سریال (Supernatural) «سوپرنچرال» در سال 2005 از شبکه CW شروع به پخش کرد. این سریال با 15 فصل و 327 قسمت در سال 2020 به پایان رسید. برای خواندن نقد و بررسی سریال Supernatural با گیمنیوز همراه باشید.
آغاز زندگی
داستان اصلی این سریال سرگذشت دو برادر است. که در کودکی مادرشان «مری وینچستر» به طرز عجیبی کشته میشود. سم و دین وینچستر با بازی «جرد پادالکی» و «جنسن اکلز»، توسط پدرشان «جان وینچستر» تبدیل به شکارچی موجودات غیرطبیعی یا همان هیولاهای داستانهای «ماوراطبیعی» (سوپرنچرال) میشوند. جان بعد از مرگ مرموز همسرش شروع به مطالعه سوپرنچرال میکند و تبدیل به شکارچی میشود. او فرزندانش را نیز، طوری بزرگ میکند که بهترین شکارچیها شوند. هدف او گرفتن انتقام همسر و کمک به بشریت است.
سریال با فلشبکی به گذشته از شب مرگ مری وینچستر شروع میشود. در زمان مرگ او «سم» 6 ماه و «دین» 4 سال دارد. سوپرنچرال از بزرگسالی سم و دین شروع میشود. در قسمت اول اشاره میشود که دین 26 و سم 22 سال دارد. ولی در طی این سفر 15 ساله با فلش بکها یا مرور خاطرات به سبکهای متفاوت، زندگی عجیب این دو برادر برای بیننده به تصویر کشیده میشود.
نقد و بررسی سریال Supernatural
ژانر این سریال، درام فانتزی تاریک معرفی شده است. ولی با دیدن این سریال و درگیر شدن با شخصیتها و محیطاش، از کمدی تا دراما، از فانتزی تا انیمیشن را تجربه میکنید. تفاوت بزرگ این سریال با سریالهای همتای خود مانند خاطرات خون آشام و اسپین آفهایش، این است که؛
1ـ سوپرنچرال فقط در مورد خونآشامها، گرگینهها یا جادوگران نیست.
2ـ موجودات سوپرنچرال قهرمانان داستان نیستند. در اینجا انسانها در برابر موجودات غیرطبیعی قرار میگیرند.
سوپرنچرال حاوی انواع موجودات عجیب است. که اکثر آنها از افسانهها و داستانها قدیمی الهام گرفته شدهاند. تنوع این موجودات بسیار بالاست.
برای مثال: از خدایان یونان تا مصر، از خونآشامها تا شیفترها، شیاطین و فرشتهها، جادوگر آز، بهشت و جهنم و حتی برزخ و موجودات عجیباش و از همه جالبتر خدا، خدایی که به گفته این سریال خالق کل دنیا و مولتیورس است.
هر افسانهای که تا به امروز شنیدهاید امکانش هست که در این سریال با آن روبهرو شوید. البته به سبکی متفاوت و کمی ترسناکتر.
خالقان واقعی
سوپرنچرال توسط یک نویسنده نوشته نشده است. بلکه یک گروه نویسنده پشت پرده خلق این سریال هستند. خلاقیت نویسندگان سوپرنچرال قابل تقدیر است. استفاده از تمام منابع و افسانههای موجود این فرصت را به آنها داده تا 327 قسمت جالب و مرتبط را برای بیننده بنویسند.
یکی از نقدهایی که به این سریال، به خصوص در فصلهای اولیه وارد میشود؛ کمبود شخصیتهای زن به عنوان شکارچی است. که در فصلهای بعد این جمعیت افزایش یافته و تبدیل به نقشهای کلیدی میشوند. این تغییر نشان دهنده این است که نویسندگان این سریال به نظرات بینندگان توجه داشته و برای بهتر شدن فیلمنامه تغییرات لازم را ایجاد کردهاند. دیدن شخصیتهای زن قدرتمند در سریالهای پرطرفدار، برای بینندگان الهام بخش است. به ویژه که این شخصیتها با رویارویی با مشکلات بسیار تبدیل به شخصیتهای قدرتمند میشوند؛ و البته که آنها نیز گریه میکنند، شکست میخورد و ناامید میشوند ولی دوباره بلند میشوند. اهمیت وجود این شخصیتها در ایستادگی و ادامه دادن راهشان برای رسیدن به هدفشان است.
