«دنیای ژوراسیک: قلمرو سقوط کرده» (Jurassic World: Fallen Kingdom) فیلم دوم از سری جدید فیلمهای علمی تخیلی پارک ژوراسیک به کارگردانی (خوان آنتونیو بایونا) و نویسندگی (کالین ترور) و (درک کونولی) دنباله ساختهشدهای مشابه پارکهای ژوراسیک استیون اسپیلبرگ است، داستان ژوراسیک بر اساس کتابی نوشته مایکل کرایتون (نویسنده آثاری چون وست ورلد، مرد دونده، کره و…) ساختهشده و حالا پس از سالها هنوز هم از نابترین و سرگرمکنندهترین ایدههای هالیوود محسوب میشود. در ادامه با نقد و بررسی فیلم Jurassic World: Fallen Kingdom با گیمنیوز همراه باشید.
در ادامهی این نوشته بخشهای مهمی از داستان فیلم Jurassic World: Fallen Kingdom لوث میشوند، پس بهتر است اگر فیلم را ندیدهاید این نقد را فعلا نخوانید.
داستان از آنجا آغاز میشود که پارک بینقص و فناورانه ژوراسیک که در جزیرهی ایزلا نوبلار وجود داشت به علت ثروتاندوزی و طمع، بهواسطهی فعالیتهای نابغهی مهندسی ژنتیک دکتری هنری وو در خلق دایناسوری با دستکاری ژنتیکی و قدرت کشتار و هوش این گونه جدید به مخروبهای تبدیل گشت و ازاینبین تنها تعدادی از کارمندان و مراجعین پارک موفق به فرار شدند، کلر با بازی برایس دالاس هاوارد و شخصیت اوون با بازی کریس پرت از شاخصترین شخصیتهای فیلم قبلی هستند. پس از گذشت چهار سال آتشفشان این جزیره فعالشده و چالش بر سر نجات دایناسورها و یا انقراض دوباره آنان پای دولت را نیز به میان کشیده است.
کلر که این بار نه در سمت مدیری جدی و سختگیر بلکه در سمت مدیری از انجمن حمایت از نسل دایناسورها به دنبال تأمین هزینه و نجات جان این موجودات است و پس از ملاقات با بنجامین لاکوود (جیمز کرامول) وارث بزرگ املاک لاک وود، عازم سفر برای نجات جان چند گونه از دایناسورها میشود و برای پیدا کردن دایناسوری تربیتشده به نام بلو (از نسل رپترها در فیلم قبلی) اوون را متقاعد میکند که با او بیاید. این در حالی است که متقاعد کردن تماشاگر به این سفر بیبازگشت آنچنان سخت است که حتی صحنههای دلخراش مرگ این جانوران نیز پس از درگیریها و کشمکشها و کشتار در این مجموعهها ناراحتکننده نیست.
سکانس آغازین آنقدر خیرهکننده و اثرگذار است که بار دیگر با اشتیاق فراوان ما را به دنیای ژوراسیک برده و با رویارویی با موجودات ماقبل تاریخ همراه میکند، درخشندگی کارگردانی و جلوههای بصری فیلم از آغاز تا پایان همچنان حفظ میشود و ریتم متلاطم و پرخطر ماجرا همراه با تغییرات لوکیشن پارک که این بار پای دایناسورها به دنیای ما میکشد و تماشاگر را مجذوب تماشای دوساعته فیلم خواهد کرد.
اشکالات داستانی خود را زمانی بروز میدهند که گروه فرستاد شده به جزیره پی به نقشه انتقال و فروش دایناسورها برای تبدیل به سلاح کشتار مردم میبرند، دایناسورها به خانه یکی از خالقین خود برمیگردند؛ جایی که نوه لاک وود میسی (ایزابلا سرمون) نیز یکی از مخلوقات مهندسی ژنتیک همچون دایناسورهاست و همین موضوع، به کلیدی برای ورود دایناسورها به دنیای خارج تبدیل میگردد، کلیدی که بسیار ساده و بچگانه به نظر میرسد، وقتی صحبت از همزیستی انسان و موجودات ماقبل تاریخ، دایناسورها، باشد. در صحبتهای دکتر مالکوم (جف گلدبلوم) حتی سادهانگارانهتر نیز رخ مینمایاند.
