مدت زیادی است که سریالهای تلویزیونی در ایران فروغ خود را از دست دادهاند. این حقیقتی است که با انگشت شمار شدن سریالهای خوب هر ساله در تلویزیون از آغاز دهه نود تا به امروز مدام در حال تکرار است. بسیاری از کارگردانان دیگر حاضر به همکاری با صداوسیما نیستند، اما این سازمان عریض و طویل همچنان به ساخت فیلم و سریال مشغول است. تعدد ساختههای بیکیفیت، فیلمنامههای شبیه به هم و شخصیتهای تکراری باعث شده این روزها دیگر کمتر کسی به سراغ سریالهای تلویزیون برود.
اما زمانی این سریالها طرفداران بیشماری داشتند. یک تعطیلات عید نوروز بود و سریالهایش. ویژه برنامههایی که در آستانه سال جدید همه منتظر رونمایی از آنها بودند. و یک ماه رمضان بود و ماه عسل و سریالهای ویژهای که به سرعت به یکی از مناسک این ماه تبدیل شده بودند. برنامههایی که رسالتشان پر کردن اوقات فراغت خانوادهها از افطار تا پاسی از شب بود و عمده ایرانیان درگیر آنها میشدند.
از این برنامهها هم دیگر نشانی نیست. در حالی که عمده سریالهای شبکهی نمایش خانگی و VODها اساسا با هدف پولشویی ساخته میشوند، سریالهای تلویزیون همین خاصیت را هم ندارند. مدت زیادی است که از شبکههای تلویزیونی برای اهدافی غیر از سرگرم کردن و روایت قصههایی که برای مردم دلنشین باشد استفاده میشود. جای شخصیتهایی که همذاتپنداری مردم را برانگیزند در قاب تلویزیون خالی است. سریالهای تلویزیونی کاملا شبیه به هم و شخصیتها و دیالوگها شابلونی شدهاند. صداوسیما در هر حال سالهای سال است که در رساندن پیام به مخاطب خود، از قضیه حمار استفاده میکند! اما سازندگان این سریالها هنوز نمیدانند که این قضیه هندسه اقلیدسی یعنی چه!
ژانر طنز عملا از بین رفته است. هیچ ژانر دیگری هم فرصت بلوغ را در این فضا پیدا نمیکند. از ملودرامهای اجتماعی که زمانی اصلیترین ژانر تلویزیون بودند هم دیگر خبری نیست.
ملودرامهای اجتماعی به عنوان آخرین سنگر صداوسیمای ایران دیگر نخنما شدهاند. آخرین ساخته جذاب این ژانر «ستایش» و آنهم تنها فصل اول آن بود. ستایشی که تلاش میکرد همزمان با فاصله گرفتن از زمان حال، سر و شکلی از رویای زندگی سعادتمند در ایران را به نمایش بگذارد. چالشی که نویسندگان سریال به خوبی از پس آن برآمده بودند. سریال ستایش موفق شده بود با خلق یک فضای نوستالژیک و در عین حال صمیمی با عامه مردم، بستری را برای روایت قصه عاشقانه خود فراهم کند. عشق ممنوعهای که با تراژدی درآمیخته بود.
شخصیت «حشمت فردوس» یکی از جذابترین شمایلهای پدر در تلویزیون ایران پس از پدرسالار بود. این شخصیت که ابهتی همارز پدرسالار داشت، به یک بازیگر همارز محمدعلی کشاورز هم نیازمند بود. «داریوش ارجمند» با سابقه درخشان خود در سینما و تلویزیون و تئاتر ایران بهترین گزینه برای همکاری در سریالی بود که حداقل روی کاغذ هنوز هم قصه و فیلمنامهاش نقطه عطفی در ژانر خود محسوب میشود. سابقه بازیگر به کنار، هنرمندی داریوش ارجمند بر هیچ کس پوشیده نبود. توانمندی او باعث شد که حشمت فردوس بسیار بیشتر از آنچه که میبایست دیده شود. بازتاب این نقش آفرینی بینظیر را میتوان در تبدیل شدن سریال «ستایش» به سریال حشمت فردوس دید.