متاسفانه در واقعیت زنان را ضعیف و نامناسب برای بعضی از شغلها میدانند. این حقیقت در فیلمها نیز به عنوان یک طرز فکر نادرست منعکس میشود. در این سریال با وجود همه خطرات، همچنان شاهد حضور زنان در کنار مردان در خطرناکترین لحظات هستیم. قسمت جذابتر طرز فکر شخصیتهای داستان به خصوص سم و دین است. آنها با اینکه محافظه کار هستند و سعی در نجات همه دارند. هیچگاه زنی را به دلیل جنسیتاش ضعیف نمیدانند. این موضوع حتی در یکی از قسمتها بیان میشود و دین واضحا طرز فکرش را بیان میکند.
وقتی شخصیتهای محبوبی به این صورت طراحی میشوند که طرز فکرهای صحیحِ برابری جنسیتی داشته باشند، تاثیر مستقیم در افکار دنبالکنندگانشان دارند. پیام برابری جنسیتی به صورت باوری به بیننده تزریق و باعث رشد شعور اجتماعی میشود.
از دیگر امتیازهایی که میشود به نویسندگان این سریال داد، ارتباط وقایع و دقت آنها در جزئیات است. آنها به تاریخ وقایع کاملا توجه کردهاند. اگر قسمتی از موضوعی یا داستانی، از فصلهای قبل مطرح شود، با توضیح و یا فلشبک نشان داده میشود، که ایجاد اختلال یا اشتباه نکند. این موضوع در سریالهایی که سالها تولید آنها طول میکشد بسیار مهم است.
یکی از دیگر نکات مهم در این سریال توجه به مرگ و زندگی است. به غیر از سم، دین، کستیل و جک که شخصیتهای اصلی داستان هستند؛ مابقی شخصیتها وقتی کشته میشوند واقعا میمیرند و فضا را برای ورود کارکترهای جدید باز میکنند. البته امکان دارد که آنها باز به داستان بازگردند ولی نه به شکل قبل. حتی زنده شدن دوباره شخصیتهای اصلی هم چالشی عجیب است که به داستان یک فضای دردناک میدهد. زنده شدن دوباره شخصیتهای اصلی همواره با هشدار اختلال در روند طبیعی همراه است. این ماجرا که حتی در غیر طبیعیترین دنیا هم یک روند طبیعی وجود دارد یک پارادوکس جالب است.
نویسندگان این سریال برای اینکه قسمتها تکراری و شبیه به هم نباشند از ترفندهای متفاوتی استفاده کردهاند. برای مثال در بعضی از قسمتها یک راوی داستان را روایت میکند. در بعضی دیگر با زمان بازی میشود. یا ماجرا از دید شخصیتهای متفاوت نمایش داده میشود. حتی در یک قسمت داستان از دید ماشین محبوب آنها (شورلت امپالا مدل 1967) روایت شده است. البته جذابترین تفاوت، قسمت محبوبی است که با انیمیشن «اسکوبی دو»(Scooby-Doo) ترکیب میشود. اسم این قسمت «اسکوبی نچرال» (ScoobyNatural) است.
البته کارگردانها هم در ایجاد این تفاوتها بسیار تاثیرگذار هستند. تعداد کارگردانهای این سریال زیاد است. در سریالهای طولانی مانند سوپرنچرال قسمتها، کارگردانان متفاوتی دارند. شاید همین امر باعث این تفاوتها میشود. در کل روایت هر قسمت، سبک فیلمبرداری و حتی انتخاب فریم و زاویه، در هر قسمت متفاوت است. همهی این تلاشها برای این است که بیننده خسته نشود و در هر قسمت با فاکتورهای جدیدی روبهرو شود.
سریالی که 15 سال ادامه پیدا کرده و بینندههای زیادی داشته نیاز به هماهنگی بینظیری میان همهی کارکنان خود به خصوص بخش تولید دارد. بر اساس گفتههای افراد در مصاحبههای مختلف، هماهنگی بین کارگردانان و تهیهکنندگان، با نویسندگان بسیار زیاد بوده. «رابرت سینگر» (Robert Singer) تهیه کننده اصلی این سریال در مصاحبهای گفته که وقتی در هنگام فیلم برداری عوامل تولید احساس کردهاند که قسمتی از فیلمنامه باید تغییر کند؛ گروه نویسندگان با استقبال و مشورت با آنها این کار را سریعا انجام دادهاند.
