فصل اول سریال قورباغه ساخته هومن سیدی مدتی است به پایان رسیده است. این سریال که از نماوا پخش شد، در فصل اول پانزده قسمت داشت که در گیمنیوز 9 قسمت ابتدایی این سریال را به صورت جداگانه نقد و بررسی کردیم. در حالی که سریال هومن سیدی با فراز و نشیب بسیاری پیش میرفت، تصمیم گرفتیم که باقی قسمتها را پس از اتمام فصل و زمانی بررسی کنیم که تکلیفمان با سریال مشخص شده باشد.
در حالی که سریال در قسمت چهاردهم خود به اوج رسید و شاهد مهمترین صحنههای آن بودیم، قسمت آخر فصل یعنی قسمت پانزدهم، داستان رامین را به پایان رساند.
نقد و بررسی قسمتهای دیگر فصل اول سریال قورباغه را میتوانید در گیمنیوز بخوانید. با قسمت نهم از فصل اول سریال قورباغه هومن سیدی شروع کنید. (کلیک کنید)
بررسی قسمت دهم سریال قورباغه – غافلگیری بزرگ
تا قبل از انتشار قسمت دهم سریال قورباغه همهی ما منتظر نقشآفرینی مهران غفوریان در قالب یک نقش جدی در یک سریال جدی بودیم. شاید کسی فکرش را نمیکرد که در قسمت دهم بزرگترین غافلگیری سریال، هنرنمایی وی باشد. با بالا گرفتن تنش و هیجان در این سریال در قسمت دهم شاهد یک بازگشت درست و البته جذاب به گذشته نوری هستیم تا با نحوه شکلگیری شخصیت نهایی او در روایت اصلی آشنا شویم. و از همه مهمتر با نفس شیطان آشنا شویم. آنچه در ادامه میخوانید بررسی قسمت دهم از فصل اول سریال قورباغه است.
با آغاز نیمفصل دوم سریال قورباغه، هیجان و تنش زیادی به سریال تزریق شد که اصلا روند نیمفصل اول را ندارد. سیدی پس پرداختن به جزئیات ریز و حواشی داستان و شخصیتها حال تصمیم گرفته که از قسمتهای بزرگی از روایت اصلی داستان رونمایی کند. از خاستگاه و نحوه ساخت و تولید ماده مخدری که نوری از آن برای تحت تاثیر قراردادن اطرافیانش استفاده میکند گرفته تا درگیری بزرگ او با شمسآبادی.
قسمت دهم را میتوان در کنار دو قسمت پیشین از مهمترین و کلیدیترین قسمتهای این سریال دانست. چرا که بخش قابل توجهی از داستان را با یک بازگشت به گذشته برای ما به نمایش میگذارد. اکنون میتوان این سریال و خالقش هومن سیدی را به درستی تحسین کرد چرا که قطعههای پازل داستانی و همچنین روند روایت آن در حال کامل شدن هستند.این سطح جدیدی از روایت یک داستان هیجانانگیز در شبکه نمایش خانگی است. همزمان با این سریال، سریالهای دیگری مثل سیاوش و یا ملکه گدایان در حال پخش هستند که کافی است فقط با دیدن یک قسمت از آنها به شاهکار بودن سریال قورباغه در قیاس با آنها پی ببرید.
قسمت دهم ما را به گذشته و آشنایی نوری با سروش و آباد میبرد و سپس ما را به چگونگی آشنایی نوری با ماده مخدری که در حال حاضر به او قدرت زیادی داده آشنا میکند. شخصیت نوری در گذشته اصلا نزدیک به شخصیت حال حاضر او نیست و به شدت خجالتی و ترسو نشان داده میشود.
او به دنبال سرنخی فرستاده میشود تا محمولهای بزرگ از کوکائین را کشف کند. اما در نهایت به مادهای میرسد که نفس شیطان نام دارد.
کسی که نفس شیطان را مصرف میکند چنان تحت تاثیر قرار میگیرد که کاملا فرمانبردار میشود و هر کاری انجام میدهد. مصرف نفس شیطان شکلگیری خاطرات در ذهن را مسدود میکند و به همین دلیل وقتی اثر ماده مخدر از بین میرود، مصرفکننده هیچ خاطرهای از دقایقی که تحت تاثیر ماده بوده به یاد نمیآورد. نوری پس از درگیری با کیان که نگهبانی از این مواد را به عهده دارد و گاها از آن برای مقاصد شخصی استفاده میکند این ماده را به دست میآورد و کیان را مجبور میکند که مواد را با وی تقسیم کند.
