Game News | گیم نیوز
All Things About Games!

یادداشتی بر اپیزود Striking Vipers فصل پنجم سریال Black Mirror

سریال علمی تخیلی Black Mirror با فصل پنجم به نتفلیکس بازگشته است. پس از انتشار شش اپیزود فصل چهارم در دسامبر 2017 و همچنین انتشار اپیزود تعاملی Bandersnatch در دسامبر 2018، اکنون چارلی بروکر نویسنده این مجموعه ی تلویزیونی با سه اپیزود حدودا یک ساعته‌ی فصل پنجم سریال Black Mirror ما را به جهان تلخ و شیرین آن بازمی‌گرداند.

آینه‌ی سیاه از زمان انتشار اولین فصلش در سال 2011 تاکنون، همواره مجموعه‌ای بوده است که به عنوان نمایشی از نتایج  و عواقب پیشرفت تکنولوژی نمایانده شده؛ اما با انتشار هر فصل این نکته بیشتر عیان گشته که شاید داستان‌های آینه سیاه در تقابل و تعامل با تکنولوژی رقم بخورد، اما هسته‌ی اصلی این مجموعه داستان «انسان»هاست. این بار نیز بیشتر و بیشتر از قبل، درگیر داستان انسان‌هایی هستیم که با پیشرفت تکنولوژی می‌توانند چیزهایی را تجربه کنند که پیش از این هیچ‌یک از پدرانشان حتی خواب آن تجربه‌ها را هم نمی‌دیده‌اند. این بار نیز قرار است به آینه‌ی سیاه بنگریم و درگیر موقعیت‌ها و احساسات ناشناخته‌ای شویم که هربار جنبه‌های جدیدی را از روان پیچیده‌ی بشر به ما نشان داده و برایمان قابل لمس می‌کنند.

در ادامه‌ی این متن بخش‌های مهمی از داستان اپیزود اول از فصل پنجم سریال Black Mirror لوث می‌شوند. چنان‌چه این سریال را هنوز ندیده‌اید از خواندن ادامه‌ی مطلب صرف‌نظر کنید.

جهان را رها کن و مرا بی‌هوا ببوس

فصل پنجم با یک داستان فوق‌العاده آرام آغاز می‌شود. دنی و کارل دو دوست قدیمی پس از سال‌ها و در نزدیکی چهل سالگی با یکدیگر دیدار می‌کنند و پس از این‌که کشف می‌کنند که بازی موردعلاقه‌شان در دوران دانشگاه (Striking Vipers) با تکنولوژی واقعیت مجازی بازسازی شده است، به سراغ این تجربه‌ی نو می‌روند تا با کاراکترهای دلخواهشان با یکدیگر بجنگند.

Striking Vipers یک بازی شبیه به Mortal Kombat یا Street Fighter است که در آن کاراکترها به نبرد تن به تن می‌پردازند، با این تفاوت که در Striking Vipers X که نسخه‌ی جدید این بازی است، بازیکن تماما وارد جهان بازی می‌شود و تمام حس‌های کاراکتر خود در بازی را با بدن خویش احساس می‌کند و به نوعی در پوست کاراکترش فرو می‌رود.

کنایه‌آمیز این‌جاست که در زبان انگلیسی اصطلاح Viper Strike به بوسه‌ای اطلاق می‌شود که آن‌قدر ناگهانی انجام شود که فردی که بوسیده می‌شود فرصت هیچ واکنشی نداشته باشد.

دوستان دانشگاهیِ سابق به بازی مشغول می‌شوند و در دل نشست‌های شبانه‌شان کشف غیرمنتظره‌ای انجام می‌دهند: «آن‌ها در قالب کاراکترهای زن و مردِ Raxette و Lance به یکدیگر کشش جنسی پیدا می‌کنند و یکدیگر را می‌بوسند.» کارل تجربه‌ی داشتن رابطه جنسی از دیدگاه یک زن را در بازی تجربه می‌کند، و دنی می‌تواند در قالب یک جنگجوی خوش قیافه، سرحال و خوش هیکل با یکی از کاراکترهای بازی دلخواه قدیمیش رابطه داشته باشد. کارل و دنی نه تنها در حال زندگی کردن یک فانتزی هستند، بلکه دارند آن را با بهترین دوست دوران جوانی‌شان زندگی می‌کنند.

