محمدحسین مهدویان طی چند سال اخیر به چهرهای شناخته شده در سینمای ایران تبدیل شده است. کارگردانی که اگر به همین روند ادامه دهد، جا پای کسانی چون ابراهیم حاتمیکیا میگذارد. البته نه در تکنیک و هنر کارگردانی که در نوع انتخاب سوژهها و جذب حمایت مسئولین و مخاطبفریبی. جدیدترین اثر مهدویان که ماجرای نیمروز: رد خون نام دارد، در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر به اکران درآمده و دنبالهای است بر فیلم قبلی خودش و مهر تاییدی است بر این مدعا. در ادامه با نقد و بررسی فیلم ماجرای نیمروز: رد خون با گیمنیوز همراه باشید.
کارگردان موفق شده تا بودجهای کلانتر از قبل برای خود دست و پا کند و فیلمی به مراتب بزرگتر از ماجرای نیمروز اول بسازد. با این حال، آیا توانسته اثر بهتری خلق کند؟ افراد مختلف ممکن است جوابهای متفاوتی برای این سوال داشته باشند، اما یک چیز را نمیشود کتمان کرد: مهدویان در ماجرای نیمروز: رد خون بیش از همیشه به حاتمی کیا شدن نزدیک شده است. حاتمیکیایی که سال پیش در همین جشنواره روی صحنهی اختتامیه رفت و گفت که به فیلمساز حکومتی بودن خود افتخار میکند. مهدویان بیشتر از همیشه یکی به نعل زده و یکی به میخ و در این میان صدای کوبیدن به نعلش بلندتر به گوش میرسد.
در نقد و بررسی فیلم ماجرای نیمروز: رد خون باید بیشتر به این توجه کرد که آیا رد خون نسبت به فیلم فبلی خودش فیلم بهتری است؟ این سوال در حین تماشای فیلم و بعد از اتمام آن در ذهن تماشاگر شکل میگیرد و اگرچه ممکن است سوال سادهای به نظر برسد جواب پیچیدهای دارد. رد خون، در برخی موارد بهتر شده و در برخی موارد بدتر از قبل ظاهر میشود، اما غالبا در همان سطح باقی مانده و تغییر نکرده است.
داستان فیلم حول محور مبارزهی اطلاعاتی سازمان اطلاعات و سپاه و سازمان مجاهدین خلق است؛ این بار در ماههای پایانی جنگ و روزهای منتهی به عملیات فروغ جاویدان. اولین تغییر همین است. در رد خون جنگ به خاکریزها رفته و دیگر با یک اثر تریلر جاسوسی شهری طرف نیستیم. رد خون بیشتر شبیه به آثار سینمای دفاع مقدس شده است. این تغییر در عمل تماشاگر را از بزرگترین ایراد فیلم قبلی میرهاند: گیر افتادن در دام مستند شدن و تبدیل اثر به یک تقویم تاریخ. اما مهدویان نمیتواند این تغییر مسیر را به درستی هدایت کند. در رد خون کمتر بر روی جزئیات تاکید شده است و اثر بیشتر به سمت سینما شدن حرکت میکند، اما به سرعت به بیراهه میرود و از ناکجا سر درمیآورد.
درام در قصه شکل نمیگیرد. اساسا با اینکه با روایت دراماتیکتری نسبت به فیلم قبلی مواجهیم، باز هم نمیتوان آن را راضیکننده دانست. اتفاقات این داستان گویا صرفا به عنوان وسیلهای برای روایت واقعهای تاریخی شکل گرفتهاند. به همین سبب گاه بیمنطق و مصنوعی جلوه میکنند. روند داستان مختل شده و با ورود شخصیتهای قدیمی به داستان به کلی از هم میپاشد.
ایفای نقش شخصیتهای قدیمی را با اینکه بازیگران خبرهای بر عهده دارند، این شخصیتها به علت پرداخت ضعیف برای مخاطب اهمیت چندانی پیدا نمیکنند و شخصیتهای جدید نیز آنقدر دور از مخاطب و ناشناخته تصویر میشوند که مجالی برای اهمیت یافتن نمییابند. رد خون از همان نقطهای آسیب میبیند که فیلم قبلی دید، یعنی عدم توانایی در قصهگویی و روایت منسجم داستان. موردی که در فیلم اول اصلا وجود نداشت و در رد خون هم علیرغم تلاشها، چنگی به دل نمیزند.
فیلم همچنان تکلیفش با خودش مشخص نیست. نه تمرکزی بر مجاهدین دارد و نه تردیدها و فشارهای تیم اطلاعاتی را هستهی اصلی روایت خود قرار میدهد و نه کنش و واکنش بین مردم عادی و اتفاقات آن دوران را خوب واکاوی میکند. باز هم از انگیزههای اعضای سازمان مجاهدین در فیلم چیزی نمیبینیم. نمیبینیم که چطور این جوانان تحصیلکرده و روشنفکر و آرمانخواه، این چنین به گرداب تروریسم سقوط میکنند. تصویری که فیلم از مجاهدین نشان میدهد بازنمایی همان کلیشههای قدیمی است. و در بین سپاهیها هم همان تصاویر آشنای همیشگی را میبینیم. رد خون در توجیه اتفاقات داستانی خود فاجعه عمل میکند. نه مجاهدینش هدف تازهای دارند و نه سپاهیهایش نه مردمش.
اما هدف مهدویان و عوامل فیلم واشکافی این موضوعات نبوده است. هدف فیلم همان چیزی است که غیر مستقیم و از پس پرده در اواخر فیلم خود را نشان میدهد. همان جایی که صدای کوبیدن به نعل مهدویان بلندتر میشود. فیلم در آخر شمایی کلی از اتفاقات بعد از عملیات فروغ جاویدان و مشخصا اعدامهای سال 67 در پس زمینه ارائه میکند و با آمادهکردن مخاطب در دو سوم ابتدایی نتیجهی دلخواه خود را به او دیکته میکند. ماجرای نیمروز: رد خون فقط ژست بیطرفی میگیرد وگرنه تا گلو در ایدئولوژی فرو رفته است.
از نظر فنی، رد خون کمی از فیلم قبلی بهتر است اما همچنان پرایراد ظاهر میشود. نوع کارگردانی مهدویان همان است که در سه فیلم قبلی او دیدهایم و هنوز خبری از پختگی و بلوغ در آن نیست. در این فیلم هم مهدویان سعی کرده با لرزش دوربین و نماهای از پشت سایه و شاخه درختان روایت را مستندگونه جلوه دهد. قاب و تصویر به یادماندنی از رد خون هدیه نخواهید گرفت. با این حال باید گفت فیلم نسبت به فیلم قبلی منسجمتر شده و دیگر احساس نمیکنید با تدوین چند فیلم کوتاه پشت سر هم طرف هستید. جلوههای ویژهی میدانی، گریم و دیگر بخشهای اینچنینی به خوبی کار شدهاند و از کیفیت مناسبی برخوردار هستند. هر چند صداگذاری فیلم جای گله دارد چون در صحنههای شلوغ، مکالمات و دیالوگها زیر صداهای محیط محو میشوند و گنگ به گوش میرسند.
ماجرای نیمروز: رد خون برای مخاطب عام فیلم جذابی است اما نه جدید و نوع نگاهش همچنان کلیشهای ناقص و جهتدار است و به هیچ سوالی پاسخ نمیدهد. فعلا مشخص نیست تا چه زمانی باید برای تماشای اثری درخور توجه، بیطرف و موشکافانه دربارهی سازمان مجاهدین و تاریخ معاصر مرتبط با آنها صبر کنیم.