حال میرسیم به مهمترین غافلگیری این قسمت یعنی بازی و هنرنمایی کاملا متفاوت مهران غفوریان. همانطور که میدانید بسیاری از بازیگرانی که در نقشهای کمدی در طولانی مدت ایفای نقش میکنند دیگر جدی گرفته نمیشوند. تصور عموم این است که آنها در حد و اندازه ایفای یک نقش جدی نیستند. اما تجربه ثابت کرده که هر بار به یکی از آنها فرصتی داده شده نتیجه فوقالعاده بوده است.
برای مثال جواد عزتی سالها فقط به ایفای نقشهای کمدی میپرداخت اما به محض اینکه شروع به بازی در عناوین درام کرد به شدت توجه همگان را به خود جلب کرد. نمونه هالیوودی این ماجرا آدام سندلر است که پس از بازی و هنرنمایی در فیلم Uncut Gems به شدت همه را غافلگیر کرد.
حال مهران غفوریان که تا جایی که به یاد داریم در عناوین درجه دو و سه سینما و تلویزیون در مضحکترین نقشها حضور پیدا میکرد ناگهان در در قامت یک شخصیت مهم و تاثیرگذار در سربال قورباغه ظاهر میشود و نمایشی غافلگیرکننده و بسیار عالی از خود ارائه میدهد. چه کسی فکرش را میکرد روزی از ترکیب بازی مهران غفوریان و نوید محمدزاده تعریف و تمجید کنیم.
بررسی قسمت یازدهم سریال قورباغه – بیرحم و خونین
قسمت یازدهم سریال قورباغه بار دیگر بیرحمی و تاریکی فضای این سریال را با یک اتفاق بزرگ به رخ ما میکشد. این قسمت به زیبایی و آهستگی ما را با ذهن و مقاصد اصلی شخصیتهای داستان آشنا میکند و نشان میدهد که قدرت میتواند تا چه حد انسانها را وسوسه کند و یک پسر ساده و دست و پا چلفتی را به پدرخواندهای بسیار بیرحم تبدیل کند. کسی که که برای از دست ندادن امپراطوری و ثروتش حاضر به هر کاری است. حتی کشتن کسی که او را از اعضای خانواده خودش میداند.
شخصیتهای اصلی فصل اول سریال قورباغه نماد انسانهای عصبانی و سختی دیدهای هستند که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند. در طول سریال تا کنون چندین بار این جمله را از رامین شنیدهایم. انسانهایی که برای رسیدن به قدرت و پولدار شدن دست به هر کاری میزنند. زیرا جامعه تنها راه موفق شدن آنها را رسیدن به پول تعریف کرده است.
البته که در این سریال دیگر بحث از پول زیاد گذشته و همه تشنه قدرت هستند. قدرتی که می تواند پایهگذار جایگاهی باشد که شما را از دیگران برتر میکند. همانطور که مشاهده کردید قدرت توانست یک پسر ساده و دست و پا چلفتی را که حتی نمیتوانست حقش از دیگران را بگیرد به غولی بدون احساس تبدیل کند.
شخصیتهای سریال قورباغه انسانهای غیرقابل اعتمادی هستند که هر کدام در تلاش برای رسیدن به ماده مخدر و انتقام از هیچ تلاشی فروگذار نمیکنند.
از سروش گرفته تا لیلا. ما تاکنون میدانیم که سروش به دلیل حسرت گذشته و رامین به خاطر دوستانش دنبال ماده مخدر هستند تا از نوری انتقام بگیرند و صاحب تاج و تخت او شوند. اما چیزی که تا این قسمت سریال برای همه مبهم است دلیل تنفر لیلا از برادر خود یعنی نوری است و آن طور که پیشبینی میشود در جبهه مقابله او و با دشمن او یعنی شمس است.
سکانس مرگ و کشته شدن سروش توسط نوری را میتوان یکی از خشنترین، خونینترین و بیرحمانهترین صحنههای قتل در سریالهای شبکه خانگی و حتی تلویزیون نامید. سکانسی که به خوبی میتوان امضاء هومن سیدی را پای آن دید. چرا که تماشا کردنش واقعا برای مخاطب دشوار است. مرگ تلخ سروش زهر چشمی بود که نوری از رامین گرفت و بار دیگر به او فهماند که من را دست کم نگیر! حالا رامین فهمیده که نوری بسیار خطرناک است و برای از بین بردن او راه سختی را در پیش دارد.
