Game News | گیم نیوز
All Things About Games!

هر آنچه لازم است پیش از تجربه بازسازی Resident Evil 2 از داستان بدانید

0

زمان بازگشت به راکون سیتی فرا رسیده و شاید لازم باشد پیش از تجربه بازسازی Resident Evil 2 اندکی داستان را مرور کنیم. با گیم‌نیوز همراه باشید.

داستان مجموعه رزیدنت اویل شاید در نگاه اول ساده به نظر آید: شرکتی شیطانی که مردم را برای منافع خودش با یک ویرویس به هیولا تبدیل می‌کند ولی این ویروس از کنترل خارج می‌شود. اما سال‌ها انتشار قسمت‌های اصلی و فرعی از این مجموعه جزئیات را بشدت پیچیده کرده است. هنوز هم شالوده اصلی داستان رزیدنت اویل به شرکت شیطانی، ویروس زامبی‌سازش و تعدادی آدم بدشانس که باید برای نجات جانشان از دست هیولاهای حال‌به‌هم‌زن فرار کنند برمی‌گردد، اما این داستان با شخصیت‌های پیچیده، موجودات وحشتناک و توطئه‌های بیشمار تحت سیطره قرار گرفته است.

با عرضه بازسازی Resident Evil 2، داستان‌های زیادی برای مرور وجود دارد؛ از نسخه اول و پنجم مجموعه گرفته تا Resident Evil 0 که پیش‌درآمدی بر داستان بود و برای کنسول GameCube منتشر شد. انتظار داریم که بازسازی قسمت دوم تغییراتی به ارمغان بیاورد که داستان اصلی را تا حد بیشتری در راستای چیز‌هایی قرار دهد که پس از آن عرضه شده‌اند. علاوه بر این، این بازی‌ می‌تواند جزئیات بیشتری از شخصیت‌ها و نقشه‌های شرورانه شرکت آمبرلا را نشانمان بدهد. بدین ترتیب پیش از تجربه بازسازی Resident Evil 2 باید به مرور وقایعی بپردازیم که قبلاً در داستان رخ داده‌اند.

تأسیس شرکت داروسازی آمبرلا

شرکت شیطانی آمبرلا با تصمیم سه فرد ثروتمند به نام‌های اسوالد اسپنسر، ادوارد اشفورد و جیمز مارکوس برای تأسیس یک شرکت آغاز به کار کرد. همه چیز با اسپنسر آغاز می‌شود، زمانی که در می‌یابد گیاهی عجیب در آفریقا وجود دارد که دارای ویژگی‌های فوق العاده است. توصیفات این گیاه که «پلکان خورشید» نام دارد، اسپنسر را مسحور خود کرده و وی تلاش می‌کند تمام تمرکز خود را روی پیدا کردن آن بگذارد. او با کمک دوست دانشگاهی‌اش، جیمز مارکوس، در سال ۱۹۶۶ آغاز به جست‌و‌جو برای پلکان خورشید می‌کند و در نهایت موفق هم می‌شود. تمام افسانه‌ها پیرامون این گیاه حقیقت داشته‌اند؛ پلکان خورشید حاوی یک ویروس RNA است که می‌تواند ارگانیسم‌ها را از لحاظ ژنتیکی دگرگون کند.

اسپنسر و مارکوس به‌علاوه دوستشان، اشفورد، اقدام به تأسیس شرکت آمبرلا می‌کنند تا تحت پوشش آن روی این ویروس که نام «پدربزرگ» را روی آن گذاشتند، آزمایش ترتیب دهند. این سه تصویر می‌کردند که قادرند با این ویروس مردم جهان را به گونه‌ای قدرتمند از بشر تبدیل کرده و بر آنها حکومت کنند. فلسفه تأسیس شرکت آمبرلا نیز تأمین مالی این پروژه بوده اما همانطور که قابل حدس است، این سه همواره با یکدیگر هم‌نظر نبوده‌اند و اهداف شخصی خودشان را نیز دنبال می‌کرده‌اند.

