«وودی آلن» در کنفرانس رسانهای فیلم Irrational Man در دوره شصت و پنجم جشنواره فیلم کن، هنگامی که از او پرسیده شد که پس از ساخت 45 فیلم بلند سینمایی در صندلی کارگردانی چه چیزی آموخته است، پاسخ داد: «چیز بسیار کوچکی». در ادامه او توضیح داد که پس از ساخت دو سه فیلم اول چیز زیادی برای آموختن وجود ندارد و برخی چیزها را یا انسان به صورت غریزی دارد یا ندارد و این چیزها قابل آموختن نیستند. برنده امسال جایزه بهترین فیلم جشنواره کن (نخل طلا)، اثریست درباره یکی از همین نیاموختنیها. هنری که افراد یا آن را دارند و یا نه. هنر زندگی کردن. در ادامه با نقد و بررسی فیلم Shoplifters با گیمنیوز همراه باشید.
اثر جدید هیروکازو کوریدا، Shoplifters، شبیه سادگی یک کودک است. این کارگردان که پیشتر موفق شده با آثار درخشان و تحسینبرانگیزی مانند، Like Father, Like Son و Nobody Knows، نوع نگاه رمانتیک خود به روزمرگی زندگی را نشان دهد، این بار راوی داستان یک خانواده عجیب میشود. خانوادهای که فقر و سختی در دورنمای آن بروز میکند اما در فاصله نزدیک، در فاصله توجه، لبریز از خوشبختی و زیبایی است. فیلم با دزدی پدر و پسر خانواده از یک فروشگاه زنجیرهای آغاز میشود. آنها خرید هفتگیشان را با زیرکی از مغازه بیرون میبرند. در راه خوراکی میخرند و در همین حین است که متوجه دختر کوچکی میشوند که در خانهای تنها رها شده. صحنهای که اولین بار نیست که شاهد آن هستند. آنها دختر را همراه خود به خانه میبرند و شامشان را با او شریک میشوند و متوجه اثرات کبودی و سوختگی و زخم بر تن دختر میگردند. با این حال او را به خانهاش برمیگردانند اما پیش از تحویل او، از صدای دعوای داخل خانه متوجه ناخواسته بودن دختر میشوند و تصمیم به نگهداری از او میگیرند.
دختر که در خانه با شرایط خوبی مواجه نبوده، با خانواده جدیدش به آرامی خو میگیرد. تمام اعضای خانواده حقوق ثابتی دارند و کار میکنند اما با این وجود شرایط زندگیشان رنگی از بهبود نمیگیرد و همچنان دزدی از مغازهها کمکی برای گذران زندگی آنهاست. اما داستان فیلم با زیبایی تمام، همزمان در عرض نیز پیش میرود. ما تنها شاهد یک خانواده فقیر نیستیم. ما شاهد انسانهایی هستیم که با چیزی بیشتر از قواعد خانوادگی به یکدیگر وابستهاند، خانوادهای که مهربانی و دوست داشتن و لذت از زندگی در گوشت و پوست و استخوانشان رخنه کرده اما هیچگاه متوجه آن نیستند. هیچگاه خود را انسانهایی خوب و خوشبخت نمیبینند اما گویی در یک فضای رویاگونه، در جایی جدا از زندگیهای متظاهر و قراردادی امروزی، چیزی یافتهاند که تمام آدمهای بیرون دیوار خانهشان از آن غافلاند. چیزی شبیه به معجزه.
آدمهای بیرون دیوار خانه گاهی ظاهری مهربان و درونی نامهربان دارند و گاهی نوازش مهرانگیزی را سمت اعضای خانواده روانه میکنند که هرگز پیش از آن قابل تشخیص نبودهاست. همه چیز در فیلم انگار ردی از جادو بر تن خود دارد. هیچ مصیبت و سختی و چالشی انقدر تلخی در دهان مخاطب به جا نمیگذارد، چرا که دریچههای عاطفی مخاطب به دنیای فیلم، شخصیتهای آن، هرگز اجازه نمیدهند که این اتفاقات بدل به چیزی فراتر از واقعیتشان بشوند و تلخیشان در زندگی شاد آنها نشت کند. بعد از بیکار شدن پدر و مادر خانواده، آنها همچنان شوخی میکنند، بازیگوشاند و عشق میورزند. و تا پایان فیلم، همچنان با وجود پیشامد بدترین اتفاقات ممکن، هنوز زندگی در چشمانشان میدرخشد. درخششی آنقدر واقعی که قلب مخاطب را از پشت قاب تصویر گرم نگه دارد.
جهان فیلم شبیه نسخه خوشبینتری از واقعیت است. واقعیتی کم هزینه و در دسترس، سرشار از مهربانیهای دست یافتنی و ممکن. جهانی که همهی زشتیها و سختیهای جهان ما را به اشتراک میگذارد، اما با گرمای شخصیتهایش گرم میشود. جهانی که بدی دارد اما پلیدی نه.
کوریدا در اثر جدیدش، پلی رشک برانگیز میان مخاطب و شخصیتهایش میسازد. زیبایی را در بعیدترین نقاط زندگی هدف میگیرد و بدست میآورد. با دیالوگهایی که در سادگیشان عمق وصف ناپذیری تنیده و قابهایی که بی آرایه، بی ادعا، در فاصله نه خیلی دور برای دیدن و نه خیلی نزدیک برای یکی شدن، نادیدنیها را قابل دیدن میکنند.
فیلم با وجود افت ریتم در یک سوم پایانی و رخنه جهان واقعیت به جهان فانتزیاش، همچنان تاثیرگذاریاش را حفظ میکنند و هربار با شخصیتهای داستان همراه میشود، گرمایشان دل مخاطب آزرده از اتفاقات را به خوب بودن زندگی فرای سختیهایش گرم نگه میدارد. فیلمنامه Shoplifters با کمترین جلب توجه ممکن، مخاطب را به شخصیتهایش شبیه میکند و کاری میکند که مخاطب درست مثل شخصیتها، فراتر از اتفاقات روزمره، فراتر ایرادات و اشتباه بودن رفتارهای شخصیتها، آنها را به خاطر چیزی فراتر از دورنمایشان دوست بدارد. چیزی که تنها در چشمهایی بی قضاوت قابل انعکاس است. قضاوتی که نه در جهان شخصیتها نه فیلمساز و نه مخاطب جایی ندارد.
اثر با بررسی مفهوم هستهای خانواده شروع میشود و بی کمترین کلامی، از مفهوم زندگی حرف میزند. از مفهوم داشتن، چه داشتن فرزند، چه داشتن دارایی و چه داشتن خوشبختی. کوریدا در قاب تصویرش روابطی گاه لحظهای و شکننده را نشان میدهد که آدمهایی غیر از شخصیتهایش، شاید هرگز به آن دست پیدا نکنند. چرا که برای تجربه چنین حسی، در میان تمام سختیها، در میان تمام بی اعتمادیها و نشناختنها، به چیزی احتیاج است، چیزی که نه در مدرسه و نه در تربیت و نه در جامعه قابل آموختن نیست. هنری که انسان یا در بدو تولد آن را دارد یا نه. چیزی به یک اندازه واقعی و دست نیافتی، چیزی پیشتر از موسیقی و رقص و سینما. چیزی که معنای همه رخدادهای بیرونی را به سادگی باز تعریف میکند. هنر شماره صفر؛ هنر زندگی.