هرچه به تاریخ انتشار Red Dead Redemption 2، در ۲۶ اکتبر، نزدیکتر میشویم، راکاستار بیشتر از اطلاعات بازی بزرگش رونمایی میکند. با این حال، بیشتر قسمتهای بازی هنوز مانند یک راز باقی مانده است. از آنجایی که داستان Red Dead Redemption 2، دوازده سال قبل از نسخهی قبل جریان دارد، دربارهی دنیایی که بازی در این روایت میشود و مردمی که قرار است ملاقات کنیم، چیزهایی میدانیم. بهخصوص، درمورد تراژدی مرگ و خیانت اعضای گنگ «ون در لینده». «رد دد ردمپشن»، تقریباً ده سال پیش عرضه شد، پس بعضی از خاطرات و داستانهای شخصیتهای آشنا را مرور میکنیم. در ادامه با معرفی اعضای گروه تبهکاری Red Dead Redemption 2 با گیمنیوز همراه باشید.
لازم است بدانید که خواندن این متن و توضیحات شخصیتها، به کسانی که نسخهی اول از مجموعهی Red Dead Redemption را بازی نکردهاند، توصیه نمیشود.
John Marston
شخصیت اصلی نسخهی قبل، برگشته، و اینبار بهعنوان شخصیت مکمل کنار آرتور مورگان است. رد دد ردمپشن ۲ در سال ۱۸۹۹ است، پس جان حدوداً ۲۶ ساله و یک پدر است (و احتمالاً یک همسر). فرزند یک مهاجر اسکاتلندی و یک فاحشه. جان در سن هشت سالگی یتیم شد و در همان دوران جوانی، با این گنگ آشنا شد. او از هیچچیزی به سادگی نمیگذرد و از اینکه مشکلات را با اسلحهاش حل کند، ترسی ندارد. این صفات او، جایگاه او را در این گنگ تثبیت کرد.
جایگاه در گنگ: یک یتیم که دنبال خانواده و معنی زندگی میگردد و داچ را پدر خودش میداند. رهبر گنگ مایل به آموزش جان بود، ولی میخواست خشم و وفاداری را در او ایجاد کند تا بتواند در سرقتها از او کمک بگیرد. با این وجود، هیچ رابطهی دیگری در این گنگ، مانند جان و داچ وجود نداشت. در رد دد ردمپشن، بیل میگوید «جان همیشه انتظاری بیشازحد دارد» و داچ را قانع میکند تا او را دزدی ناموفق، به حال مرگ رها کند. اشتباهی که باعث شد تا جان دوازده سال بعد برگردد و انتقامش را از همهی آنها بگیرد.
سرنوشت: بعد از اینکه دولت به او خیانت کرد، در مزرعهی آرام و صلحآمیزش، در یک تیراندازی ناجوانمردانه از پا درآمد.
Bill Williamson
بیل ویلیامسون یک قلدرِ احمق و بدعنق است. جان به کشتن بیل بیشتر از همه بیمیل بود و او را مثل یک برادر میدانست. راکاستار اشاره کرده که بیل، از ارتش طرد شده. تعجبی نیست که او به همین خاطر، از اینکه دستوری بشنود خوشحال نمیشود و کنترلش را از دست میدهد. وقتی او عصبانی بشوند، بدون اینکه عاقبت کارش مهم باشد، از کوره در میرود و مثل یک گاو، وحشی میشود. شرافت و افتخار در لیست اولویتهای او جایی ندارد؛ در رد دد ردمپشن، او وقتی به جان تیراندازی کرد که جان غیرمسلح بود. مسلم است که او اصلاً فکر نمیکند،چون وقتی اسلحهاش را درمیآورد، مرگ و میر قطعی است.
جایگاه در گنگ: در این گنگ، بیل تمایل به استفاده از خشونت دارد و بهراحتی نفس همه را زیر پا میگذارد. جان و ابیگیل مارستون، هر دو بیل را در رد دد ردمپشن، بهخاطر کارهایش در گنگ، یک احمق خطاب کردند. داچ هم احتمالاً متوجه کلهخر بودن بیل شده بود، اما هوش و ذکاوت، در یک سرقا مسلحانهی بزرگ، فاکتور مهمی نیست. همچنین، اگر بیل در گنگ نبود، آنها ممکن بود از محاکمه شدن در امان بمانند. وقتی که یکبار گنگ از هم پاشید، بیل افراد خودش را رهبری میکرد، تا وقتی آنقدر گروهش بزرگ شد تا دولت مجبور به مداخله شد. او بهخاطر مداخلهی دولت، نمیتواست افرادش را تحت کنترل نگهدارد. مامور ادگار راس، به همراه جان، یک ماموریت سازماندهی شده برای نابودی اعضای سابق گنگ برنامهریزی کرد.
