نقد و بررسی فیلم گریه کن ماچو Cry Macho – اثری جدید از یک هنرمند تمامشده

گمان نمیکنم که کسی بتواند پس از تقریبا هفتاد سال فعالیت مداوم در سینما، همچنان مشغول کار کردن باشد و حتا جلوی دوربین هم حضور پیدا کند. اما انگار برای کلینت ایستوود نودساله چیزی غیرممکن نیست. او هنوز که هنوزه فیلم میسازد و نمیخواهد به این زودیها (!) تن به بازنشستگی دهد. در مقاله پیش رو، به نقد و بررسی فیلم Cry Macho یا گریه کن ماچو (جدیدترین اثر کلینت ایستوود) خواهیم پرداخت. لطفا با گیمنیوز همراه باشید.
شخصیتپردازی در فیلم گریه کن ماچو
فیلم درباره مایک میلو (ایستوود)، گاوچرانی فرتوت و سالخورده، است که وظیفه دارد نوجوانی به نام رافائل (ادواردو مینت) را نزد پدرش بازگرداند. مایک پیرمردی است که همسر و فرزندش مردهاند و از این رو، بهتنهایی روزگار میگذراند. رافائل هم نوجوانی کمتجربه و سربههواست، و کارش پرسه زدن در خیابانهای پررفتوآمد مکزیک است. آنها در طول یک سفر جادهای با یکدیگر همراه میشوند و حوادث تلخ و شیرینی را در این سفر آموزنده پشت سر میگذارند. در نهایت، به درک بیشتری از تواناییهایشان میرسند و سرانجام راه پذیرش مشکلات و سختیهای زندگی را پیدا میکنند.
از این خلاصه داستان بهآسانی میتوان فهمید که گریه کن ماچو به لحاظ پرداخت شخصیتها، پایبند یک ساختار قالبی بوده و از کلیشههای ثابت و دائمی ژانر خارج نمیشود.
با این حال، تنها به رابطه گرم و صمیمانه مایک با رافائل و عشق پدروپسری آنها نمیپردازد و برای هر کدام از شخصیتهای اصلیاش یک نقش استعاری هم در نظر میگیرد. بنابراین مسئولیت مایک صرفا بازگرداندن رافائل نزد پدرش نیست بلکه وظیفه تربیت و آموزش او را هم برعهده دارد. همچنین رافائل مانند دانشآموزی است که باید یافتهها و تجربیات دیرینه مایک را فرابگیرد.
اگرچه فیلم در باورپذیر کردن این رابطه دوسویه موفق عمل نمیکند و دائما به مشکل برمیخورد اما در تکامل روحی و به تحول رساندن مایک و رافائل، عملکرد قابل قبولی دارد. زیرا هنگام روبهرو شدن شخصیتها با یکدیگر و شکل گرفتن دوستی و رفاقت این دو، زندگی هر کدام در مسیر کاملا تازهای میافتد. رافائل به آینده امیدوار میشود و درمییابد که فرار از مشکلات راهحل نهایی نیست، و نجات و رستگاری نتیجه روبهرو شدن با آنهاست. مایک هم که پیش از این در خاطرات شیرین گذشته گیر افتاده و مرگ را در آغوش کشیده بود، دوباره قدرت جوانی خود را بازمییابد. سپس ناتوانی و رخوت از وجود او بیرون میرود و جایش را به اقتدار و سربلندی میدهد.
چرا فیلم گریه کن ماچو در خلق ضدقهرمان ناکام مانده است؟
کشمکش و تضاد، مهمترین عنصر تشکیلدهنده هر متن داستانی است. فیلمنامهای که نتواند میان قطب مثبت و منفی داستان کشمکش ایجاد کند، از آغاز در جلب نظر مخاطبان شکست میخورد. به همین دلیل همه فیلمهای خوب، دارای آنتاگونیست قدرتمندی هستند که در برابر قهرمان قرار میگیرد و راه دستیابی به اهدافاش را میبندد. به این شکل، تضاد و کشمکش ایجاد میشود و چرخدندههای روایت را به حرکت درمیآورد. متاسفانه فیلم گریه کن ماچو به جای ساختن آنتاگونیستی واجد این ویژگیها، شخصیت خنثایی (مادر رافائل) میسازد که چندان در بسط رویدادها موثر نیست. در نتیجه هرچقدر به پایان نزدیکتر میشویم، داستان فیلم از پیشروی بازمیایستد و به مسیر متفاوتی رانده میشود.
گریه کن ماچو، گمشده در کوره راه فیلمنامه
تا پیش از ورود شخصیتها به دهکدهای در میانه راه تگزاس، نباید انسجام و یکپارچگی روایت را انکار کرد. وقوع حادثه محرک معقول و حسابشده است، نقطه عطف اول به بهترین شکل رقم میخورد، و هر فرد انگیزه و هدف مشخصی دارد. اما در پرده دوم داستان، فیلمنامه با تمرکز بر خردهپیرنگهای اضافهاش به رکود میرسد. در این مقطع نه اتفاق مهمی میافتد و نه کنشها در جهت پیشبرد وقایع هستند. حتا پرسش درماتیک فیلم نیز رفته رفته اهمیت خود را از دست میدهد. علاوه بر این، عشق بیحاصل مایک و مارتا هم بسیار باسمهای و بدون کارکرد به حساب میآید.
نقطه قوت فیلم گریه کن ماچو، ساختار حرفهای آن از نظر دکوپاژ و عناصر فنی است. ایستوود همواره نشان داده کارگردانی متبحر است و تکنیکهای سینمایی را خوب میشناسد. همچنین لوکیشنهای طبیعی فیلمهای او بسیار چشمنواز هستند و معمولا بیننده را وارد جهان خوش رنگ و لعاب اثر میکنند.
کلام آخر: پایان راه ایستوود
شاید دیدن دوباره کلینت ایستوود در فیلمی جدید، برای دوستداران سینما کمی ناامیدکننده باشد. نمیشود منکر این حقیقت شد که اکنون زمان دست از کار کشیدن و استراحت اوست. چراکه از آن مرد پرابهت و اسطورهای در فیلم به خاطر یک مشت دلار، امروز مجسمه زندهای به جا مانده که با قامت خمیده و قدمهای سستاش نمیتواند به دنبال دلاوری و کسب افتخار برود. در واقع اصرار و پافشاری ایستوود به ماندن در سینما دیگر رضایتبخش نیست، هرچند که قبول بازنشستگی و در خانه ماندن هم از چنین هنرمند خستگیناپذیری بعید به نظر میرسد. در پایان باید گفت که گریه کن ماچو یکی از ضعیفترین فیلمهای کارنامه ایستوود محسوب میشود. کاش او بپذیرد که آثار فراموشنشدنی زیادی ساخته و دین خود به هنر سینما را ادا کرده است.