نمیتوان گفت که شبکهی وزین اچبیاو هرگز به فکر سوژههای تجاری نبوده و همواره به مسائلی عمیق پرداخته و موضوعات حساس را به درامهای جانانه و نفسگیر تبدیل کرده است، که مهمترین سریال این شبکه، بازی تاج و تخت خود شاهدی بر رد این مدعا است. اما، این شبکه ثابت کرده که از همان ابتدای راه سریالهای جدی با قسمتهای یک ساعته، از سریال OZ تا دیگر اندوختههای این بنگاه سریالسازی ابرقدرت، یک نوع نگاهِ منحصر به فرد و دقیقتر از کارگردانان خود طلب کرده است. در سریال جدید این شبکه، که تا کنون دو قسمت از فصل اول آن پخش شده، رویدادهای متعددی به تصویر کشیده شدهاند که هر کدام نیازمند بررسی دقیق و ژرف و توضیحِ بیشتری هستند. سریال Sharp Objects احتمالا در بهترین زمان مناسب مطرح شده است. این سریال را باید با دقت بیشتری دید و نکات زیادی را در مورد آن لحاظ کرد. تا دیر نشده و فقط دو قسمت از این سریال پخش شده، نگاهی به سریال Sharp Objects میاندازیم. سریالِ بعدی اچبیاو که به هیچ قیمتی نباید از دست بدهید.
سریال در ظاهر در مورد یک پروندهی جنایی معنادار در یک شهرِ کوچک است. پلات بسیاری از فیلمهای جنایی و حادثهای، سریالهای متعدد ساخت کشورها و شبکههای مختلف را با همین مضمون به یاد دارید. حتما دیدهاید که در این سریالها، یک کاراگاه باهوش اما کمتجربه درگیر ماجرا میشود و یا یک خبرنگار سمج و البته باز هم باهوش به ورطهی حل معمای اصلی کشیده میشود. قتل و جنایت سریالی، انگیزهی اصلی قاتل یا قاتلین را به موضوع اصلیِ داستان تبدیل میکند و در نهایت، کلیدِ حل ماجرا و رقم خوردن آن توسط این کاراگاه یا آن خبرنگار، رضایت بیننده را به همراه خواهد داشت. فرمولی که Sharp Objects استفاده میکند تا خود را به نمایش بگذارد هم دقیقا همین است. اما موضوع اصلی هیچکدام از اینها نیست.
سریال در ظاهرسازی بسیار موفق است. داستانِ به قتل رسیدنِ دختربچهها، روابط آدمها در این شهر کوچک، داستانِ «موفقیت بزرگ» خبرنگارِ داستان، و تمام خردهرفتارهای تعیین شده و دقیق آدمهای نقش دار و رهگذرها، تا حد بسیاری کشش و جذابیت دارند که این مرحله از ساختِ سریال با موفقیت به انجام رسیده باشد. در واقع، لایهی اولِ این کیک چند لایه، با مهارت زیادی تزئین شده و به خوبی در جلب توجه مخاطب موفق است. همه چیز فراهم است تا شما یک داستانِ جنایی حیرتانگیز و نسبتا پیچیده را در فضایی وهم آلود، کمرنگ و کمرمق دنبال کنید و از آن لذت ببرید. در این سریال بارها به این فکر خواهید کرد که چه بلایی ممکن است بر سر دخترهای شهر آمده باشد؟ و بعد جواب سوال خود را میگیرید. و بعد دوباره به این فکر خواهید کرد که چه کسی این کار را کرده؟ و به سرعت به گزینههای احتمالی سوق داده میشوید. روندی که به خوبی شما را به لایهی دوم کیک هدایت میکند!
یک قدم جلوتر از ظاهر، فضاسازی سریال است. آنقدر دقیق، پرجزئیات و فکرشده، که فکرش را هم نمیکنید. در خلق این فضای مبهوت کننده، تکنیکهای زیادی به کار رفته که میتوان در مطلبی مجزا به آنها پرداخت. از المانهایی استفاده شده و بر روی نکاتی تاکید شده که به سرعت به نمایههای اصلی سریال و شخصیتِ محوری آن تبدیل میشوند و در رساندن پیامهای ریز و درشت آن به کمک نویسنده و کارگردان میآیند. برای پیدا کردن درکی بهتر، بد نیست به یکی از این تکنیکها و یکی از این تاکیدها از اولین سکانس سریال بپردازیم. شخصیت اصلیِ داستان درگیر تصاویری است که در ذهن میبیند. در همین سکانس ابتدایی، زمانی که با صدای تلفن از خواب بیدار میشود، این تصاویر را میبیند. به صورت کاتهای منحصر به فردی که در یک آن، گذشته یا خاطره یا توهمی را به طور مشخص برای شخصیت اصلی و مبهم برای مخاطب به نمایش میگذراند. تکنیکی که قرار است مدام تکرار شود و به مثابهی یک جورچین تصاویر یا خاطرهها میماند که در نهایت باید از آنها نتیجهای به دست آید. نکته، اما واضحتر و صریحتر در قاب تصویر قرار گرفته است. دستگاهی که شخصیت اصلی با آن به موسیقی گوش میدهد. تصویری که مدام تکرار میشود. دستگاهی که یادگاریِ شخص از دست رفتهای است. چه اتفاقی برای او افتاده یا چه اتفاقی قرار است بیفتد، فعلا موضوعیت ندارد، تاکید بر روی موسیقی و این دستگاهِ به خصوص، نشان میدهد باید توجه بیشتری به آن شود.
