تفسیر بازی از دشوارترین کارهای ممکن است. اینکه تلاش کنی برای فهمیدن اصل ماجرا، برداشت از روایت بازی، درک مکانیسمهای سرگرمکننده و گیمپلی و هزار و یک مورد ریز و درشت دیگر، به هر حال کار سادهای نیست و حتما وظیفهی خطیری است. آنچنان نیازمند دقت و حسن نظر که بحثی باقی نماند. بازی را چه زمانی که تنها یک ابزار برای سرگرمی در نظر بگیریم چه زمانی که از آن به عنوان یک اثر هنری یاد کنیم، باید به دقت و با در نظر گرفتن شرایطی درک و تفسیر کرد که اگر در نهایت قضاوتی رخ میدهد، به بیراهه نرفته باشیم. در این چنین فضایی، تفسیر درست از یک بازی، حتا به عنوان یک ابزار برای سرگرمی کاری دشوار و حتا از لحاظی غیرممکن است. پس سادهتر میشود اگر در نقطهی مقابل تفسیر بمانیم. یعنی تبیین «بازی بودن» یا نبودن یک اثر، و «سرگرمی بودن» یا نبودن آن و در نهایت «هنر بودن» یا نبودن آنچه در دو عامل قبلی موفق به روشن کردن سه چراغ سفید شده است. با این مقدمه به سراغ بررسی بازی موبایل ایرانی شورواژه خواهیم رفت.
بازیهای ایرانی، معمولا در مرحلهی دوم متوقف میشوند. یعنی به فرض اینکه مخاطب بپذیرد که آنچه در حال تجربهی آن است میتواند در میان بازیهای ویدئویی دستهبندی شود، معمولا سرگرمی خاصی از آن عایدش نمیشود. مگر معدود بازیهایی که روایتی دارند و تلاش میکنند با قصهای هر چند پر ایراد و اشکال، به واسطهی گیمپلی معمولا خلاقانه و جذاب خود برای مخاطب سرگرمی بسازند. در نهایت، حداقل تا کنون هیچ بازیِ ایرانیِ سرگرمکنندهای منتشر نشده که بتواند هنر هم تلقی شود. این ادعا اگرچه به نظر بدبینانه میرسد، واقعیتی است که به نظر نگارنده تنها پس از پذیرفتن آن میتوانیم به وضع موجود سر و سامانی دهیم. وضع بازیهای موبایلی، احتمالا به دلیل سهولت در ساخت و عرضه از طریق مارکتهای داخلی و جذب بیدردسرتر مخاطب، بدتر هم هست.
متاسفانه تا زمانی که ما فکر کنیم که آنچه ساختهایم و ارائه کردهایم، «بازی» است و ندانیم که واقعا چیست و چه نوعی از سرگرمی را ارائه میدهد، به پیشروی در مسیر خود ادامه خواهیم داد. کشفِ اینکه بازی چیست، چه ویژگیهای دارد و برای تبدیل کردن یک ایدهی جذاب به یک بازی باید چه کارهایی بکنیم، حالا در قرن بیست و یک کار دشواری به نظر نمیرسد. اگرچه تبدیل کردن آن در نهایت به اثر هنری توانایی ذاتی و شناختِ کافی از انواع هنر را میطلبد، تبدیل کردنِ نوع سرگرمیِ به ذهن رسیده، به فرم «بازی» با حداقلها هم ممکن است. متاسفانه بسیاری از عاشقان بازیسازی در کشور ما، هنوز به غلط فکر میکنند که برای ساختن یک بازی داشتن گرافیست و برنامهنویس کافی است. ولی مطمئن باشید که مهمتر از همهی اینها یک تفکرِ مسلط به تاریخچهی بازیها، انواع بازی، ساز و کارهای سرگرمی سازی ویدئویی و تعاملی و چند نکتهی مهم دیگر است.
«شورواژه» از همین دست ساختهها است. این چیزی که ارائه شده و سر و شکل جذابی دارد و از ایدهی بسیار خوبی هم برخوردار است، حتا بازی نیست. به شکلِ یک بازی شما را سرگرم نمیکند. حداقل نه یک بازی ویدئویی. برای ارائهی ایدهای که این بازی دارد، میشود فرمهای بسیار بهتری متصور شد. این چیزی که تحت عنوان یک اپلیکیشن موبایلی ارائه شده و به نظر بازی میرسد، میتواند جدول کلمات متقاطع باشد. میتواند یک سوال در یک مسابقهی تلویزیونی باشد. میتواند سرگرمی خانوادگی باشد یا در یک جمع دوستانه انجام شود و به نتایج بهتری برسد.
شورواژه، بازی نیست. تا حدی میتوان با ایدهی آن سرگرم شد. اما بعد از اینکه به پایان رسید دیگر سراغی از آن نخواهید گرفت. حتا بعضی واژهها آنقدر نارسا هستند که ممکن است در میانهی راه آن را کنار بگذارید و هرگز سراغش را نگیرید. شورواژه یک نوعِ متفاوتی از سرگرمی است که بازی نیست. این که میتواند شما را تا حدی سرگرم کند هم کاملا نسبی است و ممکن است ایدهی بازی همان ابتدا شما را به یاد اپلیکیشنهای خیلی بهتر بیاندازد و منصرفتان کند. شما باید فقط حدس بزنید، از راهنماییها استفاده کنید و کلمهی نسبتا بیمزه را -که انصافا موارد بامزه هم پیدا میشود- طبق فرمولی که گاهی زیادی پرت است و اصلا عمل نمیکند پیدا کنید. کجای این مراحلِ سرگرمیسازی را میشود در حیطهی بازی پنداشت؟ شورواژه نمک روی زخم بازیسازی و نقد بازی است. یک کشمکش واقعی بینِ خود و خود برای یافتن نشانههایی از ویدئو گیم. که به سرانجام خوبی نمیرسد.