درک این تجربه برای هر دوی آن‌ها سهمگین است. دنی در دل یک زندگی بی‌هیجان با همسرش «تئو» و فرزندش قرار دارد و کارل پس از به هم زدن رابطه‌ای چندساله، اکنون سعی می‌کند تا با وجود بالا رفتن سنش، همچنان جذابیت خود برای جنس مقابل را حفظ کند. هر دو دوست میانسالی را تجربه می‌کنند، شور و هیجانی در زندگی هیچ کدامشان دیده نمی‌شود و خانه‌ی هر دو نیز به یک اندازه بی‌روح و خالی از زندگی به نظر می‌رسد. در چنین شرایطی، این دو دوست هرشب از دل جهان‌های متفاوتی که در آن زندگی می‌کنند، سراغ Striking Vipers X می‌روند تا بتوانند لذتی را تجربه کنند که در هیچ جنبه‌ی دیگری از زندگی مشابهش را پیدا نمی‌کنند. به رغم این‌که این خود دنی و کارل هستند که عامل رخ دادن همه چیز هستند، این دو دوست به ناگاه با بخشی از مغز و روان خود آشنا شده‌اند که فرصت هیچ‌گونه آماده سازی یا واکنشی در برابر عظمت آن‌چه رخ می‌دهد را ندارد. چنین تجربه‌ی ناب و جدیدی درست مثل زمانی است که یک کودک برای اولین بار دوچرخه سواری یاد می‌گیرد یا روی لبه‌ی یک جدول شروع به راه رفتن می‌کند؛ پر از حیرت، شعف و شور زندگی. کنایه‌آمیز این‌جاست که در زبان انگلیسی اصطلاح Viper Strike به بوسه‌ای اطلاق می‌شود که آن‌قدر ناگهانی انجام شود که فردی که بوسیده می‌شود فرصت هیچ واکنشی نداشته باشد.

رابطه‌ی دنی و کارل در دل Striking Vipers را نمی‌توان با صفاتی چون «حقیقی» یا «مجازی» برچسب‌گذاری کرد. آن‌ها حتی خود نیز از درک آن‌چه تجربه می‌کنند عاجزند. هیچ‌کدام از نیاکانشان چنین تجربه‌ای نداشته‌اند که بتوانند زندگی در بدن فردی دیگر و برقراری ارتباط جنسی با کس دیگری را تجربه کنند، چه رسد به آن‌که طرف مقابلشان دوست دیرینه‌شان باشد. آن‌ها حتی نمی‌دانند که آیا این تمایلات هم‌جنس‌گرایانه است یا تنها محدود به یک فانتزی دگرجنس‌گرایانه در جهانی فانتزی است.

اپیزود اول فصل پنجم سریال Black Mirror

کارل و دنی در آستانه‌ی میانسالی همانند مسافرانی آشفته‌حال و ژولیده هستند و بدترین بار اضافه برای چنین مسافرانی، سوالات بی‌پاسخ است. یک بازی کامپیوتری آن‌ها را به جایی رسانده است که در آن واحد باید با تعهد، احساس گناه، پیری، فانتزی‌های دوران کودکی، اخلاق، دوستی، جنسیت، گرایش جنسی و چندین موضوع پیچیده‌ی دیگر سر و کله بزنند، آن هم هنگامی که هیچ‌کس را به جز یکدیگر برای حرف زدن از تجربه‌شان ندارند و حتی خودشان نیز در واقعیت نمی‌توانند به راحتی ارتباط بگیرند.