پروژه وسکر و ویروس-تی

اسپنسر قصد داشت که به وسیله ویروس پدربزرگ عصر جدیدی از بشریت را با کمک اصلاح نژاد رقم بزند و بر آن حکومت کند. برای رسیدن به این هدف، او پروژه وسکر را کلید زد با استفاده از ویروس ابرانسان ایجاد کند. این پروژه منجر به ربایش چند صد کودک و شست‌وشوی مغزی آنها برای اطمینان از وفاداری‌شان به اسپنسر شد. آنها همچنین این کودکان را به ویروس پدربزرگ آلوده کردند تا رشد آنها را سرعت ببخشند. بسیاری از کودکان وسکر در اثر تزریق ویروس کشته شدند اما تعدادی نیز زنده ماندند؛ از جمله آلبرت وسکر که در ادامه به وی خواهیم پرداخت.

مؤسسین آمبرلا آغاز به تولید سلاح‌های بیولوژیکی به کمک ویروس پدربزرگ کردند تا آن را به ارتش ایالات متحده بفروشند و در عین حال منابع مالی بیشتر برای پروژه‌های وحشتناک‌ترشان تأمین کنند. آنها همچنین شروع به بی‌اعتمادی نسبت به یکدیگر کردند تا بدین ترتیب هر یک پروژه‌های خودشان را دور از چشم دیگری با ویروس پدربزرگ آغاز کنند. اشفورد بدین منظور آزمایشگاهی در قطب جنوب ساخت اما وی به دلیل آنکه از دو دوست دیگرش ویروس‌شناس ضعیف‌تری بود، همواره می‌ترسید که آنها وی را از شرکت و نظام جدیدی که در ذهن دارند بیرون بیندازند. همینطور هم شد و در نهایت در سال ۱۹۶۸، اشفورد به دستور اسپنسر به قتل رسید. پسر وی الکساندر اما بی آنکه اسپنسر و مارکوس خبردار شوند، تحقیقات پدرش را تا سال‌ها بعد ادامه داد.

آمبرلا آغاز به تأسیس آزمایشگاه‌های جدید در کوهستان آرکلِی، خارج از راکون سیتی که شهری در غرب آمریکاست می‌کند. مارکوس مسئولیت یکی از این مراکز را برعهده می‌گیرد. اسپتسر نیز اقدام به ساخت یک عمارت بزرگ در بالای آزمایشگاه زیرزمینی دوم کرده و دستور می‌دهد که در معماری آن تدابیر امنیتی، هزارتو و دالان‌های پیچیده لحاظ شود تا نیرو‌های متخاصم در آن گیر بیفتند. پس از اتمام ساخت عمارت، اسپنسر با بی‌رحمی دستور به قتل معمار عمارت و همسرش را می‌دهد تا راز‌های آن هرگز فاش نشود. وی در ادامه حتی از دختر وی، لیزا ترور، به‌عنوان نمونه آزمایشگاهی برای تست ویروس‌ها استفاده می‌کند.

مارکوس در نهایت موفق می‌شود که ویروس بیش از حد قدرتمند پدربزرگ را به سلاحی کارا تبدیل کند. وی ویروس-تی را کشف می‌کند که صرفاً میزبان را نمی‌کشد، بلکه وی را به موجودی وحشتناک و مرگبار تبدیل می‌کند. به لطف ویروس‌-تی می‌شد جمعیتی بزرگ را از بین برده و آلودگی را به آسانی شیوع داد. تنها مشکل این ویروس آن بود که در هر جای دنیا، حدود ۱۰ درصد از مردم به‌صورت طبیعی نسبت به آن مصونیت داشتند. جهت اطمینان از اینکه هیچکس نتواند از دست ویروس-تی جان سالم به در ببرد، محققین آمبرلا اقدام به تولید B.O.Wها یا سلاح‌های بیوارگانیک کردند. B.O.Wها میزبانانی از ویروس بودند که به‌طور خاص تحت کنترل بوده و برای شکار افراد و قتل عام بازماندگان به‌کار می‌رفتند.

