مدیریت یک نهاد «متولی» (آنطور که میخوانندش) حتما باید کار دشواری باشد. از همان آغاز، متولی صنعت بازی بودن یعنی خود حاشیه و حاشیه یعنی نگرانی و نگرانی یعنی عدم تمرکز. آنچه به نظر میرسد در بنیاد ملی بازیهای رایانهای کمتر و کمتر شده و مسیر مدیریت هم به بهتر شدن وضعیت آن کمکی نمیکند. حسن کریمی قدوسی در کنار تمام ویژگیهایی که دارد، یک مدیر جوان و خوشفکر به نظر میرسد که قاعدتا باید به درد گیم ایران بخورد. صنعت کوچکی که اکثر اوقات درگیر خالهزنکبازی و بهانهگیری است و در مواقع اندک دیگر هم کمی میل به پیشرفت از خود نشان نمیدهد، بلکه به تولیدات تاریخگذشتهی خود میبالد. در چنین شرایطی، مدیرعامل بنیاد ملی بازیها بهتر است روش خود را تغییر دهد.
چه بخواهیم چه نخواهیم دورهی مجیز گویی و تحسین و تمجید بیدلیل در دنیا گذشته اما در مملکت ما هنوز به قوت خود باقی است و این شاید بزرگترین تهدید مدیران باشد. شاید برای شما هم تعجب آور باشد که مدیری با این خلق و خو هنوز بر سر پست مدیریتی خود حاضر میشود و به یک دستگاه و تشکیلات چند هزار نفری جهت میدهد، اما یکی از واقعیتهای امروز کشور ما است. کریمی قدوسی با اینکه در نمایش دادن بغض خود نسبت به این نوع رفتارها کوتاهی نکرده اما نتوانسته در برانداختن چنین اوصافی کاملا موفق شود. به نظر میرسد که جایی نقصی وجود دارد که باعث میشود برخی شبانهروز از بنیاد تعریف و تمجید کنند و بیهوده بستایند بلکه تغییر و تحولی در احوال آنها حاصل شود. موضوعی که بیشتر از اینکه به نظرِ اولیای صنعت بازی در ایران برسد از بیرون به آن توجه میشود و حقیقتا مایهی ننگ است. بازیساز اگرچه باید خود بداند که این رفتارها شایستهی او -در مقام هنرمند و صنعتگر و سرگرمیساز- نیست و اگر هم میخواهد چنین روحیهای از خود نشان دهد باید آن را متوجه مردم سازد، وقتی بستری برای بروز آن میبیند حتما اقدام میکند و اگرچه باید سرزنش و نکوهش گردد، در عمل خطای او کمتر از مدیری است که فضا را در اختیارش قرار داده و یا حتا او را ملزم به این رفتارها کرده است.
کریمی قدوسی به علاوه در این سالها نشان داده که نگاه مخصوصی به صنعت بازی و آیندهی آن دارد و در تلاش است تا ابعاد این صنعت را بزرگ و بزرگتر کند و بازیسازان ایرانی را به شکوه جهانی برساند. اولا باید از او ممنون بود که چنین ایدههایی در سر دارد و بعد باید از ارگان تحت هدایتش برنامهی مدون و مشخصی را طلب کرد که قرار است با پیشروی طبق آن، در یک سال هدف به چنین جایگاهی رسید. در حالی که برنامههایی مثل TGC به شناخته شدن صنعت بازی ایران در جهان کمک زیادی کرده، عملا موجب ارتقای سطح کیفی بازیهای ایرانی و صادرات بازی به آن شکل محسوس وعدهدادهشدهاش نشده که حتا میشود آن را یک شکست هم تلقی کرد. دومین دورهی TGC در سایهی تحریمهای جدید و شرایط بیثبات اقتصادی برگزار شد و هنوز هم گزارش دقیقی از تحقق اهداف مورد نظر برگزارکنندگان آن منتشر نشده است. گویی هدف تنها برگزاری موفقیت آمیز و آبرومند یک ویترین زیبا از محصولات، فعالان و رسانههای بازی در ایران در حضور خارجیها بوده است. در چنین شرایطی و در حالی که برخی از بازیهای ایرانی با حضور در جشنوارههای منطقهای، به ظاهر با حمایت بنیاد تلاش میکنند تا نام صنعت بازی ایران را پرآوازه کنند، از آیندهی سازندگان آن آثار هیچ تصویر روشنی قابل ترسیم نیست.