این اپیزود از فصل پنجم سریال Black Mirror روایت انسان‌های بی‌پناهی است که در زندگی‌های روزمره‌ی کسالت بارشان غرق هستند و هیچ ماسکی توانایی پوشاندن غمی که در چشمان هرکدامشان نمایان است را ندارد. انسان‌هایی که در آستانه‌ی میانسالی شاید حتی دیگر یادشان نمی‌آید که چطور چرخه اتفاقات و بی‌نظمی‌های جهان دست به دست هم داده‌اند تا به اینجا برسند. انسان‌هایی که در اعماق وجودشان آرزو دارند شور و شوق جوانی به زندگیشان بازگردد، حتی اگر خلافش را بیان کنند و از «سروسامان گرفتن»شان ابزار رضایت کنند. رود با یکجا ماندن تبدیل به مرداب می‌شود و دنی و کارل و تئو بوی مرداب را از نزدیک حس می‌کنند، اما جاده‌ای که در آن شور زندگی معنا می‌شود حقیقتا جاده‌ی خطرناکی است؛ آن‌قدر خطرناک که ازدواج دنی و تئو در آن به مرز فروپاشی می‌رسد و دنی چاره‌ای جز قطع ارتباط با کارل نمی‌بیند، و تئو همسر دنی نیز در جواب کسانی که در جهان واقعی برای آشنایی به او نزدیک می‌شوند، به آن‌ها (و به معنایی به خودش) یادآور می‌شود که متاهل است، بلکه بتواند ازدواج خویش را از خطر مصون بدارد و به آن‌چه در باورش تعهد عملی به طرف مقابلش است جامه‌ی عمل بپوشاند.

با قطع ارتباط دنی و کارل، ظاهرا همه چیز در زندگی دنی و تئو به وضعیت عادی برمی‌گردد. تئو باردار می‌شود و دنی بار دیگر همسر خویش را درمی‌یابد و او را لمس می‌کند. در آن سوی ماجرا، کارل به الکل روی می‌آورد اما به نظر می‌رسد پیشتر نیز چنین شکست‌هایی را تجربه کرده باشد. این آرامشِ قبل از طوفان تا جایی ادامه دارد که تئو که روحش از هیچ چیز خبر ندارد، کارل را برای شام به منزل‌شان دعوت می‌کند و آن‌جاست که کارل جرقه‌ی شروع مجدد دیدارهای مجازی با دنی را می‌زند. با رسیدن به نیمه شب، پس از یک تقلای درونی، دنی به دیدار مجازی کارل می‌رود.

بزرگترین شکنجه در عشق عدم قطعیت است. پس از آخرین دیدار در جهان فانتزی، آن‌گاه که بار سوالات بی‌جواب و احساسات متناقض بر روح دنی و کارل سنگینی می‌کند، آن‌ها در نیمه‌های شب و زیر بارش باران دیدار می‌کنند تا دریابند علاقه‌شان به جسم فیزیکی یکدیگر است یا به فانتزی‌ای که در Striking Vipers درگیر آن هستند. چندین ماه فراموشی و عدم دیدار هم نتوانسته بود روی لذت تجربه‌شان تاثیری بگذارد. آن‌ها باید دریابند که مجذوب چه چیزی هستند.

بوسه در واقعیت برای کارل این قطعیت را در خود دارد که هیچ چیزی در واقعیت وجود ندارد، اما به وضوح در صورت دنی حیرتی وجود دارد که آن را سریعا مخفی می‌کند. تمایل کارل برای استمرار دیدارهای مجازی منجر به مخالفت دنی می‌شود و کنایه آمیز اینجاست که در نمایی شبیه به بازی Striking Vipers، دنی و کارل با یکدیگر درگیر می‌شوند. با درگیر شدن کارل و دنی، پای پلیس به میان می‌آید و در نهایت تئو خبردار می‌شود که رازی میان دنی و کارل وجود دارد.

چنین تجربه‌ی ناب و جدیدی درست مثل زمانی است که یک کودک برای اولین بار دوچرخه سواری یاد می‌گیرد یا روی لبه‌ی یک جدول شروع به راه رفتن می‌کند؛ پر از حیرت، شعف و شور زندگی.

ما نمیبینیم که پس از خبردار شدن تئو از ماجرای دنی و کارل، در خلوت زن و شوهر و یا میان آن‌ها و کارل چه می‌گذرد؛ اما پایان‌بندی Striking Vipers به همان اندازه‌ای آرام است که شروع آن آرام بود. از دل طوفانی که در میانه‌ی داستان رخ داد، تئو، کارل و دنی درمی‌یابند که هیچکدام نمی‌توانند در مرداب کنونی زندگی کنند، اما به هزاران دلیل هم قصد ترک یکدیگر را ندارند. هر بخشی از کوله پشتی آشفته‌ی آن‌ها در این سفر، به کارِ ارضای بخشی از تمایلات انسانی آن‌ها می‌آید. زندگی روزمره و خانوادگی بخشی از دردهای وجود انسان را التیام می‌بخشد، و فانتزی Striking Vipers بخشی دیگر از دردهای او را.

