فصل چهارم سریال «چیزهای عجیب» (Stranger Things) به کارگردانی برادران دافر «مت و راس دافر» (Matt and Ross Duffer) ۲۷ می ۲۰۲۲ از شبکه «نتفلیکس» (Netflix) پخش شد.
ما کجا رها شدیم
بعد از واقعه مرکز خرید، مرگ و میر جمعیت زیادی در انتهای فصل سوم و مرگ «جیم هاپر» (Jim Hopper) با بازی «دیوید هاربور» (David Harbour)، «یازده یا جین هاپر» (Eleven / Jane Hopper) با بازی «میلی بابی بران» (Millie Bobby Brown) که در فیلم او را «ال» (El) صدا میکنند، با خانواده «ویل بایرز» (Will Byers) با بازی « نوآ اشنپ» (Noah Schnapp) به کالیفورنیا مهاجرت میکند. داستان فصل چهارم از یک سال بعد از این ماجرا شروع میشود. فصل ۴ در دو بخش پخش خواهد شد بخش اول شامل ۷ قسمت و بخش دوم ۲ قسمت است. بخش دوم در ۱ جولای ۲۰۲۲ منتشر میشود.
جذابیتهای فصل چهارم بسیار زیاد هستند. در این فصل ما چند چهره جدید بسیار جذاب داریم. جواب همهی سوالهایی که از ابتدا داشتیم را میگیریم. اینکه چگونه کودکانی با قدرتهای خارق العاده وجود دارند؟ این آزمایشگاه چیست؟ دنیای وارونه؟ و کلی هیجان و پیام اخلاقی نیز دریافت میکنیم. از نظر من فصل ۴ بهترین بود. فصل چهارم روایت هم زمان چند ماجرا است که در نهایت به هم خواهند رسید. جذابیت این داستان ارتباط افراد و میزان نمایش و پیش بردن هم زمان داستان آنها توسط کارگردن است.
۷ قسمت فصل چهارم Stranger Things و یک دنیا حرف
این فصل با تعریف داستانی از بچگی ال شروع میشود که به نظر میرسد ال همه را کشته است. از اینجا در واقع ماجراجویی ال و سفر او به درون خودش آغاز میشود.
بعد از آن ما شاهد خبر زنده بودن هاپر هستیم. این شاید بهترین خبر دنیا باشد. از همان لحظه ماجراجویی «جویس» (Joyce) و «موری باومن» (Murray Bauman) شروع میشود. آنها برای نجات هاپر از زندانی مرگبار به آلاسکا سفر میکنند. ماجراجویی بعدی در شهر هاوکینز (Hawkins) با مرگ کریسی توسط موجودی از دنیای وارونه شروع میشود. نانسی، لوکاس و خواهرش، مکس، رابین، استیو، داستین و ادی (شخصیت جدیدی که به گروه دوستانه بچههای هاوکینز درپی قتلها اضافه شده است) در جستوجوی علت قتلها و حل داستان هستند.
در تعطیلات بهار مایک برای دیدن ال به کالیفورنیا میآید و در اینجا داستان ماجراجویی جاناتان، مایک و ویل و «آٰگیل» (Argyle) شخصیت جدید سریال دوست جاناتان شروع میشود. چیزی که راجع به این سریال دوست دارم حرکت عالی داستان و نمایش به موقع وقایع است. هیچ صحنه اضافهای وجود ندارد. همه چیز دقیقا در زمان و مکان خودش اتفاق میافتد. جذابیت این فصل بسیار زیاد است. این فصل پر از صحنههای خارقالعاده و پیامهای اخلاقی بسیار ویژه است، که بیننده را به وجد میآورد.
ماه پشت ابر نمیماند
یکی از زیباترین پیامهای این سریال این است که همیشه حقیقت را بگویید. شما با دروغ گفتن نمیتوانید جذاب باشید – ال برای اینکه در نظر مایک دختری جذاب و امروزی جلوه کند به او دروغ میگوید که چندین دوست دارد و هر روز با دوستانش تفریح میکند که این دروغ سر انجام تلخی را به همراه دارد.
