یادداشتی بر فیلم هجرت: خدایان و پادشاهان؛ یا، مرثیهای بر یک موسی!
در مواجهه با جدیدترین ساخته رایدلی اسکات، با دو دیدگاه متفاوت طرف هستیم. عدهای نگاهی مذهبی و الهی به داستان حضرت موسی (ع) دارند و “هجرت” را از این منظر مینگرند؛ برخی نیز نگاهی اسطورهای به این داستان دارند و موسی را یک شخصیت اسطورهای یا در بهترین حالت، تاریخی میدانند. اما هیچ کدام از این دیدگاهها فرق بنیادینی در نظر مخاطب پس از تماشای “هجرت: پادشاهان و خدایان” نخواهد داشت. جدیدترین اثر اسکات به قدری بد، نافرم، غیرمنطقی و متناقض است، که تفاوتی در نگاه شما به موسی برای آگاهی از عمق فاجعه ندارد.
موسیِ اسکات پر است از تناقض. هیچ تناسبی بین اعمال، رفتار و عقایدش وجود ندارد. موسی، کودکی که در توسط فرعون پدر به فرزند خواندگی پذیرفته شده و برای رامسس همانند یک برادر است. اینقدر برای حکومت مصر زحمت کشیده و فداکاری کرده است که فرعون حتی او را نسبت به رامسس، محقتر و لایقتر جهت بدست گرفتن حکومت میداند. به راحتی در قامت یک ژنرال مقتدر، در جنگها آدم میکشد. موسی اهمیتی برای بردگان یهودی قائل نیست. به آنها به چشم نیروی کار مینگرد. وقتی برای سزکشی به امور بردگان میرود، چیزی که او را خشمگین میکند دزدی و کمکاری حاکم شهر است نه وضع زندگی اسفناک و ظلم روا شده بر قوم یهود. حتی وقتی بن کینگزلی به او درباره گذشتهاش خبر میدهد، موسی او را تهدید به مرگ میکند. او اصلا دوست ندارد باور کند که ریشهای یهودی دارد. با تبعبد وی و آشنایی با دختران شعیب –که البته نام او برده نمیشود و او را به عنوان پیامبر الهی نمیشناسیم-، هنوز هم باوری به خدا ندارد. اسکات دین و خدای همسر موسی و قبیلهاش را در حد یک اعتقاد محلی نشان میدهد که موسی دلیلی برای پیروی از آن ندارد. در جواب پسرش که میگوید نباید از کوه خدا بالا رفت، با تمسخر میگوید که این چه خدایی است که بالا رفتن از کوهها را قدغن کرده؟! موسی اعتقادی به هیچ خدایی و هیچ چیز ماورای طبیعت ندارد. حال چه میشود که پس از دیدن خدا در هیبت پسر بچهای که شباهت عجیبی به راهبان شائولین دارد، تصمیم میگرد برگردد و مردمش را نجات دهد؟! موسی تصور میکند توهمزده شده است. هیچ اطمینانی به چیزی که دیده و شنیده ندارد. پس چطور یک انسان تا این حد مادیگرا، تصمیم میگیرد زن و فرزندانش را ترک کند برای نجات مردمی که تاکنون کوچکترین ارزشی برای او نداشتهاند؟ قوم یهود تا پایان فیلم نیز اهمیتی برای قوم خود قائل نیست. صرفا به خاطر امر خدا اینکار را انجام میدهد. در واقع به نظر میرسد که موسی از پیامبریاش راضی نیست. ایمان درستی به خدا ندارد و به او اعتماد ندارد. موسی تا پایان نیز این تناقضات را با خود دارد. در طول نزول عذاب بر مردم مصر، در مسیر هجرت، کنار دریا و حتی هنگام حک کردن ده فرمان بر روی الواح. شخصیت موسی با این رفتارهای غیر منطقی اصلا نمیتواند مخاطب را درگیر کند و سرنوشت او و قومش برای کسی اهمیت نمیابد.
خدای فیلم اسکات نیز دست کمی از پیامبرش ندارد. هیچگاه بر دادخواهی قوم یهود از فرعون تاکید ندارد. صرفا میخواهد بینی رامسس را به خاک بمالد. وقتی موسی از او دلیل این کارهایش را میپرسد، خدا در هیبت آن پسربچه، با خشم و غضب فریاد میزند که من میخواهم او در برابرم زانو بزند!
در جنبهها دیگر، هجرت نسبتا بهتر عمل کرده است. جلوههای ویژه بسیار خوب هستند هرچند اگر خبری از عصای موسی نیز در فیلم بود، تیم جلوههای ویژه، فرصت بیشتری برای خودنمایی بدست میآوردند. بلایای مختلفی که بر سر مردم مصر نازل میشود و نیز شکافتن دریا (که البته میشد کمی باشکوهتر آن را نشان داد)، خوب کار شده اند و در کل از نظر جلوههای ویژه کم و کسری ندارد.
کارگردانی صحنههای نبرد مخصوصا نبرد با ارابهها، با توجه به سابقه خوب رایدلی اسکات در این موارد که نمونه اعلایی از آن را در گلادیاتور نیز دیده بودیم، در حد قابل قبولی قرار دارند. فیلم با وجود تایم 2 ساعت و نیمه خود، خیلی خسته کننده نمیشود. با این حال تناقضات رفتاری و داستان کلی فیلم بقدری زیاد است که به سختی میشود از هجرت لذت برد. بازی بازیگران نیز بسیار متوسط است. کریستین بیل همان بازیگر توانمند دیگر فیلمهایش است و بازی خوب و قابل قبولی ارائه داده است. گلشیفته فراهانی اما به غیر از چند نگاه سرد و بیروح به دوربین و رامسس، یکی دو جمله و چند جیغ بنفش، چیز دیگری برای ارائه ندارد. اینکه چه شده که فراهانی از ایفای نقش فوق العاده در “درباره الی”، به چنین نقش درجه چندمی در هالیوود رسیده، چیزی است که باید از خودش پرسید. اینکه آیا بازی در چنین فیلمهایی و در چنین نقشهای سطح پایینی چقدر کلمهی پیشرفتی که او در ذهن داشته را تحقق بخشیده، چیزی است که باید از خود گلشیفته پرسید.
در نهایت باید گفت، روایت رایدلی اسکات از داستان موسی، معجون خوشایندی نیست. چه از نظر مذهبی و الهی و چه از منظر اسطورهای و شبه تاریخی. اسکات مدتهاست که درجا میزند و خبری از آن کارگردان جسور “بیگانه”، “بلدرانر” و “گلادیاتور” نیست. تنها امیدمان به رایدلی عزیز، ادامه فیلم پرومتئوس است وگر نه با این شرایط حاضرم بر سر شکست هنری و تجاری ادامه بلیدرانر که قرار است توسط اسکات ساخته شود، شرط ببندم.
مجتبی عبدالهی- زمستان 1393