نقد و بررسی فصل دوم سریال ۱۳ دلیل برای اینکه (۱۳ Reasons Why) – افتضاح روایی با هدفی شایسته
نقد و بررسی فصل دوم سریال 13 دلیل برای اینکه را با نقل کوتاهی از بررسی اختصاصی گیمنیوز از فصل اول این سریال آغاز میکنیم.
در مورد این سریال بیشتر از اینها میتوان صحبت کرد. نه الزاما به خاطر خوب یا بد بودن آن، بلکه به خاطر ماهیت بحث برانگیزش که نقطه نظرهای مختلف را بر سر موضوعی دردآور به میان میآورد. با این که شاید به شکل اغراق شدهای به این مسئله پرداخت شده بود اما باعث میشود به اعمال و رفتار خود با دیگران و تاثیراتی که ممکن است بر آنها بگذارد اندکی بیشتر توجه کنیم.
شاید بیشترین ایرادی که بتوان به فصل دوم این سریال گرفت این باشد که «13 دلیل برای اینکه» اصطلاحا شورش را در میآورد. پیشتر در بررسی فصل پیشین این سریال به اغراق شده بودن مسائل و غیر طبیعی به نظر رسیدن آن پرداخته بودیم، اما این بار در این فصل این مسئله حتی تشدید نیز میشود. احتمالا شما خوانندهی این مطلب نیز در جریان جنبشهای اخیر در زمینهی صحبت کردن دربارهی خشونتها و مزاحمتهای جنسی صورت گرفته علیه زنان هستید که چندی پیش در فرم رسواییهای متعدد افراد سرشناس در زمینههای مختلف و همچنین هشتگهایی نظیر #metoo در شبکههای اجتماعی بر سر زبانها افتادند. این صحبتها در نوع خود فوقالعاده و لازم بودهاند، اما این جا با اثری مواجه هستیم که یا به شکل ناشیانهای تنها قصد دارد به بیننده درس بدهد و او را بترساند، یا این که سوار بر جریان شده باشد و بتواند از داغ بودن بحث استفاده کرده و بینندگان بیشتر و بیشتری دست و پا کند. شاید حتی در صورت درست بودن مورد دوم، باز هم هدف ثانویهی موفقی میتوانسته داشته باشد. با این حال قصد ما این است که ببینیم آیا این سریال از لحاظ داستانی و ساخت، لیاقت توجه ویژهای را که به واسطهی همزمان شدن با چنین جنبشهایی داشته است را داراست یا خیر.
حقیقتا با این که فصل اول این سریال را تماشا کرده بودم و حتی با وجود کاستیهایش آن را سریال نسبتا خوبی میدانستم، در همان یکی دو قسمت فصل دوم متوجه شدم که با دنبالهی ناامید کنندهای مواجه هستم. دیالوگها تصنعی و متظاهرانه به نظر میرسند و این موضوع که مخاطبها و گویندههایشان عدهای نوجوان دبیرستانی هستند هم کمکی به این مشکل نمیکند. البته این مشکل در فصل پیشین هم وجود داشت، اما شاید همراه شدنش با دیگر معایب این فصل است که باعث میشود بیشتر خودنمایی کند. اتفاقات داستان حتی گاها به شکل غیرقابلباور و بدون پیشزمینهی کافی، و همسو با اهداف پندآموزانهی سریال رخ میدهند. ما نمیگوییم که امکان ندارد زک و هانا با هم وارد رابطهای شده باشند یا این که حتی این موضوع تداخل و یا تضادی با دیگر عناصر داستان دارد، اما چنین ایدهای آنچنان از هوا وارد سریال شده (یا لااقل اینگونه به نظر میرسد) که شاخکهای ذهن من بینندهی نوعی تیز شده و این موضوع را همانند یک ایراد در نظر میگیرد که همواره در طول سریال آزارم میدهد. مسائلی از این قبیل هستند که به من بیننده این حس را میدهند که باورپذیر بودن و سیر منطقی داستان، فدای اهدافش شده است.