پیامهای اخلاقی و هشدارهایی که بابت پیامدهای ناشی از پیروی نکردن از قوانین طبیعی و احترام به طبیعت که در صحبتهایش نهفته، قابلتأمل هستند ولی پیامهای فلسفی و پیچیدهگوییها بهواقع چیزی به داستان و تماشاگر اضافه نمیکنند. بااینکه از ابتدا تا انتها به دنبال معنایی برای این صحبتها هستیم اما آنچه دردناک است، هدف ساخت این فیلم از مجموعه یعنی خلق دنیای ژوراسیک برای ساختهشدن دنبالههای بیشتر.
هرچند که نمیتوان از قدرت کارگردانی و جلوههای بصری فوقالعاده، ریتم جذاب و خلق تصاویر مهیج، دایناسورهایی واقعیتر و زیباتر بهسادگی گذر کرد اما آنچه ما را تا پایان مدام قلقلک میدهد مشکلات فیلمنامه است. کالین ترور با ایدههای خود توانست از فیلم قبلی اثری شاخص در دنبالههای ساختهشده ایجاد کند اما این بار تمامی پیشروندگی روایت بر روی تکرار کلیشهها و استفاده از ایدههای قبلی است.
بار دیگر ما شاهد رابطه اوون و کلر هستیم و این شخصیت اوون است که همگی را از مخاطرات فراری میدهد و همزمان در شوخیها و بار کمدی اثر نیز نقش داد، درحالیکه با اضافه شدن دو شخصیت جدید به نظرمی آید گروهی کامل برای نجات سایر مردم و دنیا از خطرات دایناسورها کنار هم گردآمده اما دو شخصیت گاهی از خط سیر داستانی به کنار میروند و فقط در موقع لزوم و نجات مرحله آخر یک آن ظاهر میشوند. بلو دایناسور تربیتشده و دارای برخی عواطف و هوش خاص نیز از این قاعده مستثنی نیست.
فیلم دنیای ژوراسیک: قلمرو سقوط کرده در خلق دایناسوری انتقامجو و باهوش و کینهتوز که هدفی جز شکار ندارد نیز ازسریهای قبلی خود پیشی میگیرد و دایناسوری که هوشی معادل هوش انسان را داراست، حالا دیگر در کمین طعمههایش مینشیند، از پلهها بالا میرود و به اتاقها سرک میکشد تا ترس و هیجان مواجهه با این موجودات درون طبیعت زیبا و وحشی را به خانهها و شهرها بکشد و با چند سکانس نهایی ترس همزیستی انسان و این گونه را بهخوبی منتقل میکند.
سستی و منطقی نبودن فیلمنامه این وحشت هیجانانگیز را پاگیر میکند و پرسشهایی ازایندست که آیا امکان باز کردن دریچه فرار برای تهویه سالن و آزاد نکردن دایناسورها از قفسهایشان نبود؟ و آیا کلر و اوون که خود تجربه مواجهه نزدیک با دایناسورهای جزیره را داشتند اینقدر سادهلوحانه باید اجازه ورود دایناسورها را به شهرها بدهند؟ در ذهن مخاطب جای میگیرد.
فیلم دنیای ژوراسیک: قلمرو سقوط کرده پایهریزی امپراطوری جدیدی در دنیایی در دست انسان و دایناسورها را به نمایش میگذارد، که این تهدید یا همزیستی را از طبیعت سرسبز و زیبای یک جزیره تا پای املاک و خانه قدیمی و جذاب لاک وود و صحنههای گوتیک میکشاند و دو ساعت خیرهکننده از تصاویر و جلوههای زیبا و صحنهپردازیهای خارقالعاده، تکنیکهای کارگردانی خلق میکند.