۱۰ موقعیت که در آن برنامه ریک و مورتی دل مخاطبان را شکست
تقریباً مشخص است که وقتی بحث به برنامههای تلویزیونی انیمیشنی میشود، هیچچیز شبیه به برنامه ریک و مورتی نیست. ساخت یک برنامه انیمیشنی با شخصیتهای با مزه و کمی خِنگ کار سختی و جدیدی نیست. اما ریک و مورتی کار بسیار خوبی در به تصویر کشیدن شخصیتهای این سریال انجام داده است. هر شخصیت این سریال از لحاظ درونی مشکلات بسیاری داشته که همین سریال را جذاب میکند. حال این ماجرا را با ماجراجوییهای فضایی مخلوط کنید و یک چیز منحصر به فرد بوجود میآید.
به طور کلی ریک و مورتی از برنامههای تخیلی معمولی خود را جدا میکند. به جای آن، این برنامه هوشمندانه عمل میکند. ریک و مورتی انتخابها، ماجراجوییهای اشتباه و لحظات ناراحتکننده این خانواده آسیب دیده را نشان میدهد. زمانی که اینکار را با این شدت انجام میدهد، محال است انسان بیتفاوت بماند. حال با این مقدمه بیایید به لحظههایی که برنامه ریک و مورتی قلب طرفداران را شکست، نگاهی بیاندازیم.
زمانی که مورتی، Roy بود
چند بار شده که ما کاملاً از زندگی که در آن هستیم ناامید باشیم؟ چقدر شده که با خود فکر کنیم که چیزی بیشتر در زندگی به جز تکرار نیست؟ این سؤالات پتانسیل ایجاد افسردگی در بسیاری از افراد را دارند.

حال برنامه ریک و مورتی این سؤالات را بسیار زیبا به تصویر کشید. این اتفاق زمانی که مورتی بازی واقعیت مجازی Roy: A Life Well Lived را میکرد. حوصله سَربرترین زندگی، زندگی واقعی انسانها است. اما لازم به ذکر است که هنگامی که مورتی بازگشت، او خاطرات زیادی را با خود آورد. خاطراتی و ترسهایی که برای بسیاری از ماها حتی تصور آن هم ممکن نیست.
زمانی که ریک خود را فدا کرد
یکی از ویژگیهای شخصیتی مهم ریک، خودخواه بودن است. به حالتی که اگر موقع بحران پیش بیاید اولین اولویت او، خودش است. بیشتر از چندین بار شده که ریک خودش و نیازهای خودش را در اولویت بالاتری از دیگران قرار دادهاست. که البته این بیشتر نشان از آشفتگی درونی او است.

البته ریک در قسمت اول فصل 2 برنامه ریک اند مورتی، خودش را فدا کرد تا مورتی را نجات دهد. این زمانی است که مورتی خودش را درمیان برهههای زمانی گم کرده بود. او گردنبندش را به نوهاش داده و آماده شد تا بمیرد. با این اتفاق سریال نشان داد که همهچیز درون ریک از بین نرفته است.
زمانی که مورتی جنازه خودش را به خاک سپرد
زمانهای بسیاری در برنامه ریک و مورتی بوده است که باعث شده ما به انتخابهایمان در زندگی شک کنیم. اما صحنهای در این سریال وجود داشت که همه را عمیقاً به فکر فرو برد. آن صحنه زمانی بود که مورتی جنازه خودش را به خاک سپرد.

این اتفاق زمانی افتاد که ریک و مورتی مجبور شدند واقعیت خود را رها کنند. آن دو مجبود شدند دنیای جدیدی برای زندگی پیدا کنند وقتی همتاهای آنها مردند. این قسمت بسیار شکهکننده بود به دلیل اینکه نشان دهنده یک انتهای بهتر برای انسانها بود.
زمانی که Sleepy Gary مرد
یک دسته از انگلهای فضایی توانایی این را دارند که به مغز شما نفوذ کنند. این انگلها میتوانند موجوداتی را بوجود بیاورند که ما آنها را خیلی دوست داریم اما حقیقت ندارند. این قابلیت به شدت ترسناک است. این اتفاق در خانه اسمیتها افتاد. یکی از این انگلها به ذهن جِری نفوذ کد و شخصیتی به نام گَری خوابآلود را بوجود آورد.

گری به یکی از بهترین دوستها و عشق جری تبدیل شد. یکی از ناراحتکننده ترین بخشهای این اپیزود گریه کردن جری روی بقایای گری نیست. بلکه این است که کل این ماجرا حقیقت نداشته است. چندبار شده که ما یک نفر را در ذهن خود درست کنیم و او را به زندگی خود راه دهیم یا حتی عشق خود را به او نشان دهیم؟
زمانی که معنای یک اصطلاح مشخص شد
در طول برنامه ما فرصت زیادی برای نگاه به ذهن پیچیده و عجیب ریک داشتیم. او قطعاً یک مرد شکسته است. او با عصبانیت و درد بسیاری دست و پنجه نرم میکند. اما گاهی این مشکلات به روش بَدی بروز پیدا میزنند. اما هیچگاه این مشکلات به غافلگیریکنندگی این موقعیت نبود.

