یک فیلم خوب اما ادامهای بسیار بد. این احتمالا بهترین جملهای است که میتوان با آن «سیکاریو: روز سرباز» را توصیف کرد. فیلمی که به واسطهی عوامل تهیهی بسیار خوبش از استانداردهای این روزهای هالیوود بالاتر است اما نسبت به قسمت قبلی خودش یک شکست به شمار میرود. در ادامه با نقد و بررسی فیلم Sicario: Day of the Soldado با گیمنیوز همراه باشید.
بر خلاف لحظات بیشمار غافلگیر کنندهی فیلم، این شکست غیر قابل پیشبینی نبود. درست از همان روزها که «سیکاریو» روزهای پایانی اکران خود را سپری میکرد، به واسطهی نظر مثبت منتقدین و فروش بسیار خوبش، استودیو سازنده خبر ساخت قسمت دوم فیلم را اعلام کرد؛ میشد حدس زد که فیلم دوم به موفقیتهای فیلم اول دست نخواهد یافت. «دنی ویلنیو» و «امیلی بلانت» در قسمت دوم حضور ندارند. حتا اگر تصور امیدوارانهی طرفداران این بود که نبود بلانت تاثیری بر کیفیت فیلم نداشته باشد، نبود کارگردانی همچون دنی ویلنیو که به خاطر ساخت بلید رانر 2049 از فیلم جدا شده بود جبران ناپذیر به نظر میرسید. اوضاع وقتی وخیمتر شد که خبر رسید ویلنیو برای فیلمبرداری بلید رانر، «راجر دیکینز» که یک نامزدی اسکار هم برای فیلم به ارمغان آورده بود، با خود برده و از عومل موفقیت سیکاریو فقط «تیلور شریدان» به عنوان نویسنده و 2 بازیگر اصلی برای Sicario: Day of the Soldado باقی ماندهاند. سرانجام شد فیلمی خوب زیر سایهی سنگین فیلمی خوبتر.
قبل از انجام هر مقایسهای بین دو فیلم باید بر این نکته تاکید کرد که «سیکاریو: روز سرباز» فیلم بدی نیست و در مقایسه با فیلمهای این روزهای هالیوود، به واسطهی کارگردانی و فیلمبرداری کمنقص و بازی بسیار خوب بازیگران و مهمتر از همه فیلمنامهی متفاوتی که توسط یکی از بهترین فیلمنامهنویسان این روزهای هالیوود نوشته شده، فیلم بسیار بهتری است. و البته ایرادهایی هم دارد. اما شاید بیشتر نقدها به این فیلم، از سر مقایسهی آن با قسمت قبلی بودهاند.
کارتلهای مواد مخدر با وجود جنگ تمام عیاری که در فیلم قبلی علیهشان در گرفت، نه تنها هنوز پا برجا بوده بلکه به تجارت پرسودتری به نام قاچاق انسان روی آوردهاند. این وسط این قاچاق انسان باعث یک حملهی تروریستی شده و دولت آمریکا حالا برای حفظ آبرو هم که شده مجبور است با این موضوع مبارزه کند.
نکتهی بسیار مهم این فیلم تغییر شخصیت عجیب الخاندرو است. شخصیتی که در فیلم قبل بسیار ساکت بود و از همان ابتدا ترکیبی از ترس و کنجکاوی را به بیننده انتقال میداد، حالا در قسمت دوم فیلم به محور اتفاقات تبدیل میشود و آن مردی که به راحتی در فیلم قبل کودکان را میکشت حالا برای حفظ جان یک کودک حاضر است جان خود را فدا کند. این تغیر رویه را میتوان یکی از نکات منفی فیلم دانست زیرا فیلم هیچ دلیلی منطقی برای این تغییر ارائه نمیدهد و هر بینندهای از خود میپرسد مگر این بچه چه فرقی با آن 2 بچهی قبلی داشت؟

در کنار این ایراد فیلم از نظر ریتم هم انسجام ندارد. قبل از انتشار فیلم در تریلرها مدام حرف از عملیات تروریستی بود و خیلیها را به این فکر انداخته بود که شاید قسمت دوم قرار است به موضوعاتی چون داعش بپردازد اما این بخش فیلم فقط 20 دقیقهی ابتدایی فیلم را شامل میشود و فیلم دوباره به مسئلهی کارتلها بازمیگردد و از نیمه به بعد هم به یک موضوع شخصی میان الخاندرو و دختر بچهی داستان تغیر جهت میدهد.
در واقع حتی نابغهای چون شریدان هم در فیلم دوم ضعیف شده و فیلمنامهای دست دوم به نسبت فیلم اول تحویل داده است. ضعف فیلمنامه را هم در این توضح ندادن روندها و حذف کردن توجیه اتفاقات و سیر منطق در فیلم میتوان دید و هم در نبود آن دیالوگهای طلایی فیلم اول.
از دید کارگردانی و فیلمبرداری هم حتی اگر کارگردان و فیلمبردار بیشترین تلاش خود را هم کرده باشند باز هم سخت است که به درجهی کاری کارگردان و فیلمبردار قبلی برسند. کارگردانی و فیلمبرداری فیلم دوم بد نیست. بیشتر از هر چیزی در این فیلم، فضا از دست رفته است و در کنار تکراری شدن تکنیکهای کارگردانی و فیلمبرداری و نزدیکتر شدن فیلم به نُرمهای موجود سینمای اکشن و تهی شدن فیلم از خلاقیت، و هیچ خبری از آن آسمان گرگ و میش و فضاسازیهایی که موی هر بینندهای را سیخ میکرد هم نیست.
با همهی این ایرادها یک ویژگی و یک سکانس طلایی در فیلم دوم وجود دارد که نسبت به فیلم اول یک برتری محرز به حساب میآید. سیکاریو در کل مسیر فیلم بارها و بارها دست به غافلگیر کردن بیننده [به معنای واقعی کلمه] میزند و این کار را طوری انجام میدهد که بییننده هرگز نتواند دست فیلم را بخواند. این غافلگیری از همان لحظهی آغاز و عملیات انتحاری و التماسهای مادر شروع میشود تا بغل کردن دختربچه توسط مت.
سکانس طلایی این فیلم هم که به معنای واقعی کلمه زیبا است سکانسی است که الخاندرو با زبان اشاره صحبت کرده و به مرگ دخترش اشاره میکند. این سکانس که به پیشنهاد خود دل تورو به زبان اشاره اجرا شد، جوری است که انگار شخصیت روبرو دختر بچه را دختر الخاندرو پنداشته و الخاندرو با اشارهی گذشته به دخترش حسی همراه با بخشش و انتقام را به بیننده منتقل میکند که با موسیقی بینظیر این حس چند برابر میشود.
در مجموع فیلم Sicario: Day of the Soldado تجربهی لذت بخشی است و حتی شاید بتوان آن را یکی از جذابترین فیلمهای سال دانست که خوب و کامل است اما عمق فیلم قبلی را نداشته و با افت شدید در کیفیت و جذابیت، نشان میدهد که ساخت دنباله برای تجربههای جدیدِ موفقیت آمیز در هالیوود، کاری پرسود، اما نه چندان عقلانی است.
با توجه به اینکه خبر ساخت فیلم سوم هم تایید شده و فیلم بعدی در مرحلهی پیش تولید قرار دارد شاید بتوان امید داشت که هر دوی این فیلمها زیر سایهی فیلم سوم قرار بگیرند و با سیکاریویی قدرتمند و بیرحم روبرو شویم.