چرا ورود پایتخت ۵ به سوریه اشتباه نبود؟ – نگاهی به چند قسمت پایانی سریال محبوب نوروز
سیروس مقدم حالا پنجمین فصل از سریال «پایتخت» را هم کارگردانی کرده و به همراه تیم خوشذوق و موفقش برای پنجمین بار در تلویزیون رسمی ایران حاضر میشود. پایتخت احتمالا تنها سریالی است که توانسته تا این میزان دنبالهدار شود و چندین سال در تلویزیون و در ذهن و قلب مردم بماند. اینکه این حضور مستمر و موفق برای پنج فصل متوالی (دقت کنید سریال بریکینگ بد هم 5 فصل دارد!) چه دلایلی میتواند داشته باشد، نیازمند پژوهشی مفصل و نقد و بررسی دقیق همهی جوانب سریال و سنجش ذائقهی مخاطب است. اما پایتخت 5 تفاوتهای عمدهای با دیگر فصول این سریال دارد. دقت در این تفاوتها، الزام پرداختن به موضوع این سریال و بررسی چند موضوع را بیش از پیش مبرهن میکند. مهمترین موضوع در مورد سریال پایتخت 5 خروج شخصیتهای داستان از کشور و اتفاقات بعد از آن است. در این یادداشت با نگاهی به چند قسمت پایانی سریال محبوب نوروز تلاش میکنیم به موضوع ورود پایتخت 5 به سوریه بپردازیم. در ادامه با گیمنیوز همراه باشید.
مقبولیت سریال پایتخت، به نظر بیش از هر چیز دیگری به خاطر شخصیتهای پذیرفته شدهی آن توسط مردم به وجود آمده است. تک تک شخصیتهای سریال از ابتدا به خوبی ساخته، معرفی و پرداخت شدند و در طول پنج فصلی که از این سریال میگذرد به زندگی خود ادامه دادند. این پویایی شخصیتها و ساختار فیلمنامه باعث شده، مردم به راحتی شخصیتهای سریال را به یاد بیاورند، به ذهن بسپارند و بعد از شروع هر فصل بلافاصله با او همراه شوند و با سریال ارتباط برقرار کنند. این که زندگی در سریال پایتخت جریان دارد، نکتهای است که موجب شده سریال بتواند پر مخاطب و محبوب بماند. فاصلهی شخصیتها با مردم بسیار کم است. از این رو، سریال از قدرت نفوذ بینظیری در میان عامهی مردم برخوردار است. محبوبیت بالا و نفوذ بینظیر این سریال، که بازیگران حاضر در آن را خیلی زود به «هنرمندان مردمی» و سلبریتیهای «صاحب تریبون» تبدیل کرد، احتمالا همان چیزی است که سازمان «اوج» را بر آن داشت از بین پروژههای تلویزیونی دست روی پایتخت سیروس مقدم و محسن تنابنده بگذارد و برای بازتاب افکار شناخته شدهاش از آن استفاده کند.
اگر رمز موفقیت پایتخت را «نزدیک بودن با مردم» بدانیم، نزدیک شدن سازمان اوج به این سریال و تزریق تبلیغات آن به دل پایتخت تا دیالوگ واضح «ایران امنترین کشور منطقه و بهترین جا برای زندگی است.» مشخصا کارکردی متضادِ نزدیکی با مردم دارد. از اینرو پایتخت 5 میتوانست با ریزش مخاطب و از دست دادن مقبولیت مواجه شود. کما اینکه در برخی از فضاها، که مخاطب سختگیرانهتر و با دقتی بیشتر داستان و رخدادهای سریال و اتفاقات خارج از آن، از جمله صحبتهای عوامل و بازیگران و واکنشهای آنان موضوع را دنبال میکند این اتفاق تا حدی افتاد. اما در میان خانوادهها و مخاطبان اصلی این سریال؟ نه. شاید نهایتا بحثی در گرفته باشد. [با این وجود ادامهی این بحث و آغاز نقد از این جهت، کار اشتباهی است چون زاویهی دید ابژکتیو وجود ندارد]. پس سوال اصلی باز هم مطرح میشود، آیا ورود پایتخت 5 به سوریه اشتباه بوده است؟
از وظایف صدا و سیمای جمهوری اسلامی «تبلیغات» است. تبلیغ فرهنگ، دین، آداب و رسوم و اعتقادات و هر چیزی که طبیعتا حکومت و مردم به آن پایبند هستند. تبلیغات رکن جدا نشدنی صدا و سیما است و اصلا شاید بدون آن معنایی نداشته باشد. سیاسی شدن تبلیغات نیز امری جدید و شگفتآور در تولیدات صدا و سیما نیست و اگر چه میزان و کیفیت آن بالا و پایین شده است، موضوعی آشنا برای مخاطبین آن محسوب میشود. حال بازخواست پایتخت 5 و عوامل آن که هر پنج فصل را در همین سازمان تولید و پخش کردهاند، کار درستی است؟ شاید بله، شاید خیر. تا آنجا که منجر به نزول کیفی اثر نشده باشد، چندان ایرادی ندارد چون مخاطب «مجبور» به تماشای آن نیست. حالا آیا کیفیت سریال پایین آمده است؟ باید از کسانی که همهی قسمتهای این فصل را دنبال کردهاند پرسید، اما اینطور به نظر نمیرسد. اساسا سریال کیفیت خاصی نداشته که بخواهد پایین بیاید. همهی موقعیتهای طنز سریال تکراری بوده و هستند، سیروس مقدم در دوران افول به سر میبرد و سالها است که دیگر مثل گذشته سریال خوب نمیسازد. تنها چیزی که پایتخت دارد و آن را حفظ کرده شخصیتهای متمایز، نزدیک به واقعیت، زنده و مردمپسند هستند که همچنان مثل گذشته آن را به جلو میرانند.