قسمت دوازدهم سریال قورباغه – ترکیبی از قابها و موسیقی
این قسمت پاسخ سوال بزرگی که برای مخابطان در قسمت گذشته ایجاد شده بود را میدهد. نحوه ورود لیلا به زندگی شمس و علاقه دیوانهواری که شکل میگیرد و در نهایت باعث یک جنایت هولناک میشود. بازی هومن سیدی در کنار فرشته حسینی بسیار خوب از آب درآمده است و فرشته حسینی بازی درخشانی را ارائه میدهد.
قابهایی که هومن سیدی در این قسمت میبندد همگی مینیمال هستند. استفاده حداقلی از بازیگرها و رنگها نیز سبک و سیاق متفاوت این قسمت را نشان میدهد. یکی دیگر از نکات این قسمت ادای دین هومن سیدی به سینمای شرق است.
استفاده از موسیقی فیلم Old Boy و یا استفاده از چکش برای قتل، همه نشانههای علاقه او به سینمای ژاپن و کره است. از دیگر موسیقیهای معروفی که در این قسمت استفاده شده است موسیقی فیلم Gloomy Sunday است که در سکانس گالری پخش میشود.
به طور کل تصویربرداریهای این قسمت بسیار چشمنواز و جذاب هستند و قسمت دوازدهم فصل اول سریال قورباغه را میتوان جزو جذابترین قسمتهای سریال چه از لحاظ بازیگری و دوربین، قاب و هر چیزی که لازمه یک سریال خوب است دانست. عشق و نفرت به خوبی به نمایش درآمده است و ما را به یاد فیلم سینمایی خشم و هیاهو میاندازد.
بازیگری هومن سیدی در این قسمت یکی از نقاط قوت سریال است. سکانس رستوران و برخورد او با همسرش نشان میدهد سیدی علاوه بر اینکه کارگردان خوبی است بازیگر بسیار توانایی نیز است.
بررسی قسمت سیزدهم سریال قورباغه – آغاز فروپاشی
قسمت سیزدهم بالاخره با یک پرش زمانی ما را به کودکی نوری و رامین میبرد. جایی که این دو درس میخواندند و یک سیلی مسیر زندگی آنها را تغییر میدهد. همان سیلی که نوری از مدیر مدرسه میخورد و رامین از پدرش. هرچند که این سکانسهای اولیه اصلا خوب از آب درنیامده و میتوانستند به طرق بهتری روایت شوند اما در هر حال ما میبینیم که رامین در کودکی نوری را از چنگ شعله خشم خودش نجات داده است.
یکی از اتفاقات آزاردهنده در این قسمت این است که شمس خیلی زود با قاتل واقعی زن و بچه خودش آشنا میشود. سریال اجازه مانور به این موضوع را نمیدهد. از نکات خوب این قسمت بازی بسیار عالی نوید محمدزاده است. او با توجه به شرایط بحرانی به وجود آمده و عدم اعتمادی که به اطرافیانش دارد از نظر روحی در شرایط مناسبی نیست و بسیار عصبی است و این دقیقا همان چیزی است که نوید محمدزاده به خوبی میتواند به نمایش درآورد.
در این قسمت تقریبا مخاطب در جایگاه رامین و لیلا قرار میگیرد. نوری هیچ اطلاعاتی از نقشه و مسیری که در نظر دارد را ارائه نمیکند و در تمام این قسمت استرس و نگرانی در چهره همهی شخصیتها موج میزند. هیچ یک از شخصیتهای سریال به یکدیگر اعتماد ندارند و همه به فکر خودشان هستند.
یکی از بهترین سکانسهای این قسمت سکانسی است که نوری و لیلا در حال تماشای رامین هستند که با تلفن صحبت میکند و انعکاس برگهای درختان روی شیشه نشاندهنده احساس تشویش و نگرانی نوری است. حسی که نوری در حال تجربه آن است و نمیتواند به نزدیکترین انسانهای اطراف خود حتی خواهرش اطمینان کند.