حتا موفقیت بازیهای ایرانی در جشنوارههای محدود بینالمللی هم نمیتواند نشانگر پیشرفت این هنر/صنعت در ایران باشد، چرا که حضور آنها به مرور زمان کمرنگ میشود و یا جای خود را به دیگران میدهد و هیچ ثبات و البته بهرهی اقتصادی قابل توجهی متوجه آنان نیست. در عین حال، بازیسازان در دنیا مدام به فکر نوآوری و بروز خلاقیتهای در دسترس خود هستند که در فضای ایران امکان پیگیری آنها نیست و یا بودجههای کلان و امکانات فراوانی میطلبد که در توان عمدهی سازندگان بازی در ایران نیست. شاید بهتر باشد به جای هزینههای بدون بازگشتی مثل برگزاری رویدادهای بزرگ و تجملاتی همچون TGC مدیران به ارتقای تکنولوژیهای در دسترس بازیسازان و ایجاد بسترهای امن اقتصادی برای بازیسازان با تجربه و بزرگتر باشند. نه اینکه برگزاری کلاسها و دورههای آموزشی با اساتید خبرهی ایرانی و خارجی برای بازیسازان جوان و تازهکار متوقوف شود، که با همگامسازی ظرفیتهای آموزشی و پژوهشی با زیرساختها و سختافزارهای مورد نیاز بازیسازی در مقیاسهای بزرگتر، امکان استفادهی عملی از دانش و تجربهی منتقل شده هم فراهم گردد.
جهتگیری و حمایت انتخابی از بازیسازان در ایران نیز به طور قطع یکی دیگر از مشکلات مدیریتی است که نیازمند اصلاح است. در حالی که بنیاد مدعی است از همهی بازیسازان به اندازهی طرحشان حمایت مادی و معنوی میکند، برخی بازیسازان از نادیده گرفتهشدنهای پیاپی و غرضورزانه توسط بنیاد و مدیریت سلیقهای مدیرعامل بنیاد ملی بازیها گلایهمند هستند. اوضاعی که میشود آن را چیزی شبیه به دعوای مدیر شبکهی سوم سیما با عادل فردوسیپور تشبیه کرد که همگان معتقدند یک سرمایهسوزی نابخردانه است. لجبازی با برخی بازیسازان که ایدههای بزرگ و البته قابل تحققی در سر دارند و توجه نکردن به خواستههای ایشان، در عین حال توجه بیش از حد به تیمهای بازیسازی تازهکار و تازهنفس -که در نفس خود ایرادی ندارد- و حمایتهای مالی هنگفت و گاه پشت پرده برای به موفقیت رساندن آنها به هر طریق ممکن، یک ایدهی منسوخ شده از مدیریت است که ظاهرا در بنیاد بازیها هم شاهد آن هستیم. مشکل اصلی این نیست که بنیاد به برخی تیمها توجه بیشتری میکند و آنها را عزیزکردهی خود میپندارد، بلکه آن است که گاهی پاسخ ایمیلهای برخی بازیسازان قدیمیتر داده نمیشود و آنها که برای به انجام رساندن پروژههای ملی و پرظرفیت خود نیاز به توجهی حداقلی دارند به طور کلی بایکوت میشوند.
بنیاد ملی بازیهای رایانهای تحت مدیریت حسن کریمی قدوسی هرچند عملکرد قابل دفاعی دارد و باید از پیشرفتهای حاصل شده در این سالها، در برگزاری رویدادها و طرحهای حمایتی -منهای ساختار پر شائبهی همگرا- و البته جشنوارهی اخیر (هشتمین جشنواره بازیهای ویدئویی ایران) خوشحال بود، ایراداتی هم دارد که متوجه سلایق و نوع مدیریت مدیرعامل بنیاد ملی بازیها است. مدیریتی که میتواند فضای بسیار بهتر و سودمندتری را به وجود بیاورد و به هر دلیلی فعلا از آن سر باز میزند.
با گیمنیوز همراه باشید.