قلدر ضعیف
یکی از دروس اخلاقی بیان شده در این سریال که از فصل اول مورد توجه بود قلدری است. اما در فصل چهارم Stranger Things قلدری را به صورت یک مسئله حساس، دردناک و جدی نشان دادهاند. در همان اول فیلم ال توسط گروهی از افراد در مدرسه مورد تمسخر قرار میگیرد و آنها چندین بار اون را اذیت میکنند تا اینکه ال خشمگین شده و به سر دسته آنها که دختری جوان است آسیب میزند. ال در خاطراتش به یاد می آورد که در زمان کودکی در آزمایشگاه نیز مورد آزار کودکان دیگر قرار گرفته است.
قلدری، یک معضل جهانی است. نه تنها کودکان حتی بزرگسالان در مقاطع مختلف -در کار، مدرسه، دانشگاه و حتی در جمع دوستان یا در خانواده ممکن است مورد خشونت و قلدری قرار بگیرند. این یک پیام اخلاقی برای همه دنیا است که قلدری ایجاد حال بد، آسیبهای روحی و روانی، حتی ممکن است خودکشی یا آسیبهای جسمی به بار آورد.
دوستی یا محبوبیت
لوکاس در تیم بسکتبال بسیار محبوب شده و خوشحال است که دیگر مورد قلدری قرار نمیگیرد. تا وقتی که میفهمد اعضای تیم در پی پیدا کردن دوست او داستین هستند. اول فکر میکنیم که لوکاس، داستین را به آنها لو میدهد و محبوبیت را به رفاقت ترجیح میدهد، ولی لوکاس اینجا وفاداری خودش را ثابت میکند اون دوستی را به محبوبیت ترجیح داده و به کمک داستین میرود. وفاداری، یک پیام عالی برای بینندگان این سریال است.
قدرت دختران
در فصل چهارم Stranger Things نانسی ویلر (خواهر مایک) خیلی قدرتمندانه و زیرکانه در حال هدایت تیم است. او بدون درنگ برای نجات جان استیو وارد دنیای وارونه میشود و یکی از جذابترین ماجراجوییها را به همراه رابین، ادی و استیو تجربه میکند. شخصیت نانسی و رابین در این فصل یک شروع جذاب دارند. آنها مثل کاراگاههای باهوش جواب سوالات را پیدا میکنند -حتی فرار و گریزهای دخترانه و زیرکانهی جذابی را برای ما به نمایش میگذارند. آنها یک دوستی جدید که ما منتظر آن بودیم را رقم میزنند، یک دوستی که پر از عشق و اعتماد است. آن دو در کنار هم عالی ظاهر شدهاند، همکاری آنها یک داستان کاملا به یاد ماندنی و الهام بخش است.
در طرف دیگر داستان ما ال را داریم که به تنهایی در تلاش برای پیدا کردن علت از دست دادن قدرتش است و جویس که به آلاسکا رفته تا هاپر را نجات دهد. زنان قدرتمند: این سریال نشان دهنده برابری جنسیتی است. همان قدر که مردان میتوانند قدرتمند باشند دختران نیز توانا، جسور و قدرتمند هستند.
این یک پیام بزرگ برای دختران است تا قدرت درونشان را پیدا کنند.
فصل چهارم Stranger Things و اعتماد به نفس
در چند قسمت مختلف در این سریال ما شاهد تاثیر اعتماد به نفس در زندگی هستیم. یکی از جذابترین آنها صحنه استفاده موری از کاراته برای نجات خود و جویس است. یا صحنه قانع کردن دکتر تیمارستان توسط رابین. در کل این سریال بارها تلاش کرده که نشان دهد لطفا به خودتان اعتماد کنید، شما توانا هستید.