بررسی قسمت چهاردهم سریال قورباغه – اشکهای خونین
با گذشت هر قسمت از فصل اول سریال قورباغه شاهد یک اتفاق غیر منتظره بودیم. اما این بار در قسمت چهاردهم، شوکی غیرقابل هضم برای مخاطب برنامه ریزی شده است. داستان برخلاف قصههای عامه پسند از شخصیتهای مثبت و یک بعدی دوری میکند و همهی کاراکترهای آن به نوعی منفی و درگیر اشتباهات و اعمال نادرست هستند. در بین آنها شخصیت پاک و مثبتی وجود ندارد، به همین دلیل است که قسمت چهاردهم مملو از خشونت و خیانت است.
در شروع این قسمت نوری را بین افرادش میبینم، استفاده از نماهای چرخشی و حرکت دایرهوار دوربین به دور نوری او را به عنوان طعمه در میان اطرافیانش نشان میدهد. با این حال نوری سعی میکند لیلا را فارغ از بقیه نگاه کند. اما زبانش برخلاف ظاهرش عمل میکند. او برای ثابت کردن اعتمادش به لیلا با نوشیدن آب بطری مشکوک، لیلا را جزئی از خود میداند.
نوری در این زمان تنهاتر از قبل است. نماهای لانگ و نشان دادن نوری مجزا از دیگران در اسکله تاکیدی بر این انزوا هستند. اما نوری واقعیت درون لیلا را میداند و زمانی که لیلا کشتی را برای حمل مواد در نظر گرفته است، نوری با جمله «با بالا بالاها میپری» سوءنیت لیلا را نسبت به خودش به روی او میآورد.
از ابتدای سریال ما هیچ گفتگوی مسالمت آمیزی بین نوری و لیلا ندیدهایم. شخصیت نوری به عنوان یک برادر در فلش بکها کاملا دلسوزانه است. او لیلا را حتی لحظهای در کنار سروش و آباد تنها نمیگذارد. حتی همان زمانی که برای بدست آوردن مواد راهی میشود او را با خود همراه میکند.
مواردی از این قبیل نوری را برادری خوش قلب نشان میدهد اما لیلا از ابتدا کارکتری سرد و خونسرد معرفی شده است که نوری را به عنوان برادر قبول ندارد.
لیلا برای از بین بردن نوری به دنبال بهانهای میگردد. لیلا با مقصر نشان دادن نوری در مرگ مادرش در واقع سعی میکند تا وجدان خود را آرام کند. مانند کاری که نوری در هنگام کشتن پدرش برای وجدان خود کرد و پدرش را دلیل مرگ مادرش دانست تا با خیالی آسوده پدرش را به قتل برساند و این بار باز هم لیلا با صورتی خونسرد که در زمان مرگ پدرش بر چهره داشت به مردن برادرش نگاه میکند. از طرفی نوری که دیگر کسی را همراهش نمیبیند سعی میکند رامین را به کمک زنجیر و قفل کنار خود نگه دارد. رامین تنها در صورتی برای نوری خطر ندارد که در بند اسارت باشد و در مقابل آنچه نوری را به اسارت برده مخدر قورباغه است.
رامین نمادی از سخت جانی است و این بار هم از مهلکه فرار میکند و با وداع تاملبرانگیز در غم دوستی که تازه او را پیدا کرده، نوری را تنها میگذارد.
چیزی که ما از رامین در طول این سریال دیده بودیم، خشم و نفرت زیادش نسبت به نوری بود. اما دیدن مرگ غمانگیز نوری توسط خواهرش حتی قلب او را نیز به درد میآورد و او کشته شدن تمام کسانی که سعی داشت شکست دهد و از میان بردارد را به چشم میبیند. اما رضایتی در چهرهی او دیده نمیشود و برای آنها اشک میریزد.
بررسی قسمت پانزدهم سریال قورباغه – پایان قصهی طمع
فصل اول سریال قورباغه پس از 15 قسمت به پایان رسید. اگر چه تصور میشد که سریال قورباغه در 16 قسمت به پایان برسد. برخلاف تصورمان سریال سیدی در قسمت پانزدهم تمام شد و ابهامات زیادی را برای مخاطب باقی گذاشت.
هومن سیدی آن قدر که به فرم سریال و تصویربرداری آن اهمیت داده بود از فیلمنامه دور شده بود. ضعف فیلمنامه در سریالهای ایرانی یکی از مواردی است که باعث میشود تا ما فاصله زیادی با سریالهای روز دنیا داشته باشیم. ضعف فیلمنامه از همان قسمت اول سریال خودنمایی میکند. از جاییکه سه جوان تصمیم میگیرند که به سرقت مسلحانه بروند و دلیل آن مشخص نیست که چرا باید سه جوانی که اراذل و اوباش نیستند و تا به حال اسلحه ندیدهاند چنین تصمیم بزرگی را به راحتی بگیرند و در این راه دو نفر از آن ها جان خود را از دست دهند. در ادامه رامین بنا به دلایل پزشکی که خیلی قابل درک نیستند از مخمصه نجات پیدا میکند و زنده میماند.