خیانت اسپنسر

با گذشت زمان، دو مؤسس باقیمانده آمبرلا بیشتر و بیشتر به یکدیگر مشکوک می‌شدند. همزمان آلبرت وسکر که از موفق‌ترین نمونه‌های پروژه وسکر بود، آغاز به یادگیری ویروس‌شناسی کرده و همراه با ویلیام بیرکین، در رده‌های مختلف آمبرلا شروع به پیشرفت می‌کند. این دو مشخصاً در مرکز تحت مدیریت مارکوس فعالیت کرده و با وی همکاری نزدیک داشتند.

مارکوس در ادامه تحقیقاتش شروع به آزمایش روی زالوها کرده و از کارمندان خودش به‌عنوان موش آزمایشگاهی استفاده می‌کند. تهدید وی برای اسپنسر با گذشت زمان بیشتر و بیشتر می‌شود به حدی که اسپنسر در نهایت تصمیم می‌گیرد به وی خیانت کرده و او را حذف کند. وی به سربازان بخش امنیتی آمبرلا دستور می‌دهد که مارکوس را کشته و از بیرکین و وسکر می‌خواهد که این فرایند را تسهیل کرده و اطلاعات تحقیقات وی را بدزدند. چیزی که آنها از آن بی‌خبر بودند آن بود که مارکوس پیش از مرگش آخرین مخلوق خود را نیز که یک زالوی قدرتمند به نام «زالوی ملکه» بوده تکمیل کرده است. هنگامی که خائنین مارکوس را می‌کشند، جسد وی را همراه با زالوی ملکه به فاضلاب می‌اندازند. زالوی ملکه از این واقعه جان سالم به در می‌برد و تا مدتی از بدن مارکوس برای رشد خود تغذیه می‌کند؛ از جمله از مغز وی که منجر می‌شود خاظرات مارکوس را دریافت کرده و خیال کند که در واقع او مارکوس است. بدین ترتیب زالوی ملکه تا مدت‌ها خیال انتقام از آمبرلا، اسپنسر، وسکر و دیگر خائنین را در ذهن می‌پروراند.

قتل‌های آدم‌خوارانه

پس از مرگ مارکوس، آزمایشگاه وی برای سال‌ها متروکه باقی می‌ماند و همزمان وسکر و بیرکین تحقیقات وی را ادامه می‌دهند. وسکر همچنین مسئولیت دیگری نیز از جانب آمبرلا برعهده دارد: نفوذ به اداره پلیس راکون سیتی، جایی که وی توسط برایان آیرونز، رئیس پلیس، به فرماندهی گروه ویژه S.T.A.R.S (نیروی ویژه تاکتیک و نجات) منصوب می‌شود.

در ماه مه ۱۹۹۸، قتل‌های عجیبی در در حوالی کوهستان آرکلی رخ می‌دهد. تأسیسات آمبرلا در این منقطه بارها مورد حمله قرار می‌گیرند، از جمله یک مورد شیوع ویروس‌ـتی در عمارت اسپنسر. به‌عنوان تدبیر امنیتی، کارکنان اجازه نداشتند که از مرکز خارج شده و با دنیای بیرون ارتباط برقرار کنند و بدین ترتیب ویروس آزمایشگاه را در بر می‌گیرد.

طغیان در عمارت اسپنسر به سگ‌های آلوده به ویروس امکان می‌دهد که از آزمایشگاه فرار کرده و در جنگل آزاد شوند. به فاصله کوتاهی چند جسد متعلق به کوهنوردان و اهالی راکون سیتی در منطقه پیدا می‌شود و صحنه جرم چنین نمود می‌کند که قاتل یا قاتلین قربانی‌ها را خورده‌اند. گمان می‌رود که این قتل‌ها کار افراد آدم‌خوار یا آیین‌های افراطی بوده و توجه عمومی زیادی به آن جلب می‌شود.

در ژوئیه ۱۹۹۸، تحت فشار رسانه‌ها، آیرونز و وسکر تیم براوو نیروی S.T.A.R.S را برای تحقیق در مورد قتل‌ها به کوهستان می‌فرستند. اما پی بردن راز این قتل‌ها هدف اصلی وسکر نبوده است؛ او از آمبرلا مأموریت داشته که وارد تأسیسات عمارت شده و نمونه‌های B.O.W در آن را نابود کند. علاوه بر این، وی دستور داشته که از تیم S.T.A.R.S برای جمع‌آوری داده مبارزه با B.O.Wها استفاده کند و هر شاهدی را از بین ببرد.