در نظر مردم، این شخصیت و این نقش با بازی ماندگار داریوش ارجمند آنچنان ارزشمند شد که شخصیت منفی سریال به سرعت به شخصیت محبوب مخاطبین تبدیل شد. این موضوع حتا گاهی به چالشی برای سازندگان سریال هم تبدیل شد. در یک کلام، آنها نمیخواستند که حشمت فردوس تا این حد دلسوزی مخاطبین را برانگیزد. چون در این صورت رفتار او با ستایش و قصهی فرار او توجیه نمیشد. البته این اتفاق افتاد.
حشمت فردوس به سبب محبوبیتی که نزد مخاطبین یافت، از آن شمایل پدر سنتی با افکار و عقاید پوسیده که قرار بود قصه سریال به آنها پشت پا بزند و مسیر ترقی زنها در جامعه را نشان بدهد فاصله گرفت.
رفته رفته این شخصیت به یک پدرسالار جوانتر تبدیل شد که چندان مبادی آداب نبود. فردوس یک کاسب بازاری بود و البته همچنان افکار و عقاید مردسالارانهاش را به همراه داشت. تابوهایی که قرار بود به دست عروس خانواده با همان فرمول پدرسالار و این بار در قالب یک داستان مدرنتر با نقطه عطف رمانس بشکنند، یکی پس از دیگری با شخصیت حشمت فردوس و محبوبیت او تقویت هم شدند!
آش به قدری شور شد که دنبالههای سریال ستایش با محوریت حشمت فردوس ساخته شدند. نه فقط این شخصیت از شمایل ترسناک قرون وسطایی خود خارج شد، بلکه به نقش اصلی و شخصیت اول داستان هم تبدیل شده بود. حالا اما در این بلبشوی غیرقابل توصیف، در روزهایی که تنها برنامههای پرمخاطب صداوسیما بازپخش سریالهای مدیری و عطاران هستند، حشمت فردوس با یک اسم جدید با سریالی به ظاهر جدید به سیما برگشته است. چه شده که هیچ سریال خوب دیگری در این سالها ساخته نمیشود؟ چرا هیچ استعدادی ظهور نمیکند؟ چرا هیچ قصه تازهای روایت نمیشود؟ چرا هیچ حرف تازهای نیست که کسی در قالب سریال بزند؟ هزاران دلیل هست که با هر یک میتوان پاسخی به این سوالات داد. اما حالا نه وقت پرسیدن اینهاست و نه جای رسیدن به پاسخی برایشان.

حالا وقت گریستن بر مزار بازیگری است که خودش و نقشهایش در تلویزیون را شاید برای همیشه به خاک سپرده است. داریوش ارجمند، که خوانش موفقش از نقش حشمت فردوس به اندازه یک کلاس بازیگری آموزنده بود، همراه با سریالها و قصههای جذاب به تاریخ پیوسته است.
اگرچه این روزها کمتر فروغی از بازیگران قدیمیتر در سینما هم شاهد هستیم، هنوز در قامت همین سینمای بربادرفتهی سفارشی شدهی مبتذل، هنرمندانی عمدتا در ایفای نقشهای قهرمانگونه و حماسی موفق هستند. «فرامرز قریبیان» خروج و «علی نصیریان» مسخرهباز. به نشانهی اینکه هنوز جایگاهی برای هنرورزی در سینما و تلویزیون محفوظ است که کمتر کسی میتواند به آن برسد. آن هم نه با تکرار یک کلیشه خالی از ذوق و احساس، که با اجرایی ظریف و هنرمندانه از نقشهایی گاها غیرمتعارف و آشنایی زدا. آن هم در زمانهای که محمدعلی کشاورز، جمشید مشایخی، عزتالله انتظامی، داود رشیدی، ناصر ملکمطیعی و دیگران برای همیشه صحنه را ترک کردهاند.
ساخت سریال «یاور» که این شبها از شبکه سوم سیما به عنوان یک سریال ویژه ماه رمضان پخش میشود، چند پیام مهم دارد. یاداوری مهم آن، چند سال دور شدنمان از پایان عصر سریالهای قابل دیدن تلویزیون است. پیام اصلی آن، تبدیل شدن تلویزیون به مدیومی برای هرزگویی و سریسازی بیتفکر، بیاحساس و عاری از هرگونه هنر است. دورریختن پول مردم به خیال ساخت اثری سرگرمی ساز. آن هم ویژه ماهی که برای سالیان سال بهترین ماه تلویزیون از نظر پخش سریال محسوب میشد. و پیام دیگر این سریال نابودی هنرمند در چرخهی مستمر ابتذالی است که هرگز پایانی نخواهد یافت.