روند فضاسازی سریال Sharp Objects اینجا مختل یا متوقف نمیشود و با تکنیکها و تاکیدهای دیگر تکمیل میگردد تا در نهایت کارگردان اثر را به خواستهی خود برساند. در لایهی دوم این کیک، مزهی عجیبی وجود دارد که مزهی لایههای بالاتر را نیز تحت تاثیر قرار میدهد. آنچه به تصویر کشیده میشود، نه همهی مخاطبان را، که عدهی باهوشتر را دچار شک و تردید میکند. حل مسئلهی قتل دخترها در این میان هنوز جذاب و البته برجسته است. سریال با هوشمندی به حدس مخاطب جهت میدهد. فضای شکلگرفته به اندازهای مریض است که مخاطب فکر میکند هر کسی میتواند قاتل باشد. شک، در تمام چهرهها دیده میشود، در تمامِ محیط پراکنده است و ظن بیننده به همه، حتا پدر و برادر قربانی هم میرود. جنایینویسی و خلق درام کشنده و درگیرکننده در بهترین سطح ممکن قرار دارد. کارگردانی تقریبا بینظیر و خارقالعاده است. جایگیری دوربین پر از حرف است. همراهی با شخصیت اصلی از نمای پشت، حضور مدام دوربین در کنارِ شخصیت، به عنوانِ ناظر ماجرا، نه تنها حس همذاتپنداری را در مخاطب تقویت میکند که به نزدیک شدن هر چه بیشترِ ابژه به نفشِ اصلی خود در سریال، یعنی «خبرنگار» کمک شایانی میرساند.
لایهی آخرِ کیک امی آدامز است. در یک مطلب مجزا باید به دقت در بازیگری او و شکلدادن منحصر به فرد و استادانهاش به نقش پرداخت، اما شخصیتِ او احتمالا چندبعدیترین بیمار روانی تاریخ تلویزیون است. بازی آدامز مسحورکننده و پرجزئیات است و در عین حال بسیار ساده و باورپذیر. شخصیتی که در نوجوانی در معرض یک رویداد تخریب کننده قرار گرفته. چیز باارزشی را از دست داده و به قول خودش «هرگز با آن کنار نیامده است» و این یعنی او پر از سمپتومهای ریز و درشت اختلالهای روانی است. شخصیتِ پیچیدهی یک خبرنگارِ باهوش که از خودآزاری (موضوع اصلی سریال) رنج میبرد. حاصل رفتار والد آشفتهای که هنوز هم وقتی در کنار او قرار میگیرد همهی معادلات را بر هم میزند. کِمیل، از مادر خود فرار کرده، با آن جنگیده، اما خاطرات و رفتارهای مسبوق او را به خوبی به خاطر دارد و نه تنها به خاطر آنها و از آنها رنج میکشد، که نشانههای شخصیت مخروب او در مبارزه با مادر همچنان به وضوح در او دیده میشود. شخصیتی که امی آدامز خلق میکند، نیازمند واکاوی بیشتر و توجه دقیقتری است و تا پایان سریال به عنوان جذابیت اصلی آن باقی میماند.
Sharp Objects با «امی آدامز» در حال رانندگی شروع میشود. معرفی این شخصیت در این فضا و این حالت، بسیار مهم و تعیین کننده است. او مدام در آینه نگاه میکند. انگار شخصیتی نگران و آشفته دارد یا حاصل نگرانی و یک آشفتگی است. به فکر فرو میرود و در حرکت است. آیا معرفی این شخصیت با این رفتار، میخواهد به شخصیتپردازی یک فرد دچار اختلال شخصیت مرزی بیانجامد؟ نشانهها رفتهرفته کامل میشوند، تکههای پازل قرار است در طول فصل در کنار هم قرار بگیرند، چراکه میدانیم شناخت چنین افرادی با چنین خصوصیاتی، تنها از طریق شناسایی لایههای عمیق و پرتکرار دفاعی ممکن است. از ابتدا مشخص است که قرار نیست به زودی همهی چیزهایی که لازم است را در مورد این شخصیت و داستانِ اصلیِ Sharp Objects بدانیم و این موضوع در انتها، زمانی که بدن برهنهی پر از زخم «کَمیل پریکر» را میبینیم بار دیگر به اثبات میرسد. سازندگان به خوبی به ما میفهمانند که باید به دنبال جزئیات بگردیم تا به لایهی اصلی کیک برسیم. جزئیاتی که حداقل در مورد شخصیتِ پریکر، رفته رفته و در میان رفتارهای او، خردهرفتارهای دیگران با او، خاطرات، تصویرهایی که میبیند و زیرکیِ آزاردهنده و البته «بیماری»اش پیدا میشود. یک پازلِ بزرگتر همزمان با پیدا شدن تکههای پازل اتفاقهای مرتبط با گذشته و حال در شهرِ ویند گپ در حال چیده شدن است. تصویری که قرار است در پایان هشتمین قسمت مشخص شود و از اینجا که فعلا ایستادهایم بسیار جذاب و دیدنی به نظر میرسد.
با نگاهی به سریال Sharp Objects در دو قسمت به نمایش درآمده، میفهمیم که این مینی سریال هشت قسمتی را باید به دقت و با اشتیاق دنبال کنیم. نه تنها مشخص شدن فرجام پروندهی جنایی در جریان، داستانی که قرار است کمیل برای روزنامه و سردبیر دوستداشتنی و مرموزش بنویسد، که پیدا شدنِ انگیزهی اصلی خوداگاه و ناخوداگاه او برای خودآزاری و اعتیاد به الکل، فرار از واقعیتها و چرخهی معیوب فریب ناخودآگاه در این شخصیت، همهی چیزهای اغواکنندهای هستند که «چیزهای تیز» به سادگی و با تبحر بسیار، استادانه و خردمندانه به مخاطب نشان میدهد و در پایان هر قسمت، او را برای چیزهای تیزتر تشنه باقی میگذارد.