حتی اگر در نظر بگیریم که این سریال قصد داشته که صرفا درس اخلاقی به بیننده داده و او را نسبت به مشکلاتی که در چنین زمینههایی وجود دارند آگاه کند، باز هم نمیتوان آن را در این امر موفق دانست. آیا هدف این سریال این است که به شما بگوید اگر چنین حادثهی غیرانسانی و وحشتناکی برای فردی افتاد باید به اندازهای در برابر آن سر خم کند که کارش به خودکشی برسد؟ آیا این درست است که این ذهنیت به مخاطب احتمالی با شرایط مشابه القاء شود که هیچ راه فراری ندارد و شاید تنها بتواند پس از مرگ با کاری مانند ضبط کردن نوارهای شخصی، دیگران را از نقششان در تصمیم خود آگاه کند و به نوعی از آنها انتقام بگیرد؟ آیا باید این ذهنیت ایجاد شود که همانند رابطهی کلِی و هانا، ممکن است فردی که بریده است و تصمیم به پایان دادن به زندگی خود شده، در این امر مقصر شناخته شده و مورد سرزنش قرار بگیرد؟ آیا باید نشان داده شود که اینجا متجاوز در نهایت از چنگال عدالت میلغزد و در میرود؟ البته لازم میدانم حتما اشاره کنم که سوالات مطرح شده، تنها به این خاطر برجسته میشوند که این سریال نقش نسخهی تلویزیونی یک بروشور آموزشی دز زمینهی تعرض به نوجوانان را به خود گرفته است و در غیر این صورت میشد به راحتی از کنار این سوالات گذشت.
در این سریال ما با نصیحت و درس دادن بیپردهای روبرو هستیم که حتی نمیتواند به خوبی از پس این رسالت نادرست بربیاید. تکلیف سریال میبایست با مخاطب خود مشخص باشد و اینطور که به نظر میرسد، سریال 13 Reasons Why انتخاب کرده تا کسانی را مورد خطاب قرار دهد که به نوعی درگیر این خشونتها هستند، اما آیا شما به عنوان بیننده فکر میکنید این سریال توانسته باشد پیام مثبتی را دراینباره به سمع و نظر شما برسانند؟ هانا مرد؛ بچههای زورگوی مافیامانند دبیرستانی از ماجرا قسر در رفتند و میتوان گفت که تنبیهشان کنسل شدن تیم ورزششان بود؛ شخصیت برایس که در تمام طول سریال منفور و منفورتر میشد با کمترین آسیب ممکن از مهلکه گریخت و به مدرسهی دیگری منتقل شد. و کاش میتوانستم بگویم که حداقل نصایح بیپرده و پرداختن عریان این سریال به مسائل مهم، به همین چیزها ختم میشد. اما نه، حتما میبایست تایلر مانند یک مامور SWAT قصد حمله به مراسم رقص را داشته باشد تا همهچیز تکمیل شده و به انواع و اقسام مسائل داغ روز پرداخته شود تا بار آموزشی سریال تکمیل تکمیل گردد.
{قصد داشتم در این پاراگراف کمی هم در رابطه با پایانبندی این فصل صحبت کنم، اما خودتان که دیدهاید؛ آیا فکر میکنید با این پایان چنین نیازی وجود داشته باشد؟ البته شاید هم ندیده باشید، که حقیقتا خوشا به حالتان.}
شما را نمیدانم، اما بهشخصه از چنین درسها و نصیحتهای عریان و واضحی متنفرم و به هیچ عنوان علاقهای ندارم مسائلی به این اندازه بدیهی، به این حد آشکار و بیپرده در قالب یک سریال به ذهنم منتقل شود. موضوع سریال بسیار حیاتی است و یکی از مباحثی است که نیاز به پرداخته شدن به آن روزبهروز بیشتر میشود؛ با این حال این شیوهی پرداخت نمیتواند تاثیر محسوسی روی کسی داشته باشد. 13 Reasons Why اهداف والا و پیامهای درستی دارد، اما در رساندن و نشان دادن آنها بسیار ضعیف ظاهر شده است. سریال از لحاظ منتقل کردن احساسات و همدردی با شخصیتها آنچنان به مشکل برنمیخورد، اما بیشتر میتواند به عنوان یک دورهی آموزشی برای دانشآموزان یک مدرسه به نمایش دربیاید تا حداقل به هدف خود رسیده باشد؛ حداقل اگر شخصیتهای منفی آن به سزای اعمال خود میرسیدند.