Game News | گیم نیوز
All Things About Games!

آیا اپیزود “شب طولانی” ناامید کننده‌ترین اپیزود تاریخ Game of Thrones است؟

4

اگر از یک طرفدار Game of Thrones بپرسید که شاخص‌ترین ویژگی این مجموعه چیست به احتمال زیاد به شما می‌گوید که عاشق دنیای پیچیده و غیر قابل پیش‌بینی آن است اما به نظر می‌رسد که اپیزود سوم فصل هشتم دقیقا در نقطه‌ی مقابل قرار دارد. با توجه به این موضوع، سعی داریم تا به پاسخ این سوال که آیا اپیزود “شب طولانی” ناامید کننده‌ترین اپیزود Game of Thrones است، بپردازیم.

نخستین سکانس از اپیزود اول فصل نخست Game of Thrones را به یاد دارید؟ جایی که گروهی از نگهبانان شب به آنسوی دیوار می‌روند و با صحنه‌ای ترسناک رو به رو می‌شوند. این صحنه چیزی نیست جز گروهی از مردم که توسط وایت واکرها به قتل رسیده‌اند.

از همان دقایق ابتدایی شروع Game of Thrones، زمین و زمان خطر رسیدن زمستان را به بیننده گوشزد می‌کنند؛ خطری که با فرارسیدن آن، هیچ یک از خاندان‌های وستروس توانایی مقابله با آن را نخواهند داشت و رسیدن آن به معنای پایان یافتن زندگی بود. تمام این موارد سبب شد تا ترس و هراسی در دل بیننده ایجاد شود که چرا سریال تا این اندازه در مورد نایت کینگ هشدار می‌دهد؟

با پیشرفت در طول سریال، بیننده با شخصیت‌ مرموز وایت واکرها و پادشاه آن‌ها یعنی نایت کینگ آشنا شدند اما هیچگاه به پاسخ سوال خود مبنی بر هدف نهایی نایت کینگ دست نیافتند.

از همان ابتدا می‌توان دید که نایت کینگ فردی بسیار باهوش و قدرتمند است که به سادگی نمی‌توان او را شکست داد. بالاخره پس از 9 سال انتظار فصل هشتم سریال فرا رسید و طرفداران منتظر پایانی قدرتمند بودند. شاید بتوان گفت که اپیزود سه فصل هشتم مهم‌ترین اپیزود تمام این سری بود که متاسفانه در پایان تبدیل به یک اپیزود پیش پا افتاده، قابل پیش‌بینی و حتی ناامید کننده شد.

حال باید پرسید که دلیل این موضوع چیست و چه عواملی سبب شدند تا بسیاری از طرفداران احساس رکب خوردن از سوی نویسندگان را داشته باشند؟

بگذارید با دقایق ابتدایی این قسمت و بازگشت ملیساندرا شروع کنیم. در فصل هفتم بود که ملیساندرا اعلام کرد که قصد دارد به ولانتیس سفر کند. حال به یک باره و با یک زمان‌بندی دقیق او به وینترفل بازمی‌گردد و شمشیرهای سربازان دوتراکی را شعله‌ور می‌کند. پس از این سکانس پر زرق و برق انتظار می‌رود تا اطلاعاتی هرچند کوتاه از سفر او به ولانتیس در اختیار بیننده قرار گیرد که اینگونه نمی‌شود.

در سکانس بعدی شاهد حمله‌ احمقانه‌ی ارتش 10 هزار نفری دوتراکی به ارتش 100 هزار نفری مردگان هستیم. با هر جمع و تفریقی که حساب کنید، دوتراکی‌ها محکوم به شکست هستند و به نظر می‌رسد تنها دلیل نوشته شدن این سکانس توسط نویسندگان، گرم کردن بینندگان برای ادامه اپیزود است. اینجاست که می‌توان گفت این اپیزود اصلا هم پیچیده نیست و به سادگی می‌توان تمام سکانس‌ها را حدس زد.

در این حین جان و دنریس هم تصمیم به اژدها سواری می‌گیرند و به آنسوی ابرها می‌روند و سربازان نگون بخت را به حال خود رها می‌کنند. به نظر می‌رسد که نویسندگان Game of Thrones را با How to Train Your Dragon اشتباه گرفته‌اند.

