The Fly (1986)
فیلم مگس (The Fly) در سطوح و لایههای مختلف داستان، اساس کار خود را بر خلق دوگانههای شدیدا پیچیدهای قرار میدهد و این چنین به طرح پرسشهایی میپردازد که برآمده از جهانبینی کارگردان هستند.
اگرچه تماشای اثر به خاطر صحنههای بعضا مشمئزکننده آن نمیتواند کار آسانی باشد، اما داستان یکپارچه و پرقدرت فیلم بهخوبی مخاطب را تا دقایق پایانی میخکوب میکند.
در زمانهای زندگی میکنیم که انواع و اقسام گجتها و فناوریهای پیشرفته بر حیات انسانی ما سایه انداختهاند. کسی منکر این حقیقت نیست که در حال حاضر انجام کارهای عادی و روزمرهای مانند برخاستن از خواب یا ارتباط با دیگران، بدون کمک تکنولوژی به هیچ وجه امکانپذیر نخواهد بود. همین تعلق خاطر و وابستگی بیحدوحصر آدمی به پدیده فراگیر تکنولوژی، جانمایه و هسته فکری اثری است که در ادامه معرفی خواهم کرد. این فیلم جاودانه «مگس» نام دارد و یکی از بهترین فیلمهای «دیوید کراننبرگ» است. کارگردانی که اکثر علاقهمندان به ژانر وحشت، بهویژه زیر-ژانر بادیهارور، یا وی را میشناسند و یا حداقل ناماش را شنیدهاند. با گیمنیوز همراه شوید تا مروری داشته باشیم بر فیلم مگس یا The Fly ساخته دیوید کراننبرگ و محصول 1986 میلادی.
«سِت براندل» مخترع نابغه و جاهطلبی است که پس از چندین سال تلاش بیوقفه و مستمر، موفق به ساختن یک دستگاه تلهپورت (دستگاه انتقالدهنده اشیا از مکانی به مکان دیگر) شده است. او در حال مستی به طور غیرمنتظرهای تصمیم میگیرد که این اختراع حیرتانگیز را روی خودش آزمایش کند. در زمان ورود او به داخل دستگاه، ناگهان مگسی نیز وارد آن میشود و مشکلات زیادی را برای «ست براندل» به وجود میآورد.
فیلم The Fly اثری با ساختار فلسفی
مگس در سطوح و لایههای مختلف داستان، اساس کار خود را بر خلق دوگانههای شدیدا پیچیدهای قرار میدهد و این چنین به طرح پرسشهایی میپردازد که برآمده از جهانبینی کارگردان هستند. کراننبرگ در این اثر از ما میپرسد که مرز میان انسانیت و حیوان بودن کجاست؟ آیا وظایف تکنولوژی به تامین نیازهای مادی انسان خلاصه شده یا برآورده کردن امیال و نیازهای عاطفی بشر هم وظیفه دیگر آن به شمار میرود؟ چگونه باید از مضرات تکنولوژی در امان بود، وقتی حیات مادی و معنوی آدمی را تحت سیطره خودش درآورده است؟
ویژگیهای مشترک The Fly با فیلمهای قبل و بعد کارگردان از مواردی است که باید به آنها توجه کرد. به طور کل، سازوکار معناپردازی و پرورش درونمایهها در آثار کراننبرگ با دو مولفه «مسخ» و «بیماری» گره خورده است. هر دو اینها به خاطر نقشی که در شکلگیری پیام نهایی فیلم برعهده دارند، کاربردی و حائز اهمیت هستند. اولی، چهره پنهان و حقیقی شخصیتهای داستان را به تدریج عیان میکند و دومی، مفهوم بحران هویت را نیز به فیلمهای او میافزاید. در «تصادف» (1996) بیماری شخصیتها از اعتیادشان به نزدیکیهای افراطی و نامشروع نشات میگیرد چنان که پس از مدتی، مسخ و استحاله روانی آنها به امر اجتنابناپذیری تبدیل میشود. این روند را میتوان تا فیلمهای متاخر کراننبرگ و حتا دو فیلم ساخته پسرش پی گرفت.
شاکله محتوایی داستان در فیلم The Fly نیز همین است. بیماری «ست براندل» که آغازگر تغییرات بنیادینی در تمام جوانب زندگی اوست، در پایان از این هم فراتر میرود و به مسخ جسمانی-روانی او میانجامد.
ابتدا بدن قدیمیاش میپوسد و دست و پای جدیدی بر کالبد تازهاش میرویند. بعد از آن نوبت به تغییر عقاید و باورهای پیشین شخصیت میرسد. وی به مرور میپذیرد که هویت انسانیاش از بین رفته و هماینک حشرهای زشت و غولپیکر است. بنابراین پرسش دیگری نیز مطرح میشود که پاسخ به آن سختتر از پرسشهای قبلی است: آیا بشریت مسخشده راهی جز پذیرش اوضاع و شرایط کنونی خویش دارد؟
خلاصه آن که مگس فیلم پیشنهادی ما به شما برای این هفته است. اگرچه تماشای اثر به خاطر صحنههای بعضا مشمئزکننده آن نمیتواند کار آسانی باشد، اما داستان یکپارچه و پرقدرت فیلم بهخوبی مخاطب را تا دقایق پایانی میخکوب میکند. همچنین موسیقی باصلابت «هاوارد شور» و فیلمبرداری شکوهمند مارک اروین، از دیگر نکاتی هستند که به جذابیت و گیرایی اثر افزودهاند.
جوایز و افتخارات فیلم مگس
- برنده اسکار بهترین چهره پردازی و گریم در سال ۱۹۸۷
- حضور در فهرست پرفروشترین فیلمهای دهه هشتاد میلادی