در آغاز قسمت پایانی سریال قورباغه بار دیگر فرانک به کمک رامین میآید. نقش فرانک مانند فرشته در زندگی رامین است. فرشتهای که رامین به او بهایی نمیدهد اما همواره فرانک رامین را در زیر سپر خود حمل میکند.
رامین برای بازگشت به زندگی عادی به سراغ خواهرش میرود تا امانتی را از او پس گیرد. اما باز سرنوشت او را به سمت عقب میراند و اینجاست که نقش داماد خانواده و پیش زمینهای که برای او چیده شد به کار میآید. دامادی که از بچگی سربار خانواده معرفی شد، حالا باعث میشود رامین به نقطهی اول زندگی خود برگردد و در سرنوشت رامین دخیل شود.
در این جاست که رامین را منفعل میبینیم اما در همین زمان و بعد از استفاده مواد مخدر توسط رامین و فرانک، نیروی نهان رامین دوباره پیدا میشود و جرقهای را در سرش میزند که چرا او این گیاه را پرورش ندهد! آن هم با بذری که در گلخانه نوری است. بازگشت رامین به ویلای نوری آن هم در شب و نمایی یکسان در آغاز ورودش به ویلا با حرکت مارپیچ ماشین به جهت عکس رامین را در حال برگشت به نقطه آغازین داستان نشان میدهد.
پس از سفر به تایلند یکسری اتفاقات کلیدی برای رامین رقم میخورد که البته دیگر این تلنگرها برای او فایدهای ندارند. یکی از آنها تیر خوردن فرانک در هنگام معامله است. رامین متوجه میشود که چقدر در اعماق قلبش نوری را تحسین میکرده است. همین دلیلی است که رامین در زیر باران با نوری خیالی به گفت و گو مینشیند. گفتگویی که رامین را مصمم بر اجرای نقشهای هولناک میکند.
او با دزدین دختر مواد فروش خود را در مخمصهای پرریسک میاندازد. اما رامین فراموش کرده در این نقشه او تنها نیست و اشتباه اردشیر زندگی رامین را وارد سراشیبی مرگ میکند.
در اینجاست که بیننده وارد توهم پیش از مرگ رامین میشود. این سکانسها ما را به شدت به یاد سکانسهای پایانی شخصیت ریک در سریال The Walking Dead میاندازند. او افراد حاضر در داستان را تصور میکند. افرادی که بر سر میز غذا گرد هم آمدهاند. پدرش، داماد، آباد، سروش، دوستانش، فرانک، کسانی که به نوعی قصد داشتند از دیگری منفعتی طلب کنند بر سر میز گرد هم آمدهاند. مادرش در کودکی که مراقب او بود برخلاف دیگران نگران رامین است.
در این نما استعارههای بسیاری وجود دارد. آباد را تاج به سر میبینیم گویی آباد پادشاه دیگری است. سروش را با چهره آتشین همانطور که رامین به یاد دارد میبینیم. و فرانک را در لباس عروس، لباسی که رامین، شخصیت فرانک را در آن میبیند. حضور فرهاد با ظاهری وحشتناک مانند عذاب وجدان و گرفتاری بعد از مرگ برای رامین است.
در این سرزمین فرانک رامین را به بازگشت به دنیای واقعی و در مقابل لیلا با لباسی قرمز رامین را به سمت مرگ تشویق میکنند. رامین پس از بیدار شدن از این توهمات خود را در زمین و مردابی خالی میبیند. مردابی که اشاره به خالی بودن و رنجی که او در زندگی کشیده است دارد. مردابی که حالا با بارش قورباغهها و ماهیها آخرین تصمیم غلط او در زندگیاش است. البته سکانس آخر مرگ رامین و باران ماهی و قورباغه تقلیدی از فیلم Magnolia به کارگردانی پل توماس اندرسون است.
نظر شما درباره فصل اول سریال قورباغه چیست؟ قسمتهای این فصل را تماشا کردهاید؟ نظر خود را با ما در میان بگذارید.