زنی در پنجره فیلمی تریلر است به کارگردانی جو رایت و با بازی ایمی ادامز، گری الدمن، جولیان مور، جنیفر جیسن لی و وایت راسل. با نقد فیلم The Woman in the Window در گیمنیوز همراه ما باشید.
فیلم The Woman in the Window اقتباسی است از کتابی به همین نام و سرشار از ادای احترام و اشارههای مختلف به فیلم پنجره پشتی و کارگردانش آلفرد هیچکاک. داستان فیلم درباره روانشناس کودکانی به نام آنا فاکس است که پس از جدایی همسرش، تنها زندگی میکند و دچار افسردگی شده. او همسایههایش را از پنجره خانه تماشا میکند و وقت خود را با تماشای فیلم میگذارند. در یکی از روزها، صدای جیغی میشنود و جنایتی را از طریق پنجره خانهاش مشاهده میکندو
خواندن این متن بخشهایی از داستان این فیلم را لوث میکند.
فیلم با حرکت دوربین در خانه شروع میشود؛ دوربین از اتاقی به اتاقی دیگر میرود و از راهروهای خانه میگذرد و سپس نماهایی از خانههای همسایه را میبینیم، درست همانند سکانس ابتدایی فیلم پنجره پشتی. این بار انا فاکس (ایمی ادامز) را میبینیم که جایگزین جف (جیمز استوارت) پنجره پشتی شده است اما نه با شکستگی پا، بلکه با آگورافوبیا و افسردگی. آنچه که بیش از هر چیزی جلوه میکند، سودای روایتی پرتعلیق و به اصطلاح «هیچکاکی» است که جو رایت، کارگردان فیلم، در سر دارد؛ هر چه باشد، خودش هم در همان دقایق نخستین فیلم با نمایش چند فریم از فیلم پنجره پشتی در تلویزیون خانه این فرض یا ادعا را تایید میکند.
هیچکاک معما را آگاهی کمتر مخاطب از وقایع نسبت به شخصیت و تعلیق را آگاهی بیشتر مخاطب نسبت به شخصیت میدانست. او انتظار برای وقوع حادثهای خطرناک یا ناخوشایند را مهمترین و خطرناکترین عنصر تعلیق میدانست.

فیلم در دوراهی تعلیق یا سورپرایز سردرگم است؛ ما جنایت قتل زن را مشاهده میکنیم و به طبع، انتظار داریم که مسیر داستان نیز به همین سو برود. با این حال از سویی دیگر خطوط داستانی موازی نیز وجود دارند که ماهیتشان کمک به ایجاد تعلیق و معمای بیشتر در خلال پیشروی پروتاگونیست به هدف اصلی (افشای راز قتل زن) است اما بیشتر موانعیاند در راه ارتباط و همراهی با داستان اصلی. در پنجره پشتی جف و نامزدش و رفیق پلیسش در مسیر افشای قتل همسر همسایه هر کدام داستان فرعی خودشان را داشتند و این داستانهای فرعی که روابط میان شخصیتها بودند، علاوه بر آنکه منجر به شخصیتپردازی شدند، بر حفظ تعلیق و تمرکز روی ماجرای اصلی قتل هم موثر و مفید بودند، نه مانع آن.
تلاش فیلم برای ایجاد تعلیق با پیچشهای متعدد و اطلاعرسانیهای معماییاش در تضادند. فیلم تلاش میکند تا از او نوعی تدی دنیلز (جزیره شاتر) بسازد و او را دیوانه جلوه دهد و بیاطلاعی از مرگ همسر و فرزندش را بهانهای برای این هدف میکند.
اما این تلاش قانعکننده نیست. پیرنگ اصلی در همان پرده اول لو رفته است و ما از آنکه قتلی رخ داده و آنا به مقابله با قاتل خواهد رفت مطلعیم. در نتیجه حقه فیلم برای دیوانه جلوه دادن او و خودکشیاش صرفا مانعی است برای سنگاندازی جلوی پای مخاطب اما او نه تنها در همان آغاز فیلم از آن آگاه شده، بلکه پیش از آن که با پیچش نهایی داستان مواجه شود، از اثر جلوتر است و آگاه از پرده نهایی. این حجم از انفعال آنا و شیوه پرداخت فیلم به مشکلات او با به یکباره سرازیر کردن آنها بر سر او نه تنها منجر به همذاتپنداری و سمپاتی با شخصیت نمیشود، بلکه حس دافعه نیز ایجاد و مهمتر از آن، اثر را نیز بیشتر از قبل، قابل پیشبینی میکند.
انفعال او حتی در پرده پایانی نیز ادامه دارد؛ او به طور تصادفی و شانسی تصویر را مییابد و آنتاگونیست نیز در نتیجه همین تصادف خودش را پدیدار میکند. حتی اگر بتوان چالههای داستانی نظیر بررسی نکردن سوءپیشینه دیوید یا پیدا نشدن آثار قتل در خانه راسلها (چگونه آثار جنایتی را که در حین ارتکاب گزارش شده است، به آن سرعت از بین بردند و پلیس نیز شواهدی از آن نیافت؟) را تحمل کرد، از جایگاه و کارکرد درام بیماری روانی آنا نمیتوان صرفنظر کرد.
در انتهای فیلم، پس از آنکه پروتاگونیست توانست آنتاگونیست غیر قابل باور و غیرمنطقی و حراف را شکست دهد (تمام تلاش فیلم در راستای ایجاد تعلیق میان رابطه آنا و الیستر راسل ناگهان با شرور شدن پسرش هدر میرود)، افسردگی و اختلال روانیاش حل میشود و از خانه بیرون میرود.
سوال اینجاست که حل معمای قتل چه ارتباطی با رفع اختلال روانی او دارد؟ فراموشی مرگ خانوادهاش و تظاهر به جدایی همچنان واقعیت دارند و از دلایلی بودند که او قصد خودکشی داشت، پس موفقیت یا شکست آنا در پرونده قتل هیچ تاثیری بر این مسئله که او مرگ خانوادهاش را فراموش و به زنده بودنشان تظاهر کرد، ندارد. اینجاست که مشکل تدی دنیلز ساختن از او بیشتر جلوه میکند.
حرکتهای نامعقول دوربین، مونتاژها و اینسرتهای ضعیف خونین و دکوپاژ شلخته منجر به آن شدهاند که فیلم به یک سی مووی ترسناک شبیه شود. فیلمنامه شلختهاش نه میتواند تعلیق ایجاد کند و نه سورپرایزها و پیچشهای داستانی. حتی بازی بازیگران شناخته شده و توانایی چون ایمی ادامز، گری الدمن، جولیان مور و جنیفر جیسن لی نیز به چشم نمیآید. زنی در پنجره نه در حد و اندازه اثری ظاهر میشود که به آن ادای احترام میکند و نه میتواند تریلر روانشناختی سرگرمکنندهای باشد.
در این مطلب به بررسی و نقد فیلم The Woman in The Window پرداختیم. برای خواندن بررسی دیگر فیلم و سریالها میتوانید به اینجا مراجعه کنید. با گیم نیوز همراه باشید.