قسمت سوم از فصل چهارم سریال ریک و مورتی اگرچه به اندازهی دو قسمت قبلی جالب توجه و عمیق نیست، جذابتر از آنها ظاهر شده و با استهزای یکی از کلیشههای ماندگار داستانگویی در سینما و تلویزیون که به عقیدهی بسیاری یک ژانر مجزا در سینما محسوب میشود، در پی یافتن هدف اصیل خود برای سرگرم کردن مخاطب در جنگ با کلیشهها کوشش کرده است. اینکه چقدر در این مسیر موفق بوده و آیا توانسته داستانپردازی قابل توجهی داشته باشد سوالی مهم است که در ادامه به آن میپردازیم. با گیمنیوز همراه باشید.
پس از نمایشی کوتاه در ابتدای قسمت، در حالی که ریک و مورتی در یک ماجراجویی «لارا کرافت»گونه به صورت فشردهای به تمسخر کلیشههای مقبره نورد و ایندیانا جونز و مومیایی میپردازند، تم این قسمت از سریال مشخص میشود. میفهمیم که ریک قرار است در یکی از ماجراجوییهای شخصی خود برای شکستن نقاط طلایی فیلمنامههای ژانر مذکور اقدام کند. نکتهای که هم در رفتار و هم در گفتار ریک نمود پیدا میکند و در مقابل مورتی را میبینیم که بدون ذرهای هیجان و اشتیاق به این ماجرا مینگرد. در ذهن او تنها سوالاتی وجود دارند که نشان میدهند او هویت کنجکاوانهی خود را حفظ کرده است. در ادامه به نظر میرسد که داستان این قسمت باید در کنار شکستن کلیشهها و تمسخر آنها، حداقل شخصیتها را رشد دهد و آنها را به نقطههای جدیدی برساند. اما آیا این انتظار برآورده میشود؟
شخصیتهای ریک و مورتی که در این قسمت فعالانه حضور دارند، تا چه اندازه پیشرفت میکنند؟ این اتفاق تقریبا رخ نمیدهد، در حالی که در قسمتهای قبلی هر کدام از این شخصیتها با رسیدن به نقاط انحراف داستان، تحولاتی هرچند جزئی را تجربه میکردند، و یا در حالت بسیار حداقلیتر احساسات خود را بروز میدادند، قسمت سوم تصویری تقریبا ثابت و ایستا از ریک و مورتی ارائه میدهد. شاید بتوان گفت که این در حالت کلی یک ایراد محسوب نمیشود، و در واقع در مدت زمان بیست و چند دقیقهای یک اپیزود از سریالی کمدی در این سطح، رسیدن به همهی این استانداردها ممکن نیست، اما نه تنها ریک و مورتی خود سطح انتظارات مخاطبین را بالا برده که در مقایسه با سریالهای دیگر همردهی خود، از این نظر ضعیف ظاهر میشود.
قسمت سوم فصل چهارم سریال ریک و مورتی با به نقد کشیدن فرهنگ عامهی نمایشگاهی ادامه مییابد. رخدادی که پیش از این در سریالهای شاخص و تعیینکنندهای مثل سیمپسونها، فامیلی گای و پارک جنوبی دیده شده و اصلا چیز جدیدی نیست. حتما قسمتی از سریال سیمپسونها که در E3 میگذرد را به یاد دارید. این بار اما ریک و مورتی به یک نمایشگاه تخیلی با عنوان Heist Con میروند و شاخصههای تخیلی خود را میسازند که برخی از آنها نوآورانه و بسیار جذاب هستند، اما در عمل ریک و مورتی در مسیر به چالش کشیدن با کلیشهها، خود درگیر کلیشهی جاافتادهای شده است. به نظر میرسد نویسندگان موفق شدهاند فرمولی برای سریال پیدا کنند که طبق آن، مواد مورد استفاده در سریالها و طنزهای دیگر را به گونهای پردازش کنند که جدید به نظر بیایند و در منطق ریک و مورتی بگنجند. استفاده از این فرمول در ادامهی فصل میتواند به تبدیل شدن ریک و مورتی به یک سریال صرفا سرگرمکننده منجر شده و از ارزشهایی که به خاطر آنها به سراغش رفتهایم به شکل ناراحتکنندهای بکاهد.
ریک و مورتی اما در شکل دادن روایت خود در این قسمت کاملا موفق است. با اینکه یک بار دیگر کلیشههای مغز متفکر نویسنده پشت همهی ماجراهای این داستان قرار میگیرد و ما در پایان با یک پیشبینیِ پیشبینی ناپذیر هالیوودی توسط ریک مواجه میشویم، روایت این قسمت میتواند شما را تا پایان همراه کرده و اجازهی دور شدن ذهن مخاطب از اتفاقات لحظهای را ندهد. به علاوه، فرم انیمیشن به طراحان داستان این قسمت اجازه داده تا به سرعت داستان خود را پیچیده کنند، شخصیتهای بیشتری اضافه کنند و آنها را هر چه میتوانند خارقالعاده و عجیب سازند و همین موضوع نه تنها باعث شده کلیشههای ژانر «سرقت» در هنگام بازتعریف توسط ریک و مورتی جذابتر و شگفتانگیز به نظر برسند، که موارد استفادهی ریک از شخصیتها و نقشهی اصلیاش برای این ماجرا را نیز به یک نبرد تمام عیار علیه کلیشههای موجود تبدیل کرده است.
اما این قسمت از فصل چهارم سریال ریک و مورتی اگرچه جذابیت دارد و با ریتم تند خود شما را تا پایان سرگرم میکند، نمیتواند کمک زیادی به پیشرفت این سریال بکند و صرفا یک قسمت سرگرمکننده است. نه تنها شخصیتها در این قسمت رشد نمیکنند، بلکه ساختار داستانی به طور کل مستقل از دیگر قسمتهای فصل عمل میکند و در نتیجه این قسمت به داستانی تبدیل میشود که اگر جا بیفتد، ضرری به بیننده وارد نمیشود. در حالی که در فصل سوم حداقل استانداردی که برای قسمتها وجود داشت، تداوم ساختار کلی داستان در تمام فصل و ادامهدار شدن روایتهای خانوادهی اسمیت و دیگر شخصیتهای حاضر در سریال بود.