نقد و بررسی فیلم If Beale Street Could Talk – قانون رنگها را میبیند

اگر بخواهیم رو راست باشیم، اثر پیشین «بری جنکینز»، Moonlight که اقتباسی از رمان تحسین شدهی In Moonlight Black Boys Look Blue بود، همه مشخصههای لازم برای بدل شدن به یکی از آثار تیپیکال اسکاری را داشت. شخصیت اصلیاش سیاه پوست یتیمی بود که مادری معتاد داشت و مردی را الگوی خود قرار میداد که خود ساقی مواد مخدر بود و یکی از مشتریان او مادر شخصیت اصلی بود و سرانجام شخصیت اصلی، پس از کشف همجنسگرایی خود و سرکوب شدنش، بدل به یک ساقی مواد مخدر میشد. فیلم میتوانست همان چیزی باشد که همه تنفر دیدن آن در سینما را دارند. یک درس اخلاقی دو ساعته که مخاطب در حین تماشای آن آرزوی مرگ کند و تلاشی همه جانبه باشد برای دادن عذاب وجدان به مخاطبان سفیدپوست دگرجنسگرای طبقه متوسط و بالاتر. اما فیلم هرچیزی بود غیر از این. فیلم روایی اپیزودیک از یک فرد بود. فردی با زندگیای نابهنجار که به طبیعت به پایانی نابهنجار میرسید. اما فیلم در میان این نابهنجاریها راجع به انسانی حرف میزند که فراتر از مشخصات آماری و بیرونی زندگیاش، فردی آسیب پذیر و درونگراست. فردی که ترس دارد. فردی که خواستههای زیبای نرسیدنی دارد. فردی شبیه همهی ما. نه یک شخصیت زجر دیده روی قاب تصویر. و این فیلم را بدل به بهترین اثر آن سال و چندین سال اخیر کرد. در ادامه با نقد و بررسی فیلم If Beale Street Could Talk با گیمنیوز همراه باشید.
حالا دوسال پس از فیلم پیشیناش، بری جنکینز با اثر جدیدی که با جغرافیای زمانه تناسب زیادی دارد و اقتباسی دیگر از رمانی تحسین شده است، به پرده سینما برگشته است. If Beale Street Could Talk داستان مردی سیاه پوست است که در فاصله کمی از مراسم ازدواجش، به اشتباه به تجاوز متهم میشود و نامزد حاملهاش و خانوادهی او، برای آزادیاش جنگ نابرابری را شروع میکنند که بخاطر حساسیت اتفاق سختتر و سختتر میشود و قربانی این حوادث بخاطر ترومایی که متحمل شده، حاضر به هیچ گونه همکاری نمیشود، چرا که میخواهد حادثه دردناک تجاوز را پشت سر بگذارد. مرد داستان به دلیل طولانی بودن پروسه رسیدگی به پرونده و احتمال بالای وجود حکمی سختتر در دادگاه، به مشورت وکلایاش اعلام گناهکاری میکند.
در میانههای روایت ماجرا، در فلش بکهایی، متوجه چگونگی شکل گیری آلونزو، شخصیت اصلی، با نامزدش، چگونگی حامله شدن او و چگونگی شکلگیری پرونده و نابرابریهای سیستمی که فرد بیگناه را مجبور به اعلام گناهکاری میکند، میشویم. روایت فیلم برخلاف Moonlight، روایتی امروزی و متوجه مسئلههای روزی که نه تنها جامعه آفریقایی-آمریکاییها را، بلکه تمام سیستم حقوقی را تهدید میکند میشویم. داستانی که به وضوح به مسئله تجاوز و حقوق زنان که مسئله جدی دوسال اخیر هالیوود است میپردازد. همه چیز برای فیلم آمادهاست که بدل به اثری تاریخی بشود، اثری که در زمان مناسب حرف مناسب را با زبان سینما میزند و افراد خارج از دایره این نوع اتفاقات را به آن وارد کرده و مسئله را برای آنها ملموس و مورد اهمیت میکند.
همه چیز آمادهاست اما فیلم را لکنت بی حد و حصرش به زمین میزند. فیلم از ابتدا شخصیت اصلیاش را در پشت دیواری شیشهای و با سرنوشتی محتوم به مخاطب معرفی میکند و از همان شروع روایت، بین او و مخاطب فاصله میاندازد. فیلم به جای پرداختن به شخصیت اصلی و درام محوریاش، بدل به بازی موش و گربهای برای پیدا کردن قربانی میشود. بدل به ابزاری برای پرداختن به کلیشههای دینی و نژادی، در ازای پرداختن به مسئلهی نابرابری حقوقی و تحت فشار گرفتن قربانی و نتیجتاً ساخت دو قربانی از یک پرونده تجاوز، و آزاد ماندن مجرم خطرناک اصلی. فیلم به اتفاقات عاطفیای گاه و بیگاه سر میزند که داستان را نه در طول و نه در عرض پیش نمیبرند. نویسنده بارها و بارها تلاش میکند با نشان دادن رویای آیندهی شخصیت اصلی و همسرش که به واسطه این نابرابری از دست رفته، مخاطب را به همذات پنداری وادار کند در حالی که او را از مرکزیت پر حادثه و مهم و سرنوشتساز قضایی ماجرا دور نگه داشتهاست.
بری جنکینز صحنههای خوب و تأثیرگذاری خلق میکند که هیچیک مناسب این فیلم نیستند. این فیلم ماجرای یک فرد کشته شده توسط بی رحمی نژادی یک پلیس نیست که در گذشته و آرزوهایش سرک بکشیم. فیلم روایت یک مرد است، پیش از دادگاه موعودش، دادگاه سرنوشت سازی که هرگز نمیرسد و این بزرگترین ظلم ماجراست. ظلمی که در ابعاد بزرگی در آمریکا در حال وقوع است و زندانیان را بدل به قربانیهای ایرادات سیستمی قضایی کردهاست. فیلم میتوانست به ابعاد روانی تجاوز بپردازد. به غیرقابل اعتماد بودن شاهدان عینی در شرایط پرفشار. به ترسهای زنانی که تجاوز در جامعه تهدیدی جدی برای آنهاست. به واقعیت آزادی یک مجرم. به شکست یک مرد در برابر سیستم. اما به جای تمام این مسیرهای پر از قدرت و تأثیر، تصمیم اشتباهی را در پس تصمیم اشتباه دیگر میگیرد و بدل به یک «اگر» بزرگ میشود در برابر رخ دادن اتفاق حاضر. که اگر این اتفاق نمیافتاد، چه زیباییهایی که در راه بود. اما درست شبیه واقعیت، اگرها، بیفایدهترین کار در هنگام وقوع شرایط اند و با گیر کردن در گذشته و آیندههای محال، فیلم از پرداخت به حالی تأثیرگذار و حیاتی باز میماند.

فیلم هم در اجرا و هم در نگارش اثر قدرتمندیست. هم فیلمبرداری و کارگردانی قابل تحسینی در اکثر صحنهها دارد و هم سکانسهای خوش نوشتهای، اما تمام این خوبیها در مسیرهای پراکنده و بی فایده یکی پس از دیگری بی ثمر میشود تا در نهایت با اثری مواجه باشیم که تکههایش، از مجموعهاش بسیار ارزشمندترند. اثری که سکانسهای خوب دارد اما به فیلمی خوب بدل نمیشود. چرا که همانطور که نمیتوان دونده سرعتی را به خاطر زیبایی عضلاتش تحسین کرد، فیلمی در رابطه با ضعف قضایی را نمیتوان به خاطر خاطره بازیاش خوب دانست.