زندگی در شرایطی که آسایش را از انسان میگیرد و کوهی از دردهای نامنتظر را در آفاق سینهاش تلنبار میکند، آسان نیست. اما سختتر آن است که در این ازدحام غلیظ دردها و مشکلات، ترس ناکام ماندن و ناکام زیستن نیز به خلوت خیال آدمی حملهور شود. همان ترسی که در فیلم Holler به جان خواهر و برادر قصه میافتد و آنگاه که مشتاقانه چشم به دوردستترین مناظر پیش رو دوختهاند، پنجرهی نازک آرزوهایشان را میشکند. لطفا تا پایان این مقاله با گیمنیوز همراه باشید.
فیلم Holler –ویکیپدیا– ساختهی نیکول ریگل، کارگردان آمریکایی، است که از دیگر آثار او میتوان به فیلم «خوشبختی حرامزادههای بیاحساس» اشاره کرد. ریگل علاوه بر کارگردانی فیلم Holler فیلمنامهی آن را هم نوشته است. Holler برای اولین بار در جشنوارهی فیلم دوویل به نمایش درآمد و در آنجا تحسین منتقدان لسآنجلس تایمز و ایندیوایر را برانگیخت.
شخصیتی قرص و محکم در محوریت داستان
روث، با نقشآفرینی جسیکا باردن، دختر نوجوانی است که با برادر بزرگترش (گاس هالپر) در شهری کثیف و فقرزده روزگار میگذراند. پدر آنها مرده و مادرشان در زندان است. روث علاقهی زیادی به ادامهی تحصیل در دانشگاه دارد، اما قادر به پرداخت هزینههای آن نیست. همچنین بهخوبی میداند که هرگز مستحق چنین زندگی سخت و فقیرانهای نبوده است. بنابراین او و برادرش (مشوق اصلی روث) تصمیم میگیرند که از طریق دزدی مخارج و هزینههای دانشگاه را تامین کنند.
وهمها و کابوسهای سیاه و سرزده در فیلم Holler
فیلم در همان ابتدای کار و در یک صحنهی تعقیبوگریز، راه ورود به جهان سرد و تاریک خود را برای ما هموار میکند. روث با دو کیسهی ضایعات در دست و در حال فرار از غریبهای مرموز، نگران و نفسزنان به سوی اتومبیل برادرش میدود. این غریبه کیست که دخترک را آزرده و هراساناش کرده؟ و چرا تا آخرین لحظه وارد قاب نمیشود؟ آیا این یک کابوس آشفته نیست؟ شکل فیلمبرداری این صحنه از جهاتی یادآور فیلمهای ژانر وحشت است (دوربین روی دست، زاویهی هلندی، جامپ کات و تکنیکهای مشابه). از این نظر، فرد تعقیبگر به مثابهی هیولایی است که میخواهد عرق سردی بر پیشانی روث بنشاند و عمیقترین و درونیترین ترسهای او را برانگیزد. نمادی از اجتماع خشمگین؟ ممکن است.
این غول کنایهآمیز و بیشاخ و دم در صحنهی دیگری هم رخ مینماید. صحنهای که این بار در واقعیت اتفاق میافتد: وقتی هارک (آستین آملیو) و دار و دستهاش به قصد دزدیدن آهنقراضهها وارد کارخانهای متروکه میشوند. مانند صحنهی قبلی تمام رنگها تیرهاند، هر صدایی تهدیدکننده است و همان شیوهی فیلمبرداری را که در اولین صحنهی فیلم دیده بودیم، در اینجا هم شاهدیم. روث به کنجی پناه میبرد و منتظر مینشیند. در همین حال، حضور تحمیلی و نامبارک هیولا به نحوست صحنه میافزاید. آیا زمان رویارویی با آن فرانرسیده است؟ هنوز نه، روث همچنان در بند زنجیر واهمههاست. تا این که مرگ یکی از اعضای سرسپرده و وفادار باند، ورق را برمیگرداند و باعث انقلاب درونی روث میشود. حالا و در اثر این اتفاقات غیرمنتظره و هولناک، روث دیگر نمیتواند وخامت اوضاع را تاب آورد و مانند همیشه در قلمرو ترسها زندگی کند.
چرا فیلم Holler شبیه به فیلمهای اجتماعی ایران نیست؟ تفاوتها کداماند؟
تا کنون دانستیم که فیلم Holler فیلمی شخصیت-محور است. چراکه روحیات شخصیتی را میکاود و بیش از هر چیز به زندگی پرفراز و نشیب او مینگرد. اما صبر کنید! فیلم از این هم فراتر میرود و هوشمندانه به شایعترین مشکلات فرهنگی و اجتماعی آمریکا نظر میافکند (بیکاری، روابط تجاری نامتوازن با کشور چین و…) و در واقع میکوشد که ویژگیهای شخصیت اصلی را به سایر شخصیتها هم تسری دهد. مهمتر از همهی اینها، فاصلهی خود را با ملودرامهای مبتذل و آبکی حفظ میکند و مثلا شبیه به فیلمهای اجتماعی کشور خودمان نمیشود. به دو دلیل: ۱)داستان و روایت فیلم با حادثهپردازیهای ساختگی و رمانسهای اشکانگیز پر نشده و ۲)همواره تعادلی میان موضوعات و درونمایههای متعدد آن برقرار است. تصور کنید که این فیلم را یکی از کارگردانهای جوان وطنی ساخته بود. آن وقت باید شاهد حجم عظیمی از اشک و آه و ناله و نفرین در سراسر داستان میبودیم!
عملکرد گروه بازیگری
بازی جسیکا باردن در نقش اول فیلم از همان سکانس آغازینْ هنرمندانه و چشمگیر است. باردن بهزیبایی درون نقش خود فرومیرود و حتا فراتر از انتظار بیننده ظاهر میشود. تقریبا هیچ صحنهای وجود ندارد که او در آن بد بازی کرده باشد. از میان سایر بازیگران هم پاملا ادلون (در نقش مادر روث) بازی درخشانی ارائه کرده است. بازیگری که نقش سم فاکس را در سریال «چیزهای بهتر» برعهده داشت. همچنین بکی آن بیکر و گاس هالپر در نقشهای لیندا (دوست قدیمی خانواده) و برادر روث کاملا توانستهاند که وجه انسانی این شخصیتها را به تصویر بکشند.
سخن پایانی
فیلم Holler از هر جهت فیلم خوبی است. اما مهمترین ویژگیاش این است که موفق میشود چهرهای ملموس و بهیادماندنی از یک اجتماع فقرزده ترسیم کند. البته فیلم در پی ریشهیابی فقر و محرومیتهای اجتماعی نیست، بلکه بیشتر به دنبال بازنمود این معضلات و پیامدهای آنهاست. علاوه بر این، درک کاملی از جغرافیا و سبک زیستی آدمهایاش دارد و در جایگاه یک فیلم اجتماعی به دام تصنع و ظاهرسازی نمیافتد. بنابراین شکی نیست که ارزش یک بار تماشا کردن را خواهد داشت.
امیدوارم از خواندن این نقد و بررسی لذت برده باشید.