در فصل اول این برنامه مرد پرندهای اعلام میکند که اصطلاح ریک «Wubba Lubba dub-dub» به معنای «من در درد بسیار هستم، لطفاً کمکم کنید» است. این برای برخی افراد بسیار سنگین بود مخصوصاً زمانی که پی بردند ریک مشکلات بسیار زیادی دارد.
زمانی که بث به Mr. Poopybutthole شلیک کرد
گَری خوابآلود تنها بخش شک کننده آن اپیزود نبود. بلکه اتفاق دیگری افتاد که بینندگان را بسیار ترساند. زمانی در این اپیزود بود که همه به یکدیگر شلیک میکردند. به این دلیل که تصور میکردند زاده آن انگلها هستند. اما در این میان بث به Mr. Poopybutthole شلیک کرد.

اما اینطور که به نظر میرسید این موجود شاد و شیرین واقعی بودهاست. هیچکس، حتی بینندگان هم این موضوع را نمیدانستند و این وضعیت را بدتر میکرد. هنگامی که او درحال خونریزی است بث به سمت آشپزخانه رفته و برای خود شراب میریزد تا با این ماجرا کنار بیاید. یک نکته که در این قسمت برنامه ریک و مورتی بود، اینکه هر گردی گردو نیست.
زمانی که سفینه ریک یک مشابه از بچه مرده پلیس را ساخت
سامر، خواهر مورتی، قطعاً از اینکه خواست با ریک به سفر برود به اندازه ریک پشیمان است. این ماجرا وقتی کاملاً مشخص میشود که ریک سامر را داخل ماشین رها میکند. او تنها حرفی که به سفینه میزند این است: «سامر را امن نگه دار»

برای اینکه قتلهای بیشتری اتفاق نیافتد سامر به ماشین دستور داده تا به هیچکس آسیب نزند. البته ماشین هم به اندازه ریک باهوش بوده و از روش متفاوتی برای مقابله استفاده میکند. این دفعه یک مشابه از بچه یک پلیس که اخیراً مرده است را میسازد. زمانی که این بچه در دستان والدش از بین میرود حقیقتاً ترسناک و عجیب است.
زمانی که ریک خودکشی کرد
این خیلی سریع از یاد ما میرود که ریک باید تا الان مرده باشد. در فصل دوم ریک با یکی از دوستان قدیمیش تجدید دیدار میکند. این دو نفر با هم بسیار خوش میگذرانند اما بعد از مدتی وضعیت تغییر میکند. Unity متوجه میشود که ریک تأثیر خوبی روی او نداشته و او را رها میکند. اما مهم نیست که شما در مورد ریک چه فکر میکنید، چیزی مثل این دل او را شکاند.

این باعث شد تا او بیش از همیشه مست کرده و اسلحه را به سمت سرش نشانه بگیرد. اما چرا ریک همچنان زنده است؟ به دلیل اینکه قبل از اینکه اسلحه بتواند شلیک کند از هوش رفت. این لحظه به این دلیل دردناک بود که نشان داد شخصیتی مثل ریک هم اینگون قلبش میشکند و ضعیف میشود.
زمانی که مورتی سعی کرد ریک را بکشد
رابطه بین ریک و مورتی اصلاً به راحتی قابل توضیح نیست. اما با این وجود کل برنامه ریک و مورتی بسیار به آن وابسته است. ممکن است که در این میان زمانی وجود داشته باشد که ریک حاضر باشد خود را برای نوهاش فدا کند. اما در این میان از او در بسیاری از مواقع سوء استفاده کرده است.

پس این نباید برای شما سورپرایز باشد که خشم جمع شده در مورتی بالاخره بیرون میآمد. بیرون هم آمد اما به بدترین روش ممکن بیرون آمد. دقت کنید که مورتی ماشه را میکشد تا زندگی سامر را نجات دهد. او نامهای که توسط ریک رها شده را ندیده است. در نامه نوشته شده: «اسلحه تقلبی است، به من در جایگاه شلیک کن.» تمام انگیزه مورتی از این شلیک، کشتن پدربزرگش بود. این قسمت بود که باعث شد این لحظه بسیار ناراحت کننده باشد.
زمانی که ریک خودش را لو داد
یک لحظه اینجا ما تصور کردیم که ریک دیگر اوج از خود گذشتگی را نشان داده است. در انتهای فصل دوم، او خودش را به Federation لو میدهد. او به این دلیل این کار را میکند که متوجه میشود که با وجودش تا چه حد به خانوادهاش آسیب میزند. او اینکار را کرد تا آنها بتوانند راحت به سیاره خودشان بازگردند.

علاوه بر آن او به دیگران نگفت که چنین کرده است. پس همه باور داشتند که او آنها را رها کرده است. این لحظه بسیار تلخ و شیرینی برای ریک بود. زمانی که او رستگاری را پیدا کرد. اما ورق زمانی برگشت که ما فهمیدیم این ماجرا بخشی از نقشه او برای از بین بردن Federation بوده است. اصلاً ممکن است که یک ذره از آن لحظه ناراحت کننده واقعی باشد؟