حتی به این موضوع اشاره شده که در بعضی سکانسها به ویژه صحنههای احساسی از بازیگران کمک گرفتهاند. با این دید که آنها سالهاست این شخصیتها را زندگی میکنند. این همکاری و هماهنگی بین گروه تولید باعث شده این سریال 15 سال با موفقیت تولید و پخش شود. این سریال در سایت (rottentomatoes) 93٪ امتیاز و در سایت (imdb) 8.4 از 10 امتیاز گرفته است. سریال سوپرنچرال، درصد زیادی این امتیاز را مدیون همین هماهنگی است.
اگر با سیستم و قوانین شبکه CW آشنا نباشید. در ابتدا از دیدن سریال سوپرنچرال احساس نارضایتی میکنید. چون به دنبال یک سریال ترسناک با موجودات عجیب غریب و ارواح هستید. ولی اگر این موضوع را بدانید که شبکه CW اجازه پخش صحنههای ترسناک و خشن یا هرچیزی که تقریبا از رده سنی ۱۸ به بالا باشد را نمیدهد؛ به هنر و توانایی کارگردانان سوپرنچرال پی میبرید. آنها با وجود شرایط خاص و قوانین عجیب توانستهاند فضایی ترسناک را ایجاد کنند. اگر اجازه نمایش انفجار مغز انسانی را در CW نداشتهاند؛ آنها پاشیده شدن مغز انسان را روی دیوار به نمایش گذاشتهاند. این نکات ریزی که آنها برای ایجاد فضای خشن و ترسناک سوپرنچرال در سریال جا دادهاند واقعا زیرکانه است.
تحلیل رفتار متقابل
سریال Supernatural حاوی نکات روانشناسی بسیار زیادی است. البته درگیر شدن با 15 سال از زندگی چند نفر مطمئنا مسائل روانشناختی را به میدان میآورد.
قابل توجهترین نکته سریال سوپرنچرال، روابط افراد اعم از دوستان، خانواده و حتی دشمنان است. توجه به تاثیر وقایع بر احساسات و تصمیمهای افراد و تغییر رفتار شخصیتها نیز، در این دسته قرار میگیرد. مسلما یک انسان در طی 15 سال از نظر شخصیتی بسیار تغییر میکند. این تغییر در روابط آنها نیز تاثیر مستقیم دارد. شخصیتهای این داستان نیز از این موضوع مستثنا نیستند. حتی در فرشتهها و شیاطین نیز این تغییرات دیده میشود. در بعضی از سکانسها شخصیتها به این تغییرات اعتراف میکنند.
اگر عینک یک روانشناس را به چشم بزنید و این سریال را نگاه کنید جذابیت آن چندین برابر میشود. در سریال شخصیتها با تمام مشکلات احساسیشان و ریشه تراماها به ما نمایش داده میشوند. اگر کمی دقیقتر آنها را بررسی کنیم متوجه تکتک تراماهای آنها و ارتباط وقایع با طرز رفتارشان میشویم.
انتخابهای شخصیتهای این داستان نیز از احساسات و آسیبهای آنها جدا نیست. آنها بر اساس باورهایی که به خوردشان داده شده یا آسیبهایی که در کودکی خوردهاند انتخابهای عجیبی میکنند. باورهایی که در کودکی به افراد داده میشود در تکتک تصمیمهای آنها به صورت ناخودآگاه تاثیر مستقیم دارد. به خصوص در شخصیت دین این باورها بسیار قوی هستند.
یکی از رایجترین نکات روانشناسی این سریال تاثیر واضح کمبود محبت و توجه پدر و مادر به فرزندانشان است. این تاثیر نه تنها در شخصیتهای اصلی بلکه در قسمتهای مختلف در مورد پروندههایی که سم و دین با آن روبهرو هستند قابل مشاهده است. حتی رابطهی بین خدا و لوسیفر نیز در این پیام قرار میگیرد.
با بررسی چند شخصیت جنجالی این سریال این نکات روانشناسی و هدف اصلی این سریال از طراحی این شخصیتها کمی واضحتر میشود. قابل ذکر است فقط شخصیتهای کلیدی حاوی پیامهای رفتاری و اجتماعی نیستند بلکه همه شخصیتهای این سریال حرفی مهم برای گفتن دارند. هدف سریال از بررسی زندگی و خاطرات کارکترها و نشان دادن زندگی شخصی آنها دیدن همین نکات است.