نکته‌ی قابل توجه این است که اگرچه تمام شخصیت‌های اصلی سریال در معرض خطر مرگ قرار دارند اما به لطف زره داستانی ک نویسندگان بر تن شخصیت‌ها کرده‌اند، شما می‌توانستید با خیال راحت تکیه دهید و با شکستن تخمه به تماشای شخصیت محبوب خود بپردازید. در این قسمت به غیر از چند شخصیت فرعی، هیچ یک از شخصیت‌های اصلی کشته نشدند و این موضوع با ماهیت GOT در تضاد است.

زمانی که صحبت از نبرد می‌شود، جان اسنو همیشه در خط مقدم قرار می‌گیرد و نقش مهمی را ایفا می‌کند اما در این قسمت او بسیار گیج و شلخته است به طوری که ظاهرا نویسندگان حوصله‌ی نوشتن خط داستانی برای جان را نداشته‌اند و این شخصیت آشفته تنها از یک سوی وینترفل به سوی دیگر می‌رود. اگر بخواهیم صادق باشیم، تمام شخصیت‌ها به جز آریا در این قسمت آن‌طور که باید ظاهر نشدند و همه به نوعی در حال بغض کردن و فریاد زدن برای کمک بودند. برای مثال سم و یا برین آف تارث را در نظر بگیرید که چند بار به یک قدمی مرگ نزدیک شدن اما با توجه به زره داستانی قدرتمندی که بر تن داشتن، به حیات خود ادامه دادند. شخصیت هوند هم به مانند همیشه با دیدن آتش دست و پای خود را گم کرد و باز هم تصمیم گرفت که برای مدت کوتاهی در یک گوشه پناه بگیرد.

بگذارید نگاهی به سردابه وینترفل داشته باشیم، جایی که چهار شخصیت اصلی سریال یعنی لرد واریس، میساندی، سانسا و تیریون در آن حضور دارند اما به طرز معجزه آسایی هیچ یک از آن‌ها حتی خراشی هم برنمی‌دارند، این موضوع بسیار طبیعی و هیجان انگیز است!

پس از جدا شدن مسیر سریال و کتاب، شخصیت‌های زیرکی نظیر لرد واریس و تیریون به یکباره تبدیل به پت و مت شدند و نقشی کم رنگ در داستان ایفا کرده‌اند. سوال اصلی این است که چرا لرد وایرس هنوز هم باید زنده باشد؟ آیا اصلا هدفی برای او باقی مانده است که نویسندگان او را در این قسمت زنده نگه داشتند؟

حال بیایید نگاهی به سکانس غیرقابل قبول و پیش پا افتاده پایانی این اپیزود داشته باشیم. شخصیت نایت کینگ، فردی که از همان دقایق ابتدایی سریال خطر رسیدن او به بیننده گوشزد می‌شود و در طول 8 سال به تکامل و بلوغ رسیده بود، به یکباره و به غیر قابل باورترین روش ممکن کشته شد. بله درست است، 8 فصل شخصیت پردازی به یکباره و در عرض 5 ثانیه فرو ریخت.

بسیاری از طرفداران مشکلی با مرگ نایت کینگ ندارند بلکه مشکل اصلی نحوه‌ی مرگ این شخصیت است. چطور ممکن است فردی که حتی در رویا هم توانایی دیدن برن را دارد و اجازه خود نمایی به او را نمی‌دهد، به یکباره و در حالی که تمام فرماندهان و برخی از اعضای لشکر مردگان در حال حفاظت از او هستند، با پرش 100 متری توسط آریا کشته شود؟! این موضوع تنها نشان دهنده‌ی بی حوصلی و تنبلی نویسندگان در ساخت یک سکانس قابل قبول است.

شاید بگویید که آریا توسط مردان بدون چهره آموزش دیده است تا دشمنان خود را غافلگیر کند. باید در نظر داشت که نایت کینگ یک شخصیت عادی نیست و در تمام سکانس‌های حضورش در سریال بسیار زیرکانه عمل کرده است اما به یکباره در عرض پنج ثانیه تمام فرماندهان او عقلشان را از دست می‌دهند و آریا با عبور از آن‌ها با حرکتی المپیک گونه آنتاگونیست اصلی سریال را می‌کشد.

این موارد تنها کوتاهی نویسندگان سریال را نشان می‌دهند. دیگر بخش‌های سریال مانند کارگردانی، تدوین و موسیقی در بالاترین سطح خود قرار داشتند. می‌توان گفت که دی بی وایس و دیوید بنیاف افراد مناسبی برای ساخت یک نمایش اقتباسی از دنیای زیبای نغمه یخ و آتش نیستند و احتمالا جورج مارتین هم به این موضوع پی برده است.

