این روزها بیش از همیشه به نظر میرسد که سینمای ایران به یک زیر-ژانر واحد نزدیک و نزدیکتر میشود. اگر سینمای جدی و جشنوارهایمان در سالها اخیر را بررسی کنیم، به آثاری میرسیم که همگی یک بحران محوری اجتماعی-خانوادگی را در مرکزیت خود قرار دادهاند که این به خودی خود فارق از هرگونه ایراد است. فرهادی بحران اجتماعی-خانوادگی میسازد، برادران داردن بحران خانوادگی میسازند و روبن اوستلوند هم همین طور. ایراد در جایی آغاز میشود که فیلمساز برای بیان چنین موضوعی هدفی در پس ذهنش، جز بیان آن حرف ندارد. فرهادی منطقمندی اشتباهات و تناقض خواستههای شخصیتهایش را مرکزیت درامش قرار میدهد. داردنها به میزان استحکام روابط اجتماعی و زنجیرهایی که ما را به یکدیگر مستحکم کرده میپردازند و اوستلوند تفاوت باور با عمل را زیر ذره بین میبرد. رئیسیان نیز، در آخرین اثرش، درست به سراغ همین سوژه رفته، اما در پرداخت فاصله زیادی با ایجاد یک درام درگیر کننده دارد. در ادامه با نقد و بررسی فیلم مردی بدون سایه با گیمنیوز همراه باشید.
«مردی بدون سایه» درست شبیه «مربع» اوستلوند، داستان هنرمندیست که از خشونت و حضور بیش از حد آن در زندگی و جامعه حرف میزند. درست مثل شخصیت آن فیلم دخالت فرد سومی در بیتوجهی شخصیت اصلی و پخش ویدیویی در اینترنت مشکلات عدیدهای در زندگی هنرمند داستان به وجود میآورد و اون در نهایت در مرکز همان خشونتی قرار میگیرد که تا به حال منتقدش بوده، و در پایان نیز، فیلم همان پیام خوب فیلم مربع را دارد؛ خشونت در سطحی غریزیتر و کنترل نشدهتری از آنچه ما با منطقمان متوجه ایرادات و آسیبهایش میشویم رخ میدهد و هیچ کسی به واسطه هیچ فهمی از بروز لحظهای خشونت و پیامدهای بلند مدتش مبری نیست.
در این زمان است که مسئلهی فرم به میان میآید. اینکه چگونه شخصیتمان را در مرکز رویدادهایی قرار بدهیم که خود تا به حال در تلاش برای اثبات رفتار اشتباه آدمها در آنها بوده است و این همان جاییست که مشکلات فیلم جلوه میکنند. ماهان به غیر از اینکه فیلمسازی مستند است که در صحنهای به شکل مضحکی برای دوست خانوادگی و قدیمیاش برای اولین بار تفاوت طبقاتی او و خانواده زنش و مخالفت مادر زنش با ازدواجشان را توضیح میدهد، چیزی که یک دوست خانوادگی باید به سادگی در طول این سالها خود متوجه شده باشد و بارها نیز این مسئله به میان آمده باشد، مشخصه دیگری ندارد. فیلم پیش از رخ دادن بحران اصلیاش و نه حتی پس از آن، چیزی برای شناخت و درک شخصیت به ما نمیدهد. ما چیزی از ماهان و رفتارهای او از ارتباطاتاش و از ذهنیاتش به غیر از همان مستند نمیدانیم، که حالا تناقض رفتار خشونت آمیزش و طبعات روحی آن رفتار روی او را درک کنیم.