سنجاب سرسخت
دین وینچستر، پسر بزرگ خانواده که از سن ۴ سالگی مجبور به بزرگ کردن برادر کوچکترش بوده، با این باور بزرگ شده است که همیشه باید محافظ برادرش باشد. او احساس یک مادر و پدر را به برادش دارد. به طوری که همهی دنیا را برای زنده ماندن برادرش زیر و رو میکند حتی حاضر است روحش را به شیطان بفروشد تا سم زنده باشد. این موضوع باعث میشود که او هیچ وقت باور نکند که برادرش بزرگ شده و نیازی به محافظ او ندارد. دین خودش کودکی بیش نبوده اما مجبور بوده که سریع بزرگ شود. او به دنبال تایید پدرش بوده و مانند یک سرباز از جان پیروی میکرده. دین نسبت به سم کودکی سختتر و آسیبهای بیشتری دیده. این آسیبها در طول سریال کاملا قابل مشاهده هستند.
انگار که واقعا نویسندگان سریال با روانشناسهایی در مورد شخصیت دین و واکنشهای او بر اساس تراماهایش مشورت کردهاند. دین همیشه به دنبال نجات دیگران است. یکی از دلیلهای آن این است که او از کودکی فقط آموزش دیده تا از سم محافظت کند و البته از همه مهمتر او در درونش نیاز به نجات دارد. دین توانایی پذیرش اشتباه را ندارد. چون این با آموزههای پدرش که باید سرسخت بماند تا مورد تایید باشد تناقض دارد.
گوزن دلسوز
سم وینچستر بر خلاف دین با پدرش مخالفتهای زیادی میکند. سم چون توسط دین بزرگ شده به دنبال تایید او است. در جاهای مختلف بیان میکند که اینطور نیست. ولی با نگاه دقیقتر او همیشه نگران این است که دین را ناامید کند. سم به سرسختی دین نیست و کسی او را مجبور به رشد سریع نکرده. سم به نسبت به دین توانایی بهتری در صحبت کردن و بیان احساساش دارد. او بدون دین به راحتی میتواند زندگی کند. میزان آسیبهای سم کمتر است همین موضوع باعث میشود او نسبت به دین امیدوارتر باشد.
در خاطرات دین مشاهده میشود که برای خوشحالی سم قانونهای پدرشان را زیر پا میگذارد. این کار باعث شده تا سم با باور آزادی عمل بزرگ شود و برای خودش آرزوهایی به غیر از آرزوهای اجباری پدرش داشته باشد. اراده آزاد، یا انتخاب اختیاری فرد با شناخت خود؛ اولین بار دین به این کلمه اشاره میکند و اسم خودشان یعنی سم، دین و کستیل را «تیم اراده آزاد» (team free will) میگذارد. ولی دین سرباز پدرش بوده. سم این اراده را در دین آزاد میکند و دین به کستیل معنی اراده آزاد را یاد میهد.
اراده آزاد نیاز به شستهشوی باوری دارد. اینکه ما انسانها از باورهای تزریقی جدا شویم و حقیقت درون و خواسته خودمان را ببینیم. خودمان برای فردای خود بدون دخالت مستقیم یا غیر مستقیم دیگری، تصمیم بگیریم.
فرشته محافظ
کستیل، فرشتهای است که با نجات دادن دین از جهنم به سریال اضافه میشود. او با آشنا شدن با دین مجذوب شخصیت سخت ولی در عین حال دلسوز و پر از محبتاش میشود. کستیل تبدیل به دوست صمیمی سم و دین میشود. روابط دوستانه آنها بسیار آموزنده و جالب است. میزان از خودگذشتگی آنها و کمک کردنشان به یکدیگر تحسین برانگیز است.
کستیل در ابتدا فرشتهای است که هیچ تصوری از زندگی زمینی امروزی به خصوص احساسات ندارد. او در واقع یک سرباز در جبهه بهشت است. سم و دین در تغییر شخصیت او نقش اصلی را دارد «بهخصوص دین». کستیل نماد یک محافظ را دارد. یک مادر یا یک پدر که تمام خودش را صرف حفاظت میکند. به عبارتی ایثارگری بیش از حد. این ایثارگری در مواقع زیادی نتیجه عکس میدهد. کستیل میتواند نماد والدینی باشد که با دیدگاه حفاظت از فرزندشان دست به کارهای اشتباهی میزنند که در انتها کودکانشان تاوان این اشتباهات را پس میدهند.
