مدیریت غلط سینما در دهه نود یک نسل از سینماگران ایران را نابود کرد
پویا ذوالفقاری منتقد سینما در یادداشتی که اخیرا در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرده به بهانه جشنواره فیلم فجر موضوع بسیار مهمی را مطرح کرده است. او با گریزی از توقیف فیلم «قاتل و وحشی» در آستانه جشنواره سی و نهم، از نابودی یک نسل از کارگردانان ایرانی نوشته است. کارگردانهایی که ظهور آنها در اواخر دهه هشتاد شمسی نوید جریانی تازه در سینمای ایران را میداد. سینماگرانی که امید میرفت در دهه نود جان تازهای در این سینما بدمند و آیندهای برای آن بسازند درخور و درخشان. اما حالا در آخرین سال دهه نود نه خبری از آن جوش و خروش سینما هست و نه نشانی از آن سینمای موعود. در ادامه با هم این یادداشت مهم را میخوانیم.
من قاتل و وحشی را ندیدهام. اما برایم جالب است که انقدر زود عادت کردیم که در آستانهٔ هر دورهٔ جشنواره خبرهایی از «به مشکل خوردن برخی فیلمها» و «مشروط شدن نمایششان به اعمال برخی تغییرات» بشنویم و دیگر تعجب نمیکنیم از رسیدن دامنهٔ سانسور به جشنواره و انگار یادمان نمیآید بنیان این سنت در دو دولت اخیر نهاده شد.
پیشتر فجر، جایگاه بالاتری داشت. اصلا کاری نداشت به وضعیت فیلمها. بسیاری از فیلمهای توقیف شده در آستانهٔ اکران، در فجر به نمایش درآمدهاند. در دههٔ هشتاد مارمولک و سنتوری و گزارش یک جشن در جشنواره اکران شدند.
این خیانت بزرگ مدیران سینمایی دو دولت اخیر است و به نامشان ثبت خواهد شد در تاریخ که از ترس این که تذکری در کارنامه شان نرود و رسانههای جناح مقابل علیه شان چیزی ننویسند، دهها آدم و نهاد بیربط را در تصمیمگیری برای سرنوشت فیلم ها شریک کردند.
ده سال پیش در همین ایام سینمای ایران داشت به استقبال یکی از بهترین دورههایش میرفت.
فرهادی با جدایی نادر از سیمین. توکلی با اینجا بدون من. محمدهادی کریمی با برف روی شیروانی داغ. رامبد جوان با ورود آقایان ممنوع. علی رفیعی با آقا یوسف. احمدرضا معتمدی با آلزایمر. میرکریمی با یه حبه قند. میری با سعادت آباد. کاهانی با اسب حیوان نجیبیست و فردین صاحب زمانی با چیزهایی هست که نمیدانی در راه جشنواره بودند. سینمای ایران داشت دهه هشتاد را با دستی پر به پایان میرساند. و فیلمسازان مهممان – که رابطه شان با مدیریت سینمایی وقت هم چندان خوب نبود- داشتند بهترین فیلمهایشان را می ساختند.
اینک در انتهای دههٔ نود چه داریم جز گله و شکایت سینماگران از سانسورهای متعدد و بازبینی مکرر فیلمهایشان در اتاقهای تاریک جور واجور.
پیشتر هم نوشتهام که در دو دولت اخیر منوچهر هادی از فیلمهای قابل اعتنایی مثل یکی میخواد باهات حرف بزنه و زندگی جای دیگریست به آینه بغل و دل رسید. مانی حقیقی از پذیرایی ساده به چند کیلو آلبالو سقوط کرد. و علیرضا امینی از هفت دقیقه تا پاییز رسید به من دیوانه نیستم. رامبد جوان با وجود بهرهمندی از بودجه های فراوان هرگز نتوانست ورود آقایان ممنوع را تکرار کند. و کاهانی هم که اصلا ول کرد و رفت.
نابود کردن نسلی از سینماگران، پراکندن ابتذال در سینما، سانسور حداکثری، از نفس انداختن سینمای اجتماعی (به عنوان جریان اصلی سینمای ایران) و سکوت در برابر ورود سرمایههای مشکوک و بیاعتبار کردن فجر، فرازهای اصلی کارنامهٔ سینمایی دولتهای یازدهم و دوازدهماند. کارنامهای که میتوان در واژهٔ «خیانت» خلاصهاش ساخت.
سی و نهمین جشنواره فیلم فجر در حال برگزاری است. این جشنواره پس از چند سال افول، دیگر اکنون اهمیت خود را به کلی از دست داده است. این وضعیت سینمای ایران در آستانه قرن جدید، دلسردکننده و دردناک است. به امید بهبودی.