارج میشود و فلش بکها پاسخ مناسبی به سوالات مربوط به ارتباط بن و لوک به دست نمیدهند. ماجرای اسنوک به قدری بد و بیپاسخ رها میشود که قابل توضیح نیست! از طرفی سازندگان با خارج کردن برخی شخصیتها مثل هان سولو، به هیچ وجه نتوانستهاند جای آنها را با شخضیتهای جدید پر کنند. شخصیت «کدشکن» با بازی بنیسیو دلتورو یک مسخرهی به تمام معناست. چند دیالوگ جامعهشناسانهی او دربارهی جنگ و دلالهای آن، شاید پیچش داستانی در یکی از خرده پیرنگهای کلیشهای داستان، تنها دلیل وجود این شخصیت در داستان است. حالا بماند از این باگ فیلمنامه و اعتماد بیدلیل و احمقانهی فین و رز به او در حالی که آنها کدشکن واقعی را پیدا کرده بودند. حضور رز و ارتباط عاطفیاش با فین هم به خوبی پرداخت نمیشود و صرفا هست تا خلع عاطفی فیلم را پر کند. البته نباید از تاثیرات فمنیسم و پررنگ شدن نقش زنان در این سهگانهی جدید نیز غافل بود. اضافه شدن چند قهرمان زن و کمرنگتر شدن نقش مردان کاملا مشهود است. هرچند این موضوع جو کمی مردسالار استاروارز را متفاوت کرده اما ناگهان با معرفی چندین شخصیت زن، بدون شخصیتپردازی مناسب و دلیل منطقی برای حضور، از آن طرف بوم میافتد و تبدیل به یک شوآف سطح پایین از حضور زنان میشود و نماد بارز این هم دریاسالار هولدو است که با بازی لورا درن صرفا در فیلم حضور دارد تا کفهی ترازو را به نفع زنان سنگینتر کند.
در نهایت اما به نظر من بزرگترین ایراد فیلم که در نیرو برمیخیزد نیز وجود داشت و به نظر میرسد در فیلم بعدی نیز با قدرت خودنمایی کند، خلا وجود یک ضدقهرمان و شخصیت منفی خوب و کاریزماتیک است. جایی که کایلو رن نتوانسته نقش یک دارث ویدر را بازی کند. البته کایلو قرار هم نبوده یک دارث ویدر جدید باشد بلکه سازندگان بیشتر قصد داشته اند ضعفها و کمبودهای شخصیت او را نسبت به این شخصیت بزرگ و افسانهای نشان دهند. با این وجود این سهگانه به شکل غمانگیزی از وجود شخصیتهای منفی خوب و به یاد ماندنی خالی است. جایی که در گذشته، خاطراتمان با کنت دوکو، پالپاتین، دارث ویدر بزرگ و … گره خورده است. البته جای تعجب هم نیست؛ آخرین جدای از حیث شخصیتهای مثبت هم در مضیقه است. شخصیتهای خوب داستان هم هرگز در حد و اندازههای هان سولو، اوبیوان و استاد یودا ظاهر نمیشوند.
در نقد فیلم Star Wars The Last Jedi باید توجهی هم به نکات مثبت داشت. جلوههای ویژه مثل همیشه عالی است و این بار به دلایلی عالیتر. کارگردان در اقدامی تحسین برانگیز در جلوههای ویژهی کامپیوتری افراط نکرده و تا جای ممکن حس و حال سری اول را حفظ کرده است. ترکیب جلوههای ویژهی کامپیوتری و مدلسازی و گریم عروسکی باعث شده آخرین جدای شباهت بسیار زیبایی که قسمتهای چهارم تا ششم داشته باشد. حتی حضور استاد یودا در آن هیبت عروسکی و قدیمی نیز چنان طرفداران قدیمی این مجموعه را به وجد میآورد که در یک آن همهی ایرادات فیلم را فراموش میکنند. آخرین جدای از حیث بصری بسیار به ریشههای مجموعه استاروارز وفادار مانده و این واقعا قابل تقدیر است. صداگذاریها و موسیقی نیز در این وفاداری به ریشهها، کاملا موفق عمل کرده و کلا در این بخشها فیلم چیزی کم و کسر ندارد.
شاید آخرین جدای برای طرفداران جدید مجموعه استاروارز یک فیلم خوب و دیدنی باشد اما برای طرفداران این مجموعه یک ناامیدی کامل است. آخرین جدای انگار فیلمی تکه پاره است که قسمتهایی از آن به اجبار بریده و حذف شدهاند. بخشهای مختلف فیلم آنقدر با هم غریبهاند که انگار هرکدام مستقلا فیلمی جداگانه بودهاند که با ضرب و زور به هم سنجاق شدهاند. تنها امیدمان فیلم فرعی و مستقل هان سولو است که آرزو میکنم راه موفق روگوان را ادامه دهد و مثل آخرین جدای، ناامیدمان نکند.