Resident Evil 0

ماجراهای آنچه بر تیم براوو در عمارت اسپنسر گذشته محور اصلی داستان Resident Evil 0 است. این تیم با هلی‌کوپتر عازم آرکلی می‌شوند اما در اثر خرابی عمدی هلی‌کوپتر (توسط وسکر) مجبور به فرود اضطراری در کوهستان شده و گیر می‌افتند. تیم تصمیم می‌گیرد تحقیقاتش را پیش ببرد اما برخلاف خواسته وسکر، به یک کاروان نظامی رها‌شده برمی‌خورد که ظاهراً مسئولیت انتقال بیلی کوئن، متهم مظنون به قتل را برعهده داشته است. با یافتن جسد سربازان، تیم براوو شک می‌کند که شاید قتل‌ها کار کوئن بوده باشد.

اعضای تیم براوو راهی عمارت اسپنسر می‌شوند؛ به جز ربکا چمبرز تازه‌کار که یکی از کاراکتر‌های قابل کنترل بازی است. وی به یک قطار متروک برمی‌خورد که تمامی مسافرین آن تبدیل به زامبی شده‌اند. او کوئن را نیز در قطار و در حالی که سعی دارد از دست زامبی‌ها جان سالم به در ببرد می‌یابد. این دو با هم تشکیل یک تیم می‌دهند تا راه خروج از مهلکه را پیدا کنند.

ماجرای این قطار از این قرار است که وسکر و بیرکین تصمیم گرفته بودند قطاری پر از محققین آمبرلا را به آزمایشگاه متروک مارکوس بفرستند تا پروژه‌ها را در آنجا از سر بگیرند. اما زالوی ملکه، که مسئول قتل‌ها و حملات به مراکز آمبرلا بوده، به قطار حمله‌ور شده و همه را از بین می‌برد. پس از توقف قظار، وسکر و بیرکین سربازان آمبرلا را سوی آن می‌فرستند اما زالو آنها را نیز کشته و قطار را به سوی تأسیسات آمبرلا روانه می‌کند. ربکا و بیلی موفق می‌شوند سرعت قطار را کم کنند تا از برخورد آن با ساختمان زنده بیرون بیایند.

ربکا و بیلی در نهایت موفق می‌شوند زالوی ملکه را نابود کرده و فرار کنند؛ همزمان بیرکین و وسکر سیستم تخریب خودکار تأسیسات را فعال کرده و تمامی موجودات آلوده در آن را از بین می‌برند. ربکا تصمیم می‌گیرد که بیلی را آزاد کند و به جست‌وجو برای همکارانش بپردازد. جست‌وجوی وی نهایتاً به عمارت اسپنسر ختم می‌شود، جایی که اوضاع بسیار وخیم‌تر است.

Resident Evil

در این مرحله به آغاز اولین نسخه از مجموعه رزیدنت اویل می‌رسیم. ۲۴ ساعت از گم شدن تیم براوو گدشته بوده و وسکر تصمیم می‌گیرد به همراه تیم آلفا متشکل از کریس ردفیلد، جیل ولنتاین و بری برتون به دنبال تیم براوو بگردد. تیم آلفا و وسکر به کوهستان می‌رسند اما در اثر حمله سگ‌های آلوده به ویروس-تی، خلبان هلی‌کوپتر تیم،برد ویکرز، مجبور می‌شود هم‌رزمانش را رها کرده و متواری شود. افراد باقیمانده تنها راهی که پیش‌روی خود می‌بینند، پناه گرفتن در نزدیک‌ترین جای ممکن است: عمارت هزارتو‌مانند اسپنسر.