اتفاق اصلی اما خارج از سریال افتاده است. حساسیتی که «اوج» در افکار عمومی ایجاد کرده، مطلقا در سریال جریان ندارد. بعد از قسمتهای ناراحتکنندهی «ترکیهگردی» و تبلیغ مقصد گردشگری برای خانوادهها، خانوادهی آوارهی «نقی معمولی» بار دیگر ثابت میکنند که «غیر معمولیترین» خانوادهی ممکن هستند! آنها وارد سرزمینی جنگزده میشوند، خیلی زود میفهمند کجا گیر کردهاند و عزم رهایی میکنند. «داعش» به عنوان یک تهدید اصلی وارد ماجرا میشود. داعش به آنها نزدیک میشود. دو فصل آخر «خانهی پوشالی» (House of Cards) را اگر دیده باشید، میدانید که ورود داعش به سینما و تلویزیون فقط در ایران نیست که اتفاق افتاده، بلکه همهی دولتها این تهدید جدی رسانهای را درک کرده و به تولید آثار سرگرمی برای مقابله با آن روی آوردهاند. «فرانسیس آندروود» و دولت او در آمریکا یک جور با داعش برخورد میکند و خانوادهی نقی معمولی یک جور.
در دو قسمت آخر سریال، همانجایی که احتمالا آخرین تیر «نفوذ» ایدههای سیاسی همفکران «اوج» در سریال شلیک میشود، مبارزهی قهرمانانهی یک ایرانی «معمولی» که در مخمصهی داعش گیر افتاده به تصویر کشیده میشود. این چیز عجیبی است؟ خانوادهی معمولی خودشان، خودشان را نجات میدهند. مدافعی از راه نمیرسد تا از حریم این خانواده دفاع کند. هیچکس به زور «قهرمان» نشان داده نمیشود. حتا اسمی هم از آنها برده نمیشود. سریال، حتا در دلهرهآورترین لحظات خود هم طنازی میکند. شخصیتها همچنان نزدیکاند. وقتی «ارسطو» با لب و لوچهی کج فرقون را از بالا روی سر داعشی پرتاب میکند، همه یک نفس راحت میکشند و وقتی پشت سر هم سنگ و چیزهای دیگر هم به دنبال آن روی سر داعشی میریزد همه میخندند.
پایتخت 5 یک ریسک بزرگ کرده و از یک گردنهی حیاتی با کمترین تلفات رد شده است. محسن تنابنده به عنوان شخص اول این سریال مورد انتقاد است که اساسا چرا این اتفاق در این سریال محبوب و طنز افتاده و او باید پاسخگو باشد. اما ضربهی بزرگی به سریال وارد نشده. حداقل از جانب خود سریال و سازندگان، یک خط مشی هوشمندانه برای در تعادل نگه داشتن کمدی و درام رعایت شده است. سریال به خوبی با احساسات مردم درگیر میشود و به خوبی این احساسات را کنترل میکند. مراقب است از خط بیرون نزند و چیزهایی که در گذشته ساخته را به راحتی تخریب نکند. البته که در تبلیغ چندان موفق نیست، همچنان در سرگرم کردن در اشل تلویزیون ایران متمایز است.