سرنوشت: بعد از اینکه جان ردش را پیدا کرد، در مکزیک کشته شد.
Javier Escuella
عوضیتر از بیل ویلیامسون و محتاطتر از جان مارستون. خاویر اسکوئلا، نقش مهمی در گنگ ون در لینده داشت. نقش او در رد دد ردمپشن، نشان دادن یک آدم ریاکار زیرک بود. میدانیم که پدر او، یک دائمالخمر بود که برای یک مرد دیگر در مزرعهاش در مکزیک کار میکرد و خاویر، قبل از اینکه وارد گنگ ون در لینده شود، در مکزیک درگیر انقلاب بوده.
جایگاه در گنگ: گنگ ون در لینده جایی است برای فرار خانوادههای کشاورز و فقیر، مردم انقلابی، و مسیری است برای رسیدن به ثروت. داچ به افرادی با روحیهی متاعدل مثل خاویر برای حل اختلافات دیپلماتیک نیاز داشت. خاویر شاید یکی از ارکان اصلی نابودی گنگ در رد دد ردمپشن بود، وقتی که او کنار داچ، دیوانه شدند و تصمیم گرفتند به جان خیانت کنند.
سرنوشت: زنده یا مرده، توسط جان به ارتش آمریکا تحویل داده شد.
Dutch vad der Linde
داچ برای افرادش رهبری سرد، جذاب و بیرحم است. او دنبال آرزویش که زندگی آزاد بود رفت و خودش را در قالب یک قهرمان میبیند. در ذهن ون در لینده، او خودش را درحال نجات مردم از جنایات تمدنها میبیند. برای او، زندگی در مرزها، تنها راه صادقانه و درست زندگی کردن است. داچ یک دشمن توانمند، تیرانداز خوب و در برنامهریزی جنگی ماهر است. او همچنین بهطرز وحشتناکی محاسبهگر است و میتواند یک موقعیت را با پیشبینی حرکات حریفش، هدایت کند. یک مرد سخنور و یک شیطان کاریزماتیک، که به افرادش برای رسیدن به آرزوهایشان الهام میبخشد.
جایگاه در گنگ: بهعنوان یک رهبر، داچ تمام وجودش را صرف مبارزه با روند شکنندهی تمدن و استبداد حکومت میکرد. او یک پدر برای همهی اعضای گنگ است؛ هرکدام از این افراد، مثل فرزند داچ هستند. از ابتدا، بهنظر میرسد داچ برای هرکسی یک زندگی بهتر میخواهد، اما همه چیز در آخر از بین رفت. در رد دد ردمپشن، جان او را متهم میکند که به بعضی از مردم ناجوانمردانه شلیک کرده و گنگ را بعد از اینکه سرقت خوب پیش نرفت، به حال خودشان رها کرده. رد دد ردمپشن ۲ بیشتر تمرکزش روی مشکلات گنگ ون در لینده، قبل از این حوادث است.
سرنوشت: او نتوانست شکست را قبول کند یا رفتارش را تغییر بدهد، پس خودش را از صخرهای به پایین پرتاب کرد و خودکشی کرد.
Abigail Marston (Roberts)
ابیگیل در استفاده از تفنگ و ذهنش ماهر است. یک یتیم که بدون مراقبت خانوادهاش بزرگ شد او سالها با افراد مختلفی در بارها و فاحشهخانهها سروکله زد و همین باعث شد تا با رفتار آدمها بهخوبی آشنا شود. جلب اعتماد او سخت است ولی اگر بتوانید اینکار را بکنید، ابیگیل یک همراه قابل اعتماد و بیباک است. اینکه او با افراد زیادی در گنگ ون در لینده رابطه داشته، بر کسی پوشیده نیست، ولی او د رسن هجده سالگی صاحب یک پسر با جان مارستون شد. ابیگیل همیشه صادق است و درهر شرایطی، رفتار خوبی از خودش نشان میدهد. گرچه اگر خطایی از کسی سر بزند، او بیرحمی خودش را به هر مردی ثابت میکند.