دوستی
از نظر من مهمترین پیام این سریال عشق، دوستی و انسانیت است. اعتماد، وفاداری، وحدت و همبستگیای که در روابط دوستانه در این سریال به نمایش گذاشتهاند از بهترینهای دنیاست.
به جرات میتوان گفت بهترین صحنه سریال، صحنه فرار مکس از هیولای دنیای وارونه (وکنا – یا در حقیقت شماره یک) است. این صحنه سرشار از جلوههای بصری خارقالعاده، هیجان، کاراگاه بازی، عشق حقیقی، لحظات دوستانه، انسانیت، تاثیر موسیقی بر روح و روان، اهمیت ذهن ناخودآگاه و روانشناسی است.
در این صحنه وقتی مکس گرفتار طلسم وکنا شده است و در تلاش برای فرار است، رابین و نانسی راه ورود به ذهن ناخودآگاه که موسیقی است را پیدا میکنند. داستین، استیو و لوکاس با موسیقی دریچهای به ذهن مکس باز میکنند. در اینجا مکس با دیدن آنها امیدوار میشود و با به خاطر آوردن لحظات جذاب دوستانه و عشق خالص بینشان از چنگال آن موجود فرار میکند و اجازه نمیدهد که ذهنش توسط شماره یک کنترل شود.
موسیقی
شاید قرنها است که ما از تاثیر موسیقی آگاه هستیم ولی در اینجا به طور واضح بیان میشود که موسیقی تاثیر بسیار عمیقی روی ذهن ما دارد. شاید حرفهای مادرانمان که بارها به ما میگفتند «موسیقی درست و حسابی گوش کنید» آنقدرها هم بی دلیل نبوده است.
عشق حقیقی
در طول داستان ما میبینیم که چطور شماره یک با ال دوست میشود و اعتماد او را بدست میآورد. ال را فریب میدهد تا تراشهای که در بدن او کار گذاشته شده که نتواند از قدرتش استفاده کند را از بدنش خارج کند. ال، قتل عام همهی افراد آزمایشگاه توسط شماره یک را میبیند. شماره یک بعد از توضیح داستان زندگیاش، از ال میخواهد که با او همراه شود. ال با او مخالفت میکند. شماره یک به ال حمله میکند تا او را بکشد. ولی ال مقاومت میکند -ال به یاد میآورد که شماره یک به او میگفت برای رسیدن به اوج قدرتت به خاطرهای فکر کن که تو را ناراحت و خشمگین میکند. ال با فکر کردن به لحظهای که توسط خواهران و برادرانش مورد حمله قرار گرفته بود در برار شماره یک ایستادگی میکند ولی باز شکست میخورد.
اینجاست که ال ناگهان خاطره لحظه تولدش که مادرش به او میگوید دوستت دارم را به خاطر میآورد. تنها لحظهای که ال کوچک عشق واقعی را در آن سن کم تجربه کرده است. ال با عشق یک را نابود و به دنیای وارونه تبعید میکند. در این سریال ما عشقی را میبینیم که بیانتها است. عشق بین دوستان، عشق مادر و فرزندان، عشق خواهر و برادر، عشق عشاق، عشق به انسانیت و نجات جان افراد – همان عشق حقیقیای که ما در جوامع امروزی فراموش کردهایم. همان عشقی که باعث شکوفایی قدرت درونی ما میشود.
این سکانس حرفی را میزند که اکثر فیلمهای قهرمانانه بیان میکنند: نیروی درونی و قدرت نهفته در ما سرچشمه در عشق و احساسات پاک ما دارد. نفرت و خشم هیچگاه در برابر عشق حقیقی پیروز نیست. نیت پاک پاسخ درست است.
