نقد و بررسی فیلم El Camino: A Breaking Bad Movie – به خاطر چند سکانس بیشتر
فیلم El Camino: A Breaking Bad Movie بیهدف و بیثمر است. فیلمی کاملا عقیم و بیهوده که تنها چند سکانس به پایان سریال اضافه میکند.

از پایان سریال «بریکینگ بد» (Braking Bad) چند سالی میگذرد و اگرچه این سریال تصاویر خاطرهانگیزی در ذهن بسیاری از بینندگان خود به جای گذاشته گذشت زمان نشان میدهد که این سریال هر چند با ایدهای جذاب، استایل خاص و شخصیتهای خاکستری شگفتانگیزش شناسایی میشود، اما با سبک روایت عامه پسند و فرمولی تکراری و تکرارپذیر به یک اثر محبوب تلویزیونی تبدیل شد و نه بیشتر. بریکینگ بد که حالا هنوز در لیست سریالهای برتر سالهای اخیر دیده میشود، نمونهای بارز از افول سلیقهی عام و مخاطبان سریالهای تلویزیونی و حتا منتقدانی است که به دنبال ابتکار و چیرهدستی در فیلمنامه نویسی سریالی و کارگردانی ماهرانه نیستند و سهوا و یا به عمد فرمولهای سینمای بدنه و جذابیتهای منقطع هالیوودی را میپسندند. نتیجه نه تنها یک سریال متوسط عامهپسندِ بیش از حد دیده و ستایش شده، که یک فیلم کاملا غیر ضروری، بدون ارزش هنری و بار دیگر متوسط است. در ادامه با نقد و بررسی فیلم El Camino: A Breaking Bad Movie همراه گیمنیوز باشید.

جذابیت داستان بریکینگ بد به امکان پذیر بودن آن برای همهی ما است. آنچه برای والتر وایت اتفاق میافتد اگرچه اساسا با نبوغ و دانش او توجیه میشود اما الگویی شناخته شده را دنبال میکند که طبق آن شخصیتِ سفید داستان تصمیم میگیرد برای مقابله با شرایط دشوار زندگی خود دست به کارهای خارقالعاده بزند. تبدیل شدن والتر وایت از یک معلم شیمی دبیرستان به یک جنایتکار واقعی نه یک شبه بلکه در طول سه فصل اتفاق میافتد، اما این دگردیسی به هر حال ناگهانی است چون نشات گرفته از تصمیمی غیرعقلانی، غیرمنطقی و توجیهناپذیر است.
در میانهی سریال مخاطب متوجه میشود که سازندگان تصمیم گرفتهاند با تکرار توجیه مسخرهی «به خاطر خانواده» این شخصیت را به سمتِ نابودی منطقی سوق دهند و پس از چند قسمت و چند بار تکرار شدن این حرف، «اسکایلر» در مقابل آن ایستادگی میکند و در فصل پایانی این معادله را بر هم میزند تا شاید سریال از بنبست عقلانی که در آن گیر کرده نجات پیدا کند. صحبتهای پایانی والتر وایت و فداکاری نهایی او برای نجات پینکمن و از بین بردن میراث نامیمون به جا مانده از تصمیمات و اعمالش نیز برای خارج کردن روند شخصیتی او کافی نیست و به یک تیراندازی ناشیانه در تاریکی شبیه است تا حربهای کارامد برای بازگرداندن بیگناهی و صمیمیت به این شخصیت و داستانی که رو به پایان است.
در نهایت این «جسی پینکمن» است که با تمرکز بیش از حد روی شخصیت والتر وایت از یاد میرود و برای مدت زیادی نادیده گرفته میشود. شخصیتی با پتانسیل بسیار که اکثر اوقات در داستان نقشپذیر و منفعل است. اتفاقا زمانی که داستان به دست پینکمن پیش میرود اتفاقات منطقی، هوشمندانه و قابل درک به نظر میرسند. زمانی که او تصمیمات خود را عملی میکند، با والتر مخالف است یا خود را وارد مخمصهای تازه میکند که رهایی از آن به دست تقدیر ممکن نیست، داستان امکان پذیر و واقعی به نظر میرسد.