رفتار عجیب ولی دلسوزانه کستیل باعث شده که در میان طرفداران سوپرنچرال بسیار محبوب شود. این شخصیت نیز مصیبتهای زیادی را متحمل میشود. شخصیت او نیز در طی 15 سال بسیار بسیار تغییر میکند. در انتهای سریال کستیل با اعتراف احساسیاش، با بازی زیبای میشا کالینز، اشکهای بیننده را جاری میکند.
شیطان عاشق
شخصیت کروالی نماد یک انسان غیر قابل اعتماد است. انسانی که از محبت پدر و مادر را حس نکرده و بویی از عشق نبرده. ولی در طی برخورد با وینچسترها حتی این شیطان هم تغییر میکند. او نیز اعتراف میکند که به دنبال دوست داشته شدن است. از دیگر نکات روانشناسی در شخصیت کروالی اشاره به ندیدن حقیقت است. از دید بقیه او شیطانی غیر قابل اعتماد است. ولی او خودش را دوست وینچسترها و حتی کستیل میداند. منشا این تصور نیز همان نیازش به دوستداشته شدن است.
این تحلیل یک تحلیل کلی است. تحلیل شخصیت و تاثیر اتفاقها بر تصمیمات و رفتار کارکترهای سوپرنچرال در هر فصل و موضوع متفاوت است. شخصیتها طی اتفاقها و شرایط متفاوت مجبور به روبهرو شدن با مسائل عمیق احساسیشان میشوند و نسبت به هر موضوع تغییر رفتاری جدیدی در شخصیت آنها نمایان میشود. این مباحث بسیار شبیه به زندگی ما انسانها در همین دنیای بدون هیولاست.
در مجموع دیدن این سریال دیدگاه شما را به خودتان تغییر میدهد. شما هم میتوانید تغییر کنید. فقط کافیست حقیقت را ببینید. ساختن سریالهای طولانی مانند سوپرنچرال که حاوی نکات روانشناسی زیادی هستند برای آگاه سازی بیننده نسبت به شرایط خودشان و اهمیت خودشناسی است.
خانواده واقعی
اهمیت کانون خانواده و تربیت فرزندان نیز در این سریال در قسمتهای مختلف دیده میشود. اولین مکانی که هر انسان در آن تربیت و آموزش داده میشود خانواده است. در سریال بارها با این موضوع روبهرو میشویم. حتی اگر نوزاد شیطان هم باشد، تاثیر تربیت درست خانواده میتواند کاملا شرایط را تغییر دهد. این یک حقیقت غیر قابل انکار است. کانون خانواده بسیار در شکلگیری رفتار و شخصیت فرد تاثیر دارد. علت تاثیر زیاد خانواده در باورهای تزریقی به کودک بهویژه در 3 سال اول است.
دیدن شخصیت جک (فرزند لوسیفر) که توسط سم، دین و کستیل بزرگ میشود؛ یکی از مثالهای این پیام سریال است. جک تمام باورهایش را از سه پدرش دریافت کرده. او همواره با اینکه فرزند لوسیفر است به باورهای بشردوستانهای که از سمت سم، دین و کستیل به او تزریق شده پایبند است.
نکته بعدی خانواده واقعی است. در سریال سم و دین دوستانی دارند که آنها را با عنوان خانواده خطاب میکنند. این موضوع بیان کننده آن است که گاهی خون تعیین کننده میزان صمیمیت و عشق در افراد نیست. البته این موضوع فقط راجع به سم و دین صادق نیست. در سریال خانوادههایی دیده میشوند که هیچ نسبت خونی ندارند ولی عشق و وفاداری زیادی در آنها مشاهده میشود.
پدر و مادر بیولوژیکی انتخابی نیستند. ولی خانوادهای که انسان در طول سالهای زندگی خود میسازد، انتخاب خود شخص است. این که دوستان و همراهان شما چه کسانی هستند بسیار مهم است. گاهی دوست شما یک شیطان است ولی در موقع نیاز یار و همراه شماست. پیام این روابط جنجالی بین شخصیتهای سریال از شیاطین تا فرشتهها و جادوگر 300ساله همین است.
اهمیت انتخاب درست دایره معاشرت پیام واضحی است که این سریال در 15 فصل خودش برای بینندگان با شخصیتهای متفاوت به نمایش میگذارد.