ذهن ناخودآگاه
از نظر من یکی از پیامهای اصلی این سریال در مورد تاثیر بسیار بالای روح، روان و ذهن ما در زندگی است. احساسات و حافظه بلند مدت ما در ناخودآگاه ما ذخیره میشود. وقتی احساسات ما جریحه دار میشود در واقع ذهن ناخودآگاه ما زخم میخورد و اگر این آسیبها که تاثیراتی مثل احساس گناه و شرم در برار عملی که انجام ندادهایم، عدم اعتماد به نفس شدید یا خود کوچک بینی دارند، درمان نکینم اجازه میدهیم که از احساساتمان سواستفاده شود.
دقیقا روش حمله شماره یک (وکنا) همین است. به ذهن ناخودآگاه افرادی که احساساتشان آسیب دیده یا اعذاب وجدان دارند (مثل مکس و داستان مرگ برادرش) نفوذ کرده و آنها را با همان خاطرات آزار میدهد. ولی اگر شما از آن آسیب آگاه باشید و آن را درمان کنید کسی با حرفایش هم نمیتواند شما را ناراحت کند.
در قسمتهایی که ال برای به خاطر آوردن خاطراتش به درون دستگاهی (پروژه نینا) میرود. در واقع اهمیت به خاطر آوردن خاطرات دردناک به صورت واقعی و درست (اگر ال روز قتل عام در آزمایشگاه را به خاطر نمیآورد همیشه با این فکر که یک قاتل است زندگی میکرد) و درمان آنها را نشان میدهد که امروزه علم روانشناسی بسیار پیشرفته و عالی روی این موضوع کار میکند.
از نظر من داستان ال و سفر او به درون خاطراتش نشان میدهد که همه ما با یک قدرت خاص خودمان متولد شدهایم. برای رسیدن به آن و توانایی استفاده کامل از قدرتمان خوب است که به درونمان سفر کنیم و خودمان از ناخالصیها و آسیبهایی که حتی شاید خودمان به خودمان میزنیم پاک کنیم. (مانند ال که خودش را قاتل و یک هیولا میدانست و تصور میکرد که ترسناک است و همه از او میترسند.)
یک سوال مهم
در قسمت ۷ دقایق آخر، هنگامی که ال و شماره یک باهم صحبت میکنند دیالوگی بیان میشود که این سوال را مطرح میکند «آیا پدر بیولوژیکی ال شماره یک است؟»
«از کما که بیدار شدم دیدم من را در اختیار یک دکتر گذاشتهاند. دکتری که سعی داشتم ازش فرار کنم، دکتر مارتین برنر، پاپا. ولی حقیقیت، حقیقت این است که او نمیخواست فقط من را مطالعه و درمان کند. او بیشتر میخواست من را کنترل کند. وقتی پاپا فهمید که نمیتواند من را کنترل کند، سعی کرد یکی مثل من بسازد او برنامهای را شروع کرد و خیلی زود بقیه به دنیا آمدند. تو به دنیا آمدی.»
نظر شما چیست؟ آیا شماره یک پدر الون است؟
حرف آخر
وقتی شروع به دیدن فصل چهارم Stranger Things کردم فکر میکردم که این سریال خیلی بی دلیل طولانی شده است ولی بسیار شگفت زده شدم. این فصل بسیار جذاب و خلاقانه ساخته شده است.
پر از عشق، وفاداری و هم بستگی است. نشان دهنده مفهوم روابط سالم دوستانه. پر از صحنههای هیجان انگیز و ترسناک، که به جرات میتوانم بگویم کسی که هیولاها و صحنههای ترسناک این سریال را طراحی کرده است بدون شک خلاقیت و استعداد بسیار بالایی دارد. البته که این سریال هنوز به پایان نرسیده است. از ته دل امیدوارم که ۲ قسمت آخر این فصل به همین اندازه جذاب و مهیج باشد. این فصل ترس، هیجان و حس ماجراجویانهی زیادی را در شما برانگیخته خواهد کرد. میتواند اشکان شما را جاری کند و حتی لبخندی سرشار از شوق بر لب شما بیاورد.
نظر شما درباره بررسی فصل جهارم سریال Stranger Things چیست؟ آیا این سریال را تماشا کردهاید؟