الگویی که شخصیتهای بریکینگ بد برای روایت داستان از آن پیروی میکنند بسیار متداول است، اما شاید واضحترین نمونه از داستانهای شخصیتمحور و قهرمانپروری که از این الگو برای قصهگویی استفاده کردهاند داستان «هری پاتر» باشد. با این تفاوت که «هری» در داستان هری پاتر به واسطهی ژنتیک و با یک داستان پسزمینهی ملموس و قابل درک برگزیده میشود و «والتر» در داستان بریکینگ بد به واسطهی بیماری سرطان و با تصویر پسزمینهای از علم شیمی و قدرت تولید محصولی فراواقعی و تکاندهنده. در ادامه اما شرایط تقریبا مشابه است و داستان هری و والتر در نقاط بحرانی نه با اندوختهی آنها و نه تصمیماتشان که با شانس بسیار، زیرکی ناخوداگاه و قرار گرفتن در عمل انجام شده ادامه مییابد. الگویی جوانپسند که امتحان خود را پس داده و قادر است هر بینندهای را مجذوب خود کند. در کنار شخصیتهای اصلی در این الگو نیاز به شخصیتهای فرعی غالبا منفعلی هم هست که در مواقع لزوم گرهگشایی اصلی داستان را برعهده میگیرد.
جزئیات بریکینگ بد به واسطهی زمان زیادی که هر شخصیت برای پرداخت دارد آنقدر هست که این الگو از نظرها مخفی بماند و سریال جذابیت خود را حفظ کند. داستان نیز به سمت و سویی میرود که وقفه در تماشا و دنبال کردن آن عملا غیر ممکن میشود. اگر کیفیت بازیها و موقعیتهایی که پرداختن به آنها داستان را متفاوت میکند نبود و اگر سبک و سیاق خاص فیلمبرداری سریال و تدوین قاعدهمند آن وجود نداشت بریکینگ بد از چیزی که هست هم ضعیفتر میشد.
اما فیلم El Camino: A Breaking Bad Movie اساسا رویهی متفاوتی را در پیش گرفته که به نظر میرسد مهمترین دلیلش ظرف زمانی محدودتر و زبان سینماییتر باشد. داستان فیلم بلافاصله پس از تمام شدن سریال آغاز میشود. والتر وایت مرده و همهی جنایتکاران را هم با خود کشته است. «جسی پینکمن» که همیشه مرد دوم سریال بوده حالا فرصت دارد تا خودی نشان دهد و داستان را به طور کامل در دست بگیرد. بعد از فرار پینکمن با الکمینو، او برای رفتن به آلاسکا و آغاز یک زندگی جدید تلاش میکند.

اما روایت فیلم در آغاز و در میانه با فلشبکهای زننده به دوران اسارت پینکمن مختل میشود. در خلال روایت داستان کوتاه فرار پینکمن به سوی آزادی در آلاسکا، گذشتهی مخوف او با «تاد» و روزهایی که در قفس زندانی بود مداخلههای منقطعی میکند که فیلم را به سمت روانکاوی پینکمن پس از این حوادث سوق میدهد. فیلمساز در بازسازی صحنهها و شخصیتهایی که متعلق به سالها پیش هستند نهایت دقت و ملازمت را به خرج داده و نتیجه کاملا قابل قبول است. به واسطهی همین فلشبکها مخاطب فیلم خیلی ساده میتواند با پینکمن و مسیر تازهی زندگی او همراه شود.
روایت این خردهجنایتهای گذشته با پینکمن به سبک روایتهای موازی سریال با فیلتر رنگی گرم اتفاق میافتد. همچنین فیلم کاملا استایل فیلمبرداری سریال را حفظ کرده و نه تنها از ماندن در قابهای لانگ و مدیوم ترسی ندارد که تصاویر توصیفی را نیز به اندازهی کافی تکرار میکند. اتفاقی که از لحاظ دیداری کاملا اتمسفر سریال را بازسازی میکند، و نشان میدهد که یک تفکر سینمایی پشت تمام این تصاویر وجود دارد که تا زمانی که از بین نرفته خروجی همواره یکسان خواهد بود، فارغ از مدیوم روایت. چه تلویزیون در کار باشد و چه سینما، فرم همان است که در ذهن سازنده بوده. این وحدت در به کار گیری تکنیک اگرچه الزاما به رستگاری فیلم El Camino: A Breaking Bad Movie نمیانجامد، اتفاقی خوشایند و قابل تامل است.
سریال بریکینگ بد اگر سعی داشت تا با پرداختن به داستان والتر وایت و خانوادهاش نشان دهد گاهی اتفاقات وحشتناک زندگی آدمهای بسیاری معمولی آنها را به جنایتکارانی بیدلیل و بدون ریشهیابی تبدیل میکند و با ترسیم فرجامی بد و نامطبوع برای همهی اطرافیان گوسفندی که به گرگ تبدیل شد نشان دهد اعتیاد در همهی ابعاد زیانبار و خانمانسوز است، فیلم El Camino: A Breaking Bad Movie بیهدف و بیثمر است. فیلمی کاملا عقیم و بیهوده که تنها چند سکانس به پایان سریال اضافه میکند. خودشیفتگی کارگردان فیلم که همان خالق سریال هم هست نیز باعث میشود ما تصاویری خندهدار از بازسازی کلیشههای ژانر وسترن را در فضایی کاملا غیرموجه شاهد باشیم و با کمی کش و قوس در نهایت به آنچه در ابتدای فیلم مطرح شده برسیم.
فیلم El Camino: A Breaking Bad Movie یک اثر سرگرمکننده و جذاب برای طرفداران سریالی است که مدتها است تمام شده، حرفهایش را زده و حالا هیچ چیز جدیدی برای گفتن ندارد و آنقدر فرتوت و شکسته شده که در تکرار حرفهای قدیمی خود هم ناتوان است. این فیلم نشان میدهد که چطور میشود از اجتماع شکلگرفته حول یک اثر سرگرمی که نزدیک یک دهه است طرفدار پیدا کرده در جهت بازتولید تصاویر منقضی شده برای فروش و درامد بیشتر استفاده کرد. این فیلم نشان میدهد که گاهی داشتن یک شخصیت در سایه و یک بازیگر جوان، خوشچهره و کاریزماتیک و استفاده نکردن از تمام پتانسیل آن در طول پنج فصل سریال اتفاق بدی نیست. نشان میدهد که بعد از سالها میشود دوباره به نقطهی کور سرنوشت این شخصیت برگشت و او را به نفع سودآوری و جذب مخاطب احیا کرد.
واقعاً نمی دونم دلیل ساخت ال کامینو چی بود؟! چه حرفی برای گفتن داشت ؟! واقعاً لازم بود نیمی از فیلم به شکجنه شدن پینکمن بگذره؟ برای چی ؟ برکینگ بد جذاب بود.. صحنه هاش دلچسب بود..رویه داستان مجذوب کننده بود… ال کامینو فقط باعث آزار بیننده میشه ! با دیدن شکنجه شدن جسی در اسارت..و بعد از آن آثار روحی روانی..و پینکمنی که عین موش مرده به تصویر کشیده شده… که بیشتر حس حس ترحم و دلسوزی آدمو به همراه داره… و ادامه ش چی میشه؟ رفتن به خونه تاد؟ تاد چیکاره س آخه؟ که کل فیلم تاد باید بشه نقش دوم فیلم…و آخرش رفتن به آلاسکا… که می تونست تو همون قسمت آخر سریال کل این فیلم تو پنج دقیقه روایت بشه…واقعاً تاسف بار بود…