جا مانده از دیروز: گزارش یک سقوط؛ یادداشتی بر فیلم Jupiter Ascending
اهل نوشتن که باشید، حتما یک زمانی یک چیزی به ذهنتان میرسد و یا یک نفر آن را به شما میسپارد تا بعدا در جایی منتشر کند اما این اتفاق هیچ وقت نمیافتد! امروز در حالی که به فکر مطلبی قدیمی افتاده بودم داشتم بین فایلها گشت میزدم که چند یادداشت و مقالهی خوب پیدا کردم از تیم تحریریهی گیمنیوز که قبلا حتا ویرایش هم شده اما به انتشار نرسیده بودند. در روزهای آتی یادداشتهایی را در گیمنیوز خواهید خواند که مربوط به مدتی قبل هستند و دیگر ارزش انتشار آنها کم شده است و شاید تاریخ گذشته به نظر برسند، اما خواندن آنها خالی از لطف نیست.
9 دی 94
«ژوپیتر جلوس میکند چگونه فیلمی است؟» معجونی است بدمزه و غیرقابل تحمل از «جنگهای ستارهای» که با ایدههای «ماتریکس»ـی ترکیب شده و کمی هم چاشنی سه گانهی «مس افکت» به آن اضافه شده است. به علاوه یک تعداد سکانس اکشن که رسما هیچ حرفی برای گفتن ندارند و سادهانگارترین مخاطب را هم راضی نمیکند.
فیلم جدید واچوفسکیها از فاصلهی دور یک اکشن خوش ساختِ گیمرپسند (البته گیمرهای اکشن دوست) به نظر میآید که دنیای جالب توجهی دارد و شخصیتهای کم و بیش جالبِ آن و اکشن و انفجار و تعقیب و گریز و آدرنالین بالا هم که از بدیهیات به نظر میرسند. اما جالب است که مواجهه با فیلم حتی همین انتظارات به شدت پایین را هم نمیتواند راضی کند.
بلاتکلیفی وحشتناکیِ که سرتاسر فیلم را پوشانده از فیلمنامه شروع میشود، تک تک سکانسهای آن را آلوده میکند، بازیهای یک سری بازیگرِ خوب را از بین میبرد و فاتحهی فیلم را میخواند. ایدهی تک خطی فیلم را بخوانید: «دختر بدبخت-بیچارهای که معلوم میشود ژن ملکه را در خود دارد و میتواند وارث زمین باشد.» آیا این ایده میتواند برای فیلمی که در سال 2015 اکران میشود عاقلانه باشد؟
فیلمی که روی چنان پایهی سستی بنا میشود نمیتواند – مسلما امکانش را ندارد- که بتواند داستان درست-درمانی را پیش ببرد و یا شخصیتهای قابل قبولی بیافریند. دو شخصیت اصلی داستان –با بازی میلا کانیس و چانینگ تاتوم– دو کلیشهی شدیدا دستمالی شدهاند که نمونههای بیشماری مثلشان را دیدهایم و اینها جز کپی ناقصی نیستند. وضع کاراکترهای فرعی به مراتب بدتر و گریهدارتر است. استینگر –با بازی شان بین– نمونهی کامل بلاتکلیفی یک کاراکتر فرعی است که نه انگیزهاش مشخص است و نه عملاش. ادی ردمینِ اسکار برده هم در نقش بالم آبراساکس بدترین بازی کارنامهی خود را ارائه میدهد و احتمالا دیگر نگاهی هم به فیلمنامههایی که از طرف واچوفسکیها دریافت میکند نخواهد انداخت. لحن چندپارهی فیلم هیچ راهی برای بازیگران نمیگذارد. تفاوتها به قدری است که میتوان هر سکانس را در ژانری جدا دسته بندی کرد. گاه یک فانتزی حماسی میشود و گاه یک کمدی بزن بکوب! حالا از بازیگران چه انتظاری میتوان داشت؟ بالفرض که اسکار هم برده باشند!
هرچه تلاش میکنم تا خودم را راضی کنم که فیلم را حتی شده برای سکانسهای اکشناش پیشنهاد کنم نمیشود. کافیست فیلمی مثل «محافظین کهکشان» را دیده باشید تا دیگر نتوانید به جلوههای «ویژه» این فیلم به چشم یک چیز واقعا ویژه نگاه کنید. در واقع «ژوپیتر جلوس میکند» هیچ چیز از خودش ندارد و به طرز غم انگیزی هر بخشاش ما را به یاد یک فیلم/بازی معتبر میاندازد. با اینکه از واچوفسکیها انتظار خیلی بیشتر از این میرفت اما هنوز میتوان به آنها امیدوار بود. هر چه باشد این فیلم یک پروژهی سفارشی بوده و فشار زیادی از طرف استدیو روی این کارگردانان بوده است. واچوفسکیها بارها نشان دادهاند که دارای جهان بینی منحصربفردی هستند؛ باید امیدوار بود به خودشان برگردند.