گویی این سه انسان با مشاهده تمایلات انسانیِ یکدیگر و اهمیت آن‌ها، به قرارداد نانوشته‌ی دیگری می‌رسند. اکنون احتمالا دنی به عنوان مرد خانواده اقرار کرده است که بهترین تجربه جنسی زندگیش را در جای دیگری به جز بستر همسرش تجربه کرده و تئو نیز احتمالا در پیشگاه خود پذیرفته است که هرچه کند نمی‌تواند این واقعیت را تغییر دهد. برای یک شب در سال، تئو چیپِ مخصوص بازی را در اختیار دنی قرار می‌دهد تا با کارل وارد جهان فانتزی Striking Vipers شوند، و دنی جعبه‌ای به تئو می‌دهد تا تئو در آن شب حلقه ازدواجش را در آن قرار دهد و بدون آن حلقه به شهر برود و در باری بنشیند. گویی که همه‌ی اضلاع این مثلث عجیب و غریب (که می‌تواند حتی به یک پنج ضلعی تعبیر شود) وجود و حضور یکدیگر را پذیرفته‌اند و به مرزی بهینه برای همزیستی مسالمت‌آمیز رسیده‌اند.

قسمت اول از فصل پنجم سریال Black Mirror

پایان این داستان یک پایان خوش نیست، بلکه یک پایان انسانی است؛ پایانی به غایت زمینی. آن‌چه بر دنی، کارل و تئو می‌گذرد نمادی است از آنچه گذران زمان با انسان می‌کند: «به پیش برو، خودت را بیشتر بشناس، تصمیم بگیر، عواقب پیش‌بینی‌نشده‌ی تصمیمت را بپذیر، بهای تصمیمت را بده، و دوباره به پیش برو.»

Striking Vipers اپیزودی است که از جهات مختلفی قابل توجه است. چارلی بروکر در این اپیزود ریتم خاصی از قصه گویی را انتخاب کرده است و داستان روندی همواره آرام را طی می‌کند به گونه‌ای که حتی نقاط عطف قصه نیز در آن ریتم اصلی و آرام حل می‌شود. نورپردازی قوی، تفاوت روشنایی رنگ‌ها در واقعیت و فانتزی، بازی فوق‌العاده بازیگران اصلی و همچنین موسیقی‌های متن متناسب با روند داستان از جمله نقاط قوت اولین اپیزود از فصل پنجم سریال Black Mirror است. فارغ از تمامی مسائل فنی، آنچه Striking Vipers را به یکی از مهم‌ترین اپیزودهای جهان Black Mirror تبدیل می‌کند درونمایه‌ی آن است. آینه ‌ی سیاه در اپیزودهای مختلفی به درونمایه‌ی «عشق» پرداخته است، اما در هیچ اپیزود دیگری به جز Striking Vipers عشق را بدون قرار گرفتن در سایه‌ی مفهوم دیگری ندیده‌ایم: در San Junipero عشق را در سایه جاودانگی، در Hang the DJ عشق را در سایه سرکشی و دیوانگی، و در Fifteen Million Merits عشق را در سایه جهانی بی‌رحم و کالامحور لمس می‌کنیم.

آینه‌ی سیاه در Striking Vipers عشق را به مثابه عشق به ما نشان می‌دهد؛ آن گونه که خود می‌بیند: پدیده‌ای بسیار پیچیده، قضاوت ناپذیر، انسانی، حیرت‌انگیز، تکامل‌پذیر و پیش‌بینی نشدنی. درست همانند آن بوسه‌ای که انگلیسی زبان‌ها به آن Viper Strike می‌گویند.

 

نویسنده میهمان: علی جعفری

نوشتن دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه شما پس از بررسی توسط تحریریه منتشر خواهد شد. در صورتی که در بخش نظرات سوالی پرسیده‌اید اگر ما دانش کافی از پاسخ آن داشتیم حتماً پاسخگوی شما خواهیم بود در غیر این صورت تنها به امید دریافت پاسخ مناسب از دیگران آن را منتشر خواهیم کرد.