همسر ماهان از خود او کم جزئیاتتر است. تنها مشخصههای او دانشجوی دکترا بودن و تسلط به زبان اسپانیاییست و این هیچ برای شناخت و برقراری ارتباط با مخاطب کافی نیست. کنشهای شخصیتها و دیالوگهایشان با شخصیتهای فرعی داستان نیز روزمره و بیمیوه اند و فیلم را هر چه بیشتر از پرداخت شخصیتها و در نهایت درامش باز میدارند. فیلمنامه پیچشهای بی ربط و ساده لوحانهای دارد که به هیچکار محوریت فیلم، یعنی خشونت نمیآیند. خیانت قابل قبول شرعی مردی به زن بیمارش، جنگ قدرت در شرکتی که پول شویی میکند، پیگیری ابلهانه پلیس از اتفاقی که با یک گزارش محلی انتهای آن مشخص شده و گفت و گوی زن ماهان با زنی اسپانیایی که مورد خیانت قرار گرفته در ارتباط با ارزشهای خود فارق از رابطه، در کنار گفت و گوهای پراکنده از دلار و تحریمها، همه بدل به بازی گوشی و سرک کشیدنهای بی ربط فیلم به حوزههای مختلفی میشود که در بحران ما بی تأثیرند.
فیلم در حالی که به سادگی میتوانست با تمرکز به گذران روز ماهان، خلاءهای عاطفی او و ناامنیهای احساسیاش، درامش را به شکل هرچه بهتر شکل بدهد، با حواس پرتیهای مرتباش، با پرداختن به آرایش بچه و خرده نشانههای بی ارزشی مانند عطر و لباس، سعی میکند حساسیت و خشونت متعاقب ماهان را توجیه کند. فیلم به مرور از مخاطب خود عقب میاوفتد و از هسته مرکزی خود دور و دورتر میشود تا در پلان پایانی، پس از توهمهای ساده لوحانه و خسته کننده ماهان، یک دوگانگی بی تأثیر در مخاطب خود ایجاد کند. یک دوگانگی که یک رویش به شکلی واضح پوچ است و جواب آن از اواسط فیلم مشخص شدهست.
ضعف فرم فقط در متن به اثر آسیب نمیزند و در اجرا نیز هرچه بیشتر فیلم را از پا میاندازد. دوربین مانند اثر قبلی رئیسیان بیننده را دچار سردردی که از پس تکانهای بی اندازهاش میآید نمیکند اما همچنان در خدمت اثر و یکی از ابزار روایی نیست. بلکه قاب عکس زیباییست که با کمک طراحی صحنه خوب فیلم، قابهای شسته رفته و چشم نواز خلق میکند که ارزش رواییای و میزانسن سینمایی مورد نیاز را ندارند. دوربین همچنان بازیگوش است. قاب بندیهای غیر متعارفاش در سکانسهای دیالوگ محور نه کارکرد فرمی دارند و نه روایی و صرفاً حواس مخاطب را از تماشای فیلم پرت میکنند تا هر چه بیشتر تدوین این پلانهای ناهمگون آزارش بدهد. فیلمساز مستند ما در فیلمش از فاصله ده سانتی متری سوژه داستانش را در صحنهای ملتهب دنبال میکند و در انتها با یک حرکت کرین به آسمان می رود و صحنه را از بالا فیلم برداری میکند. در جای دیگری از فیلم، ویدیوهای ارسالی برای ماهان از فواصل آزار دهنده و زوایای خندهداری هستند که هرچه بیشتر مخاطب را از دل روایت بیرون میکشند.
خشونت آزاردهنده سکانس ابتدایی فیلم، تنها طعمی تلخ در دهان مخاطب میگذارد و دیدن این صحنه با این میزان خشونت از چنین فاصلهای نه به شکلگیری درام کمکی میکند و نه به درک رفتارهای بعدی ماهان، و حتی آسیبی به روایت میزند که فیلم قدرت خروج از منجلاب آن را تا انتها نیز پیدا نمیکند.
اثر جدید رئیسیان قطعا حرف خوبی را بطن خود دارد. اما لکنتها و خودستاییهای فرمی اثر، آن را از بیان این حرف دورتر و دورتر میکند تا جایی که دیدن تصادفی حرف اثر در آثار دیگر محتملتر از دیدن آن در فیلم میشود. همه اینها در حالیست که فیلم فاصله چندانی با رسیدن به هدفش نداشته است، اما انقدر طنابهای مختلفی از سوی فیلمساز در دست و پای فیلم میپیچد که در انتها فیلم را زمینگیر میکند.