به نظر می‌رسد که Game of Thrones دچار فراموشی شده است و ویژگی اصلی خود یعنی غیرمنتظره بودن را از دست داده است. در فصل‌های اول، این سریال بدون توجه به درخواست طرفداران مسیر خود را ادامه می‌داد و به همین دلیل تمام شخصیت‌ها در معرض خطر بودند. همین موارد سبب شده بود که در طول اپیزود نهم از فصل سوم (عروسی خونین) شاهد حذف شدن نیمی از شخصیت‌های داستان باشیم اما حالا قضیه فرق کرده است و به قول طرفداران، Game of Thrones به جای آن که شبیه خود باشد، بیشتر شبیه به فیلم‌های دیزنی شده است؛ جایی که همه چیز به خوبی و خوشی پایان می‌یابد.

حتی سریالی نظیر The Walking Dead هم ریسک پذیری بیشتری از GOT داشته است و برخی از شخصیت‌های محبوب خود نظیر کارل و گلن را از سریال حذف کرده است اما با جدا شدن مسیر جورج مارتین و نویسندگان GOT، دیگر شاهد ریسک پذیری سازندگان نبوده‌‍ایم. جای تاسف است که نویسندگان از دنیایی به این بزرگی و راز آلود استفاده لازم را نکردند و در نهایت یک محصول کلیشه‌ای از هالیوود را به خورد بیننده دادند.

امیدواریم در سه قسمت باقی مانده عکس این موضوع اثبات شود و سریال به ریشه‌های خود بازگردد هرچند که بسیار بعید به نظر می‌رسد.

سریال Game of Thrones ساعت 5:30 دقیقه بامداد دوشنبه هر هفته از شبکه‌ی HBO پخش می‌شود.

4 نظر برای این مطلب
  1. محمد می‌گوید

    این قسمت نا امید کننده بود
    ولی قابل پیشبینی نبود
    یعنی ما هرگز پیشبینی نمی کردیم که نویسندگان و کارگردانان سریال انقدر بیننده رو نا امید کنند
    من که پیشبینی نمی کردم نایت کینگ که 7 فصل مقدمه براش چیدن انقدر سریع و الکی در یک قسمت کشته بشه و به پایان برسه
    همچنین قابل پیش بینی نبود اینکه همه ی شخصیت ها زنده بمونن اونم خیلی الکی و بعد از اینهمه محاصره شدن توسط زامبی ها
    به نظر میومد گله ی زامبی ها به شخصیت های اصلی آوانس میدادن و یکی یکی حمله میکردن و باهاشون مراعات میکردن ولی به سربازای عادی دسته جمعی حمله میکردن و دیدید که لشکر دوتراکی رو در چند ثانیه سلاخی کردن
    تاکتیک های نظامی هم که افتضاح بود و حرص آدم رو در میاورد

  2. Mmd می‌گوید

    بعدش من از تئون گریجوی خوشم میومد و اونم از داستات حذف شد
    خیلی هم حالم گرفته شد
    جان اسنو شاید شخصیت اصلی تو باشه ولی چون قهرمان افسانه هست زیاد جالب نیست یا گلسی نقش بالایی داشت و جز اولین ها بود
    ولی ماجرای تئون گریجوی و احساساتش از اول داستان خیلی پیچیده بود مثل تهدید های تو خالی برن هنگام گرفتن وینترفل و زود جو گیر شدنش و آدم ساده ای بود و کلی عذاب کشید و ….
    به نظر من از اول تئون فقط برای عذاب کشیدن تو قصه بود
    البته من میدونستم تئون تا آخر نمیمیره و آخرای داستان حذف میشه

  3. Mmd می‌گوید

    یه نقد خیلی بچه گانه این بود که کولاک شد و غیره وقتی از اول داستان زمستان در راه است تاکید میکردن منظورشون دونه های برف نبود که
    کولاک عصر یخبندانی بود که وایت واکر با خودش میاورد

  4. محمد می‌گوید

    اریا توانایی تبدیل به چهره دیگه ای داشت شاید برای همین تونست خودش رو به فرمانده ها برسونه ولی جای این سکانس خالی بود

نوشتن دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه شما پس از بررسی توسط تحریریه منتشر خواهد شد. در صورتی که در بخش نظرات سوالی پرسیده‌اید اگر ما دانش کافی از پاسخ آن داشتیم حتماً پاسخگوی شما خواهیم بود در غیر این صورت تنها به امید دریافت پاسخ مناسب از دیگران آن را منتشر خواهیم کرد.