جایگاه در گنگ: برای دختر جوانی که خانهای ندارد، زندگی در گنگ موقعیت مناسبی است. به لطف گنگ داچ، او توانست از فاحشهخانهها فاصله بگیرد و برای خودش کمی اختیارعمل داشته باشد. بهخاطر همین استقلال، او میتواند برای گنگ به سختی کار کند و حتی در صورت لزوم، کسی را بکشد.
سرنوشت: بهدلایل نامشخصی، چند سال بعد از به قتل رسیدن جان، در مزرعهی خانوادگیشان مرد. جک او را کنار پدرش دفن کرد.
Jack Marston
درجریان زندگی ابیگیل و جان در گنگ، جک بهدنیا آمد. او کنجکاو و علاقهمند به مطالعه است و فکر میکند جان او را به چشم یک مرد واقعی نمیبیند. بهخاطر نگرانی از نادیده گرفته شدن توسط پدرس، او سعی میکند خودش را با بیپروایی و انجام دادن کارهای خطرناک، به او ثابت کند. او عمیقاً عاشق خانوادهاش است و محبتی که افراد گنگ به او و خانوادهاش داشتهاند را فراموش نمیکند. جک، خاویر و داچ را عموی خودش میداند و به داستان ماجراجویی آنها علاقهمند است. این به معنی است که او در جریان همهی فعالیتهای گنگ قرار دارد.
جایگاه در گنگ: برخلاف بقیه، جک در یک زندگی کاملاً مجرمانهای بهدنیا آمده. داچ احتمالاً در او پتانسیل تبدیل شدن به یکی از اعضای گنگ را دیده بود. جان مارستون هم مثل داچ، امیدوار است نسل آینده، آزادانه زندگی کنند. ابیگیل بهطر واضح در رد دد ردمپشن بیان کرد تمایل دارد برای جک، زندگی بهتری بسازد و دربارهی آیندهای که ممکن است فرزندشان در گنگ داشته باشد، با جان بحث میکرد.
سرنوشت: باوجود صلاحیتی که در یادگیری و زمینداری داشت، و برخلاف تمایل والدینش که میخواستند او یک زندگی شرافتمندانه داشته باشد، او به یک هفتتیرکش تبدیل شد. در آخر، او انتقام پدرش را ادگار راس، ماموری که او را به قتل رسانده بود، گرفت.
Uncle
آنکل، یکی از مسنترین اعضای گنگ ون در لینده است و اسم واقعیاش را کسی نمیداند. او به مشروب وابستگی شدید دارد و فقط یک احمق میتواند به او کاری برای انجام دادن بدهد. با وجود همهی اینها، او استعداد خوبی در غالب کردن خودش به آدمهای مهم دارد. هرچند رفتار او خستهکننده است، ولی شخصی مهربان است، در تیراندازی ماهر است، و در اسبسواری خوب است. در رد دد ردمپشن ۲، او یک لباس زیر پوشیده است و احتمالاً قصد ندارد بهجز مواقع ضروری، چیز دیگری تنش کند! WTF dude
جایگاه در گنگ: زندگی راحت، پول راحت، لذتهای راحت؛ حدس زدن دلیل ورود آنکل به گنگ زیاد سخت نیست. وقتی جان و ابیگیل از گنگ خارج شدند و زندگی جدیدی تشکیل دادند، آنکل هم با آنها رفت.
سرنوشت: آنکل وقتی که داشت از مزرعهی خانوادهی مارستون مقابل سربازانی که برای کشتن آمده بودند دافع میکرد، کشته شد.
درکنار این شخصیتهایی که با آنها آشنا هستیم، رد دد ردمپشن ۲ شامل شخصیتهایی است که تاحالا آنها را ندیدهایم. باوجود معرفی این شخصیتها توسط راکاستار، راکاستار تاحالا حرفی دربارهی نقش آنها نزده. اگر میخواهید بیشتر درمورد رد دد ردمپشن ۲ که در تاریخ ۲۶ اکتبر عرضه میشود بدانید، ویدیوی گیمپلی بازی را که بهتازگی منتشر شده را ببینید.