شخصیت «بابی سینگر» نیز یکی از شخصیتهای مهم و تاثیر گذار سریال است. در سریال سم و دین، بابی را دوست خود خطاب میکنند. ولی درواقع بابی پدرخوانده آنهاست. بابی با عشق پدرانه به آنها کمک و نبود پدرشان را برای این دو برادر جبران میکند. بابی سینگر در خانوادهای ناآرام که مورد آزار پدرش قرار میگرفته بزرگ شده. او و مادرش مورد خشم پدرش قرار میگرفتند. بابی یک کودک آسیب دیدهاست که همسر خودش را نیز در حادثهای سوپرنچرال از دست داده. تمامی رفتارهای عجیب، دور از اجتماع بودن و حتی طرز لباس پوشیدنش ارتباط مستقیم با حوادث کودکی او دارد.
مهم ترین نقطه قوت سریال در نمایش خاطرات و گذشته افراد به سبکهای مختلف برای توضیح شخصیت و آسیبهای آنهاست. این ترفند باعث ایجاد کنجکاوی در بیننده میشود و بیننده مشتاق جواب است. که در نهایت در ادامه جواب را دریافت میکند. اصولا این جوابها با اشک همراه میشود. توانایی نویسندهها در نوشتن سکانسهای دراماتیک واقعا قابل تحسین است. قابل ذکر است که بازیگران نیز بسیار عالی احساسات را برای بیننده با زبان بدنشان به تصویر میکشند.
از روزنامه تا اینترنت
با نگاه کلی تری به نقد و بررسی سریال Supernatural میتوانیم متوجه میزان رشد تکنولوژی در طی 15 سال فیلمبرداری این سریال شویم. این تغییرات در همهجا قابل مشاهده است. رشد تکنولوژی نه تنها در وسایل الکترونیکی مانند: اینترنت، تلفن همراه (گوشیهای کوچک کتابی تا گوشیهای آیفون)، لپتاپ، کامپیوتر و تلویزیون دیده میشود؛ بلکه در سیستمهای ادارات، معماری، لباس و حتی اصطلاحات گویشی هم قابل مشاهده است. از همه جالبتر مصرف روزنامه و جایگزینی آن با سایتهای خبری آنلاین است.
در مجموع با پیشروی در سریال متوجه میزان پیشرفت کلی تکنولوژی در دنیای جنایی نیز میشویم. شخصیت چارلی بردبری نیز با ورودش به سریال یک دنیای جدیدی از تکنولوژی را به سم و دین معرفی کرد.
این پیشرفت در فیلمبرداری و CGI نیز دیده میشود. در فصلهای اولیه شاید ارواح و صحنههای حاوی پرده سبز یا میکاپهای سنگین کمی کودکانه و قدیمی به نظر برسد. ولی به نسبت بودجه و امکانات آن زمان کارشان آنقدرها هم بد نبوده. البته که با گذر زمان، بهویژه در فصلهای آخر، این پیشرفت بسیار قابل توجه است و صحنهها طبیعیتر هستند.
آخرالزمان
در آخرین نگاه به نقد و بررسی سریال Supernatural متوجه میشویم که، پیام اصلی این سریال در انسانیت و اراده آزاد است. افراد بد ذات و شیطان صفتی که سالها انسانیت را فراموش کرده، با دیدن اهمیت آن تغییر میکنند و دست به فداکاری میزنند. همهی انسانها توانایی تغییر را دارند؛ اگر خودشان بخواهند. انسانها کامل نیستند. انسان خوب و حتی فرشتهها هم اشتباه میکنند. این پیامای بسیار با اهمیت است به ویژه برای نسل جدید که با وجود فضایمجازی درگیر مشکل ایدهآلگرایی شدهاند. دیدن قهرمانهای از خودگذشتهای که اشتباهات زیادی میکنند و یا مجرمانی که قهرمان میشوند؛ ایدهالگرایی را کاهش میدهد.
دیدن 327 قسمت 42 دقیقهای شاید مدتها طول بکشد. ولی ارزشاش را دارد. سریال سوپرنچرال تقریبا تمامی تئوریهایی که شاید راجع به دنیا، خدا و افسانهها دارید را زنده میکند. شما را از خنده به اشک و از ترس به فکر فرو میبرد.
امیدوار هستیم که با خواندن نقد و بررسی سریال Supernatural فرصتی را برای دیدن این سریال مهیا کنید. شاید دیدن این سریال زاویه نگرش شما را تغییر دهد. آیا شما این سریال را دیدهاید؟