تیم آلفا در مسیر پیدا کردن راه نجات در عمارت اسپنسر با کارمندان نگون‌بختی که تبدیل به زامبی شده‌اند، نمونه‌های آزمایشگاهی وحشتناک از جمله لیزا ترور که فرمی زننده پیدا کرده و B.O.Wهایی که مخصوصاً برای کشتن آنها طراحی شده‌اند مقابله می‌کنند. در این راه، عده‌ای از بازماندگان تیم براوو از جمله ربکا چمبرز نیز زنده پیدا می‌شوند. تیم آلفا در ادامه راه به فرمانده تیم براوو برمی‌خورند که آنها را از وجود یک خائن در S.T.A.R.S مطلع می‌کند؛ اگرچه پیش از آنکه مشخص کند این خائن کیست وسکر او را می‌کشد.

در همین زمان، وسکر با تهدید خانواده برتون وی را وادار می‌کند که افراد باقیمانده S.T.A.R.S را به تله‌ها هدایت کند تا خودش به جمع‌آوری داده مبارزه آنها با B.O.Wها بپردازد. در همین زمان اما سران آمبرلا از این موضوع خبر نداشتند که وسکر در نتیجه اتفاقات روز قبل و دردسر‌هایی که زالوی ملکه به بار آورده، تصمیم گرفته این اطلاعات را به شرکت رقیب بفروشد و آمبرلا را ترک کند. پس از آنکه دست وی نزد اعصای S.T.A.R.S رو می‌شود، وسکر قدرتمندترین ساخته آمبرلا را برای از پیش‌رو برداشتن آنها آزاد می‌کند: زامبی قدرتمند Tyrant. این موجود اما لحظاتی پس از آزاد شدن، خود وسکر را می‌کشد.

ردفیلد، ولنتاین و چمبرز، Tyrant را نابود کرده و با کمک برتون و ویکرز از عمارت پیش از فعال شدن سیستم تخریب خودکار فرار می‌کنند. چیزی که آنها فکرش را نمی‌کردند، زنده ماندن وسکر در این مهلکه بود؛ آلبرت از آنجا که احتمال می‌داد Tyrant قابل پیش‌بینی نباشد، مقداری از نمونه ویروس‌-تی را به خود تزریق می‌کند تا در صورت حمله این موجود زنده بماند. بدین ترتیب او هم موفق می‌شود از عمارت مخوف اسپنسر جان سالم به در ببرد؛ نکته‌ای که آمبرلا از آن خبردار نشد و همین مسئله به پیش‌برد نقشه‌های وی در آینده کمک شایانی کرد، هر چند که نتوانست آنچه را که می‌خواست از عمارت بدزدد.

بازگشت به راکون سیتی

در نهایت به وقایع نسخه دوم و شهر راکون سیتی می‌رسیم؛ جایی که بازماندگان S.T.A.R.S به شهر بازگشته و علیرغم واقعیت‌های هولناکی که از آن باخبر شدند، متوجه می‌شوند که نیروی ویژه آن‌ها ملغا شده و تحقیقاتشان از میان رفته است. بدین ترتیب هیچ اطلاعاتی از اعمال شیطانی آمبرلا به بیرون درز نمی‌کند و اعضای S.T.A.R.S هر کدام راه خود را در پیش می‌گیرند. جیل ولنتاین تصمیم می‌گیرد که در راکون سیتی بماند و آنچه که برای وی در این شهر رخ می‌دهد موضوع داستان نسخه سوم بازی است.

بدین ترتیب به سپتامبر ۱۹۹۸ می‌رسیم؛ دو ماه پس از وقابع Resident Evil و Resident Evil 0 و آغاز ماجراهای Resident Evil 2. عضو جدید اداره پلیس راکون سیتی، لیان اسکات کندی، در راه این شهر است تا به همکاران جدید خود بپیوندد. در همین زمان، کلیر ردفیلد نیز به شهر آمده تا به دنبال برادرش کریس که مدتی است از وی خبری ندارد بگردد. اما هیچ یک از این دو تصورشان را هم نمی‌کنند که چه چیزی در این شهر انتظارشان را می‌کشد…

منبع Gamespot

نوشتن دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه شما پس از بررسی توسط تحریریه منتشر خواهد شد. در صورتی که در بخش نظرات سوالی پرسیده‌اید اگر ما دانش کافی از پاسخ آن داشتیم حتماً پاسخگوی شما خواهیم بود در غیر این صورت تنها به امید دریافت پاسخ مناسب از دیگران آن را منتشر خواهیم کرد.