مانوئل دی الیویرا، پیرترین کارگردان جهان، از دنیا رفت
مانوئل دی الیویرا، پیرترین کارگردان فعال حهان، با کارنامهای که 9 دهه از عصر صامت تا امروز به هم متصل بود، فوت کرد. او 106 سال داشت. خبر فوتش در سایت شهر پورتو در پرتغال تائید شده، جایی که او در سال 1908 به دنیا آمد.
همچون تاثیر برانگیزیِ طول عمرش، او بیشتر به عنوان ریش سفید سینمای پرتغال و بیشترین مسئول در بالا بردن حیثیت فرهنگ سینمای کشورش در عرصهی جهانی، مورد احترام واقع میشد.
کار او یک خط اتصالی قابل توجه را ترسیم کرد- او حدود 12 جایزه برای فعالیت هنری را از جشنوارههای بزرگ دریافت کرد، از جمله ونیز و کن.
آثار قابل توجهاش مخصوصا در اوایل دههی هفتاد او را در صدر خانوادهی مولفان قرار داد، تصویر درخور برای یک هنرمند که مجذوب میکرد با تدبیرها و وهمهای برگیزدِگان و شاهان(پرتغالی).
الیویرا تا 55 سالگی فقط 2 فیلم ساخته بود ولی بعد از آن تا 102 سالگی 29 فیلم ساخت، عجیبتر از آن اینکه یکی از این فیلمها، “خاطرات اعتراف نامه”، برای عموم نمایش داده نشد، با توجه به گفتههای کارگردان تا زمان مرگش-ممکن است فیلمی جدید از الیویرا پرده برداری شود. آخرین فیلم کارگردان، “پیرمردِ بلم”، سال قبل در جشنوارهی ونیز اکران شد.
در شمال پورتو به دنیا آمد، الیویرا در زندگیای امتیازدار بزرگ شد، به عنوان پسر یک کارخانه دار. هنر پدرش راه انداختن یک کارخانهی انرژی الکتریکی و تولیید اولین چراغهای لامپ الکتریکی کشور بود. در طی انقلاب پرتغال در سال 1974، کارخانه توسط چپگراهای رژیم فاشیست اشغال و سپس ورشکسته شد. الیویرا خیلی از دارائیهایش را از دست داد، از جمله خانهی قدیمیِ خود را. به صورت طعنه آمیزی، الیویرا توسط همان رژیم دستگیر شد، که تقریبا تمام فیلمهایی که بین دههی 30 تا 70 میساخت را تهیه و سانسور میکرد.
توسط یسوعیون تحصیل کرد و خلیی زود علاقهاش به هنر را نشان داد. وقتی از کالج بیرون آمد، فیلمهای بسیاری از آمریکا، آلمان و روسیه دیده بود. سپس رفت تا شانسش را با بازی در فیلم”موسیقی لیسبون” محصول 1933 امتحان کند.
او دو سال قبل اولین فیلم کوتاهش را ساخته بود که احتمالا پر بینندهترین فیلم کوتاهش است، “کارگر بر روی دئورو”. متمایل شد به تجارت خانوادگی و بعدش، مزرعهی خانوادهی زنش ماریا ایزابل و ماشین سواری که ورزش مورد علاقهاش بود- او تقریبا غیر ممکن میدانست که هیچکدام از فیلمهایش را در زمان دیکتاتوریِ سالازار تهیه کند، فقط دو فیلم بین 1942 تا 1971: درامی کودکانه “آنیکی بوبو” و داستانی-مستند “مراسم بهار”.
الیویرا در مصاحبهاش در 1992 دربارهی این دوره میگوید: “من مجذوب فرایندی طولانی از تفکرات شده بودم”. او ادامه میدهد: “من رفته رفته نسبت به چیزی که میخواستم، آگاه شدم … بعد از آن من نسبت به طبیعت سینما آگاه شدم، نسبت به ارزش زبان”
در دههی 70، وقتی که بیشتر نزدیکانش در حال کناره گیری بودند، فیلم بزرگ الیویرا دوباره به کار افتاد، با چهارگانهاش دربارهی عشق ناخوشایند (“گذشته و حال”، “بنیلد یا مادر باکره”، “عشق محکوم” و “فرانسیسکا”).
در 1985، وقتی که نامی برای خود به هم زده بود، او تقریبا سالی یک فیلم میساخت که گسترهی عظیمی از استایلها و موضوعها را پوشش میدادند، مثل اندیشهی حماسی و صمیمیاش بر تاریخ پرتغال (“نه، یا افتخار مغرورانهی فرماندهی”)، کمدی سیاه (“آدم خواران”)، اقتباس مبتکرانهاش (“درهی آبراهام”) و داستان سراییِ خود منعکس کنندهاش (“انتخاب من”، “کمدی الهی” و “آشفتگی”). او فیلمسازی را ادامه داد تا اینکه در سال 2010، فیلمِ فاتح کنِ خود، “مورد عجیب آنجلینا” را ساخت.
با جهانی شدن فیلمهایش، او توانست که بازیگرهای بینالملی را برای پروژههایش جذب کند، مانند جان مالکوویچ که در 